درباره نمایشگاه «آسمان گدار»؛ نمایش آثار محسن صادقیان در بنیاد لاجوردی
زیست هنرمندی دور از هیاهوست
جایی خواندم اثر ناتمام، ساختار درونی خود را بیش از اثر پایانیافته عیان میکند. «آسمان گدار» عنوان نمایشگاهی از آخرین مجموعه آثار محسن صادقیان است که از ۲۵ آبانماه به کیوریتوری پویا آریانپور در بنیاد لاجوردی به نمایش درآمده است.
میترا سلطانی
جایی خواندم اثر ناتمام، ساختار درونی خود را بیش از اثر پایانیافته عیان میکند. «آسمان گدار» عنوان نمایشگاهی از آخرین مجموعه آثار محسن صادقیان است که از ۲۵ آبانماه به کیوریتوری پویا آریانپور در بنیاد لاجوردی به نمایش درآمده است. این آثار که با مرگ نابهنگام هنرمند در مرداد ۱۴۰۳ ناتمام ماند، مجموعهای از کوهها را به نمایش میگذارد که با تکنیک پاپیهماشه خاص او و با استفاده از متریال بازیافتی، شکل گرفتهاند. همچنین چند پرده از نقاشیهایی با همین مضمون. کوهها، مجموعهای متفاوت با آثار پیشین هنرمند هستند. در کوهها با آن قطعیت و وفاداری به ساختار، که ویژگی دورههای قبلی آثار اوست، روبهرو نیستیم. کوهها ما را به ادراکی فراختر و قدمزدن در مرز مفاهیم سهل و ممتنع فرامیخواند. آنها در همزیستی هرروزه با منظره شکل گرفتهاند اما بیش از آنکه منظره باشند، طبیعت بیجان هستند. منظره نیستند، چراکه فقط با انتخاب کادری از یک چشمانداز روبهرو نیستیم. طبیعت بیجاناند، چراکه قطعاتی هستند بیرونکشیدهشده از زمینه خود که با همان دقت و وسواس همیشگی محسن صادقیان تا همین چند روز پیش روی میزهای کارگاهش در معرض شیب ملایم نور روز چیده شده بودند. آنها علیرغم رنگهای زنده و جزئیات، تأکیدی بر بیجانبودن در خود داشتند. اما به نظر میرسد کیوریتور این نمایشگاه، تصمیم داشته تلنگری به ادراک ما از این آثار بزند. حسی که پیش از هرچیز از دیدن چیدمان تجربه کردم، سبکی بود. این «سبکی تحملناپذیر»، وارد فضای نمایشگاه که شدم روی سرم آوار شد؛ تا جایی که با او، «محسن صادقیان» درباره این پروژه حرف زده بودم، به سکون و فرسایش و مقاومت میاندیشید. آخرین بار که در استودیوی جاجرود درحال کارکردن دیدمش، داشت تلاش میکرد قطعهای از یک کوه و جانوری مثلهشده را، نمیگویم تابوت، در یکی از آن قابهای عمیق و منحصربهفرد خودش جا بدهد. کوههای کوچکی که علیرغم سرخوشی ظاهرشان، قرار نبود بیوزن و معلق و رها باشند. به همین دلیل، مواجهشدن با چیدمان نمایشگاه شوکهام کرد. بله انگار واقعا «هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود». نمایشگاه آسمان گدار چندان شبیه محسن صادقیان نبود، ولی بسیار بیشتر شبیه بود به احساسی که ما اکنون در غیابش داریم. وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ...؛ «و کوهها را بینى و آنها را ساکن انگارى و حال آنکه همانند ابر گذر میکنند...». این تعبیر به غایت خیالانگیز و عمیقا هولناک، احساسی که نه یک اثر هنری، بلکه حضور یا غیاب جانی میتواند برانگیزد. نمیدانم سرنوشت آن تابوتهای منحصربهفرد چه شد، ولی برای من یکی از جذابترین ابژههایی بودند که از یک هنرمند ایرانی دیدهام. اشکالی خودبسنده، اصیل و نو در تاریخ هنری که از صدها سال پیش در پی راهی برای نگنجیدن در قاب معمول بود. و نکته آخر که برای همه کسانی که محسن صادقیان را میشناختند آشناست و در پردههای نقاشی این نمایشگاه بهوضوح دیده میشود، زیست هنرمندی دور از هیاهوست. در تعریف ویکیپدیای «ذن» آمده است: مکتبی در مذهب بودایی که در دوران تانگ در چین پدیدار شده و تأکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرفنگری به ماهیت اشیا، جانداران و... به وسیله تجربه مستقیم دارد.