نقدی بر کتاب «وطن من کجاست» نوشته حنیف قریشی
دیگری بودن
کتاب «وطن من کجاست؟» اثر حنیف قریشی، روایتی تفکربرانگیز درباره مهاجرت، نژادپرستی و جستوجوی هویت است. نویسنده، همچون شاهد و مورخی اجتماعی، تجارب شخصی و مشاهدات خود از جامعه مهاجران را با نگاهی فراتر از ادبیات معمول مهاجرتی و نژادی مورد واکاوی قرار میدهد.
متین نوروزی
کتاب «وطن من کجاست؟» اثر حنیف قریشی، روایتی تفکربرانگیز درباره مهاجرت، نژادپرستی و جستوجوی هویت است. نویسنده، همچون شاهد و مورخی اجتماعی، تجارب شخصی و مشاهدات خود از جامعه مهاجران را با نگاهی فراتر از ادبیات معمول مهاجرتی و نژادی مورد واکاوی قرار میدهد. این کتاب نهتنها از دل تجربیات شخصی قریشی نشئت میگیرد بلکه چالشهای پیچیده مهاجرت و چگونگی تأثیر آن بر هویت افراد در دنیای مدرن را واکاوی و تحلیل میکند. یکی از ویژگیهای برجسته کتاب، توانایی آن در بازنمایی همزمان احساسات عمیق انسانی و تضادهای اجتماعی است.
قریشی، بهعنوان یک فرد پاکستانیتبار متولد و ساکن بریتانیا، مهاجرت را نهفقط یک حرکت فیزیکی، بلکه فرایندی روانی و اجتماعی معرفی میکند. او نشان میدهد که مهاجرت همواره با مبارزات درونی برای حفظ هویت و در عین حال انطباق با جامعه جدید همراه است. در این میان، نژادپرستی یکی از ارکان مهم کتاب است که در سطحی عمیقتر از ادبیات مهاجرتی رایج بررسی میشود. قریشی این موضوع را نهتنها بهعنوان یک مشکل بیرونی، بلکه بهعنوان عنصری ساختاری در جامعه بریتانیا تحلیل میکند.
نژادپرستی که در دوران اولیه ورود مهاجران پاکستانی به بریتانیا آشکار شد، از یک رفتار فردی فراتر رفت و به بخشی از نظامهای اجتماعی و نهادی تبدیل شد. قریشی نشان میدهد چگونه نهادهای دولتی، آموزشوپرورش و فرهنگ عمومی، بهطور ضمنی نژادپرستی را تقویت کرده و مهاجران را با حس «دیگری» بودن مواجه میکنند؛ دیگری بودن حتی برای فرزندان دورگهای که در آن خاک متولد شدهاند اما همواره بین مرزهای دو سرزمین در نوسان هویتی گرفتارند. در دهه 1960، مهاجران پاکستانی بهعنوان نیروی کار ارزان به بریتانیا آمدند و در صنایعی نظیر تولید، حملونقل و خدمات بهداشتی مشغول شدند. اما این حضور با مقاومت شدیدی روبهرو شد. مهاجران اغلب در شرایط نامناسب زندگی میکردند و با تبعیض نهادی مواجه بودند. سخنرانی «رودخانههای خون» اینوک پاول سیاستمدار بریتانیایی در سال 1968، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی بریتانیا بود که شکافهای نژادی و تنشهای مهاجرتی را بیشتر کرد. پاول با پیشبینی آیندهای پر از نزاع نژادی، روایتی نژادپرستانه از هویت ملی بریتانیا ارائه داد که بازتابی از تفکرات محافظهکارانه و احساسات ضد مهاجرتی بود. این سخنرانی، جامعه را دوقطبی کرد و تأثیرات پایداری بر زندگی مهاجران، بهویژه پاکستانیها، بر جای گذاشت. قریشی بهعنوان یک پاکستانی متولد بریتانیا به شکافهای هویتی در این فضای سنگین برای مهاجران دور از وطن مانده و در سطحی بالاتر متولدین بیوطن میپردازد. او از گسستهایی میگوید که ریشه در خاکی دیگر دارند. صدای شکستن شاخههای هویت در هر خط شنیده میشود. واژهها از تجربیات شخصی برمیخیزند، اما فراتر از حیطه فردی، به حقیقتی جهانی میرسند. این جستار مانند درختی بدون ریشه است که در باد سرد مهاجرت میلرزد.
نویسنده با بهرهگیری از خاطرات کودکی و نوجوانی خود در انگلستان، چالشهای مهاجران و فرزندان آنها در مواجهه با تبعیض نژادی را بررسی میکند. او در نخستین جستار کتاب، تجربیات خود از نژادپرستی را چنین توصیف میکند: «من نژادپرستی را متحجرانه، جاهلانه و دور از عقل و منطق میدانستم». روایتها، توصیفی و تجربی هستند و بازتاب نوسان دائمی نویسنده میان مفاهیم «وطن» و «غربت» را نشان میدهند. وطن در این کتاب، تنها جغرافیا نیست؛ بلکه مجموعهای از مفاهیم فرهنگی، تاریخی و حتی روانی است. قریشی بهخوبی نشان میدهد که مهاجرت، فراتر از جابهجایی مکانی، بازتعریفی از هویت است که تمام مهاجران، دیر یا زود با آن روبهرو میشوند.
با نثری روان و صمیمی، قریشی خواننده را به دنیای تجربیات خود میبرد. او با ترکیب خاطرات، تأملات فلسفی و تحلیلهای اجتماعی، تصویری جامع از زندگی مهاجران در انگلستان ارائه میدهد و بدون هیچگونه سانسور یا تلطیف، واقعیتهای تلخ نژادپرستی و تبعیض را آشکار میکند. پرسش مرکزی کتاب درباره معنای وطن، در داستان کوتاه پایانی به اوج خود میرسد. نویسنده بهجای ارائه پاسخی قطعی، مخاطب را به تأمل درباره وطن دعوت میکند. شخصیت اصلی، مهاجری میان دو جهان، با هر گام مرزی را پشت سر میگذارد، اما هرگز به مقصد نمیرسد. قدرت داستان در جزئیات نهفته است؛ جزئیاتی که همچون نخهایی باریک، تار و پود زندگی شخصیتها را به هم پیوند میدهند. «وطن من کجاست» شاید پاسخی به یک پرسش بنیادین باشد: آیا مرزها تنها خطوطی روی نقشه جغرافیایی هستند یا مفهومی انتزاعی که در ذهن افراد و جامعه شکل میگیرد و چهبسا اهمیتی فراتر از خطوط روی نقشه پیدا میکند؟ شاید وطن نهتنها مکانی برای زیستن، بلکه مأمنی برای هویت و تعلق خاطر و پذیرفتن و پذیرفته شدن باشد؛ رؤیایی که هرکسی در جستوجوی آن است.