|

تجارب سفر از جنس هویت تاریخی ما و هویت تاریخی

«آقا‌محمد خان» یه‌تنه تونسته میان دو ملت برای طول تاریخ اختلافات ریز و درشتی رو قطره‌قطره با خون‌هایی که ریخته ماندگار کنه و تأثیری عمیق بر رابطه مردم ایران با گرجستان گذاشته.

حامد الماسی: «آقا‌محمد خان» یه‌تنه تونسته میان دو ملت برای طول تاریخ اختلافات ریز و درشتی رو قطره‌قطره با خون‌هایی که ریخته ماندگار کنه و تأثیری عمیق بر رابطه مردم ایران با گرجستان گذاشته.

همین‌طور ممکنه یکی مثل جمشید تاتا در خیلی جاهای هند نگاه مردم رو به ایرانی‌ها مهربون‌تر کنه. اما از طرفی نادرشاه شاید اثری عکس و متفاوت گذاشته.

اینها و صدها مثال دیگه در این زمین جاریه، از برخورد پادشاهان و سیاست‌مداران و سفیران که روابط ملت‌ها رو شکل میده؛ مللی که خارج از تعصب در هر سفره‌ای می‌تونن کنار هم لقمه بگیرن و از همنشینی با هم لذت ببرن.

نمی‌شه از مسئله به راحتی گذشت. در سفرهای برون‌مرزی بسیار پیش میاد خاطره‌هایی که متأثر از این فضاست. چندتاشو اینجا نقل می‌کنم.

8، 9 سال پیش که سر‌ جاده‌ای به التزام وایساده بودم و ماشین‌های خیلی کمی رد می‌شد، یه کامیون خسته نگه داشت و مردی به‌ظاهر پارتیزانی با یه تیشرت آستین‌حلقه‌ای ارتشی، موهای کم‌پشت، ریش‌وسبیل تراشیده و موهای سفید‌شده سینه‌‌، با شیشه مشروب در دست پشت فرمون بود.

شاید شرایط و ملاحظات موجود برای هرکسی تردید ایجاد کنه هم‌مسیر همچین آدمی بشه، مخصوصا که پشت فرمون هم داشت مست می‌کرد. اما من اون سال‌ها به‌شدت دنبال ماجرا بودم و به هر جریان حتی خطرناکی نه نمی‌گفتم.

پریدم بالا و کوله‌پشتی و سازم رو هم گذاشتم پشت سرمون. جایی که راننده وقت استراحت تو کابین کامیون دراز می‌کشه. اول از همه مشروب رو تعارف کرد که امتناع کردم. بعد به گرجی چند کلمه ریخت رو سرم که هاج‌و‌واج گفتم نمی‌دونم چی می‌گی. بعد عوض کرد رو کانال روسی. سخت شد. یهو گفت، روسکی؟ آمریکا؟ اوکراین؟ و چند کلمه دیگه که در مجموع منظورش رو فهمیدم و گفتم ایران.

همین که کلمه ایران رو شنید، قاطی کرد. گرم جرعه‌های آتشین هم بود‌ و شروع کرد فحش‌دادن به ایران یا ایرانی گمونم! از لحنش می‌شد اینو فهمید. این‌طور که دو سه بار کلمه ایران رو تکرار می‌کرد و چند کلمه نامفهوم و پرحرارت بعدش بیان می‌کرد.

گاهی هم چپ‌چپ منو نگاه می‌کرد و البته خیلی انگار با شخص من کاری نداشت. ولی دیگه تا مقصد حرفی باهام نزد. آخرش هم خداحافظی‌اش با یه حرکت دست بود. شاید با آوردن اسم ایران مستی‌شو پروندم و این به سلامت رسیدنمون هم کمک کرد!‌

موارد مثبت و منفی فراوانی رو دیدم این سال‌ها تو سفرهام. مثلا یه بار در شهر پونا یه هندویی که در یکی از شرکت‌های تاتا کار می‌کرد و به خاطر ایرانی‌بودن طرف و تأثیرات مثبتی بر فرهنگ و اقتصاد اونجا، من رو به خونه پسر بهمسین جوشی، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دانان هندوستان برد و با ایشون آشنا کرد. یه آشنایی ناب و با‌کیفیت در یک خونه هندی واقعی و قدیمی که شبیه موزه بود.

یا در عمان که کلا نگاه مثبتی به مردم ایران دارن به خاطر پیشینه‌های تاریخی مثبت، مورد لطف فراوانی قرار گرفتم از طرف مردم. بارها بعد از اینکه می‌پرسن کجایی هستی و می‌گی ایرانی با لبخند مواجه می‌شی، مخصوصا اگه طرف سنش بالا باشه یا به حوزه تاریخ علاقه‌مند باشه.

برخوردی متفاوت رو یه بار در کافه‌ای در ترکیه تجربه کردم. تجربه‌ای توهین‌آمیز که نه محصول تاریخ، بلکه محصول همین سال‌های اخیر هستش.

نقل است که میگن تا 10 سال پیش مردم ترکیه به ایرانی‌ها احترام فراوانی می‌ذاشتن. مخصوصا اینکه ایرانی با پول فراوان همیشه به ترکیه می‌رفته، چه برای اقامت و چه برای سفر کوتاه. الان اما در چند سال اخیر داستان عوض شده و خیل عظیم ازمرزگذشته‌ها در مواردی نظر ترک‌ها رو برگردونده و فضای بین دو ملت تحت تأثیر این ناهمگونی قرار گرفته.

موارد از این دست زیاده. اگه بازم فرصت شد در یادداشت دیگه‌ای از منظر دیگه‌ای بهش می‌پردازم.