تاریخ و چشماندازهای انتقادی راهنمای مطالعات تاریخی
بخش اعظم تفکر ما درباره تاریخ طی ربع قرن گذشته تغییر کرده است. آلان مانزلو، مورخ بریتانیایی، با تأکید بر این موضوع میگوید امروزه اندکاند مورخانی که از ماهیت ابداعی کار خود آگاهی نداشته باشند؛
شرق: بخش اعظم تفکر ما درباره تاریخ طی ربع قرن گذشته تغییر کرده است. آلان مانزلو، مورخ بریتانیایی، با تأکید بر این موضوع میگوید امروزه اندکاند مورخانی که از ماهیت ابداعی کار خود آگاهی نداشته باشند؛ اندکاند کسانی که همچنان بکوشند این فکر را که مورخان موجوداتی محبوس در قفس زمان و زبان هستند انکار کنند و نشان دهند که میتوانند یا میخواهند ترجیحات ایدئولوژیک را دور بریزند یا اینکه فارغ از پیشگرایشها و وابستگیهای جنسیتی، نژادی، جنسی، طبقاتی و فرهنگی هستند. امروزه اکثر مورخان همچنین از این امر آگاهاند که روایتها را تحتتأثیر زبان، مجازها، استدلالهای مرجح و پیرنگسازیهای موجه میسازند، زیرا روایتها طنین اپیستمههای خود هستند.
مانزلو در کتاب «مفهومشناسی تاریخ» از منظر پستمدرنیسم به سراغ تاریخ رفته است. این کتاب اخیرا با ترجمه سید هاشم آقاجری و بهزاد کریمی توسط نشر نو منتشر شده است. آلان مانزلو شارح برجسته ماهیت تفکر و عمل تاریخی، از بنیادگذاران و سردبیران نشریه «بازاندیشی تاریخ: نظریه و عمل» و استاد بازنشسته تاریخ و نظریه تاریخی در دانشگاه استافوردشر بود. از او کتابهای متعددی در زمینه تاریخ منتشر شده است که «مفهومشناسی تاریخ» از آثار برجسته او به شمار میرود.
در مقدمه کتاب به این نکته اشاره شده که این اثر دستکم از یک جنبه مهم مانند سایر کتابهایی است که درباره ماهیت تاریخ نوشته شدهاند و آن اینکه از چشماندازی خاص به موضوع نگریسته است. این چشمانداز نتیجه تجربه و درک نویسنده از چالش پساتجربهگرایانه با تاریخ است.
مانزلو با اشاره به تحولات تاریخی و اجتماعی دورانی که او تحصیل و پژوهش کرده میگوید بر اساس تجربیاتش دریافته که مانع عملی عمده بر سر راه درک دانشجویان تاریخ از چالشهای معاصر در قبال الگوی معیار مطالعه تاریخ، نیاز آنان به آشنایی با تحولات فکری در دیگر رشتههای علوم انسانی و ایدههای متفکران بیرون از مرزهای متعارف بینش و کنش تاریخی است. درک چالش موجود با رشته تاریخ نه تنها نیازمند شناخت مبانی تبیین و روش متعارف تاریخی است، بلکه شناخت آرای نظریهپردازان و کنشگران کلیدی تاریخ و آگاهی از اندیشههای موجود در نظریه فرهنگی و انتقادی، ادبیات، زبانشناسی و فلسفه را نیز لازم دارد. «مفهومشناسی تاریخ» با این نیت نوشته شده که این بازاندیشی درباره تاریخ را معرفی کند و سهمی در آن داشته باشد.
شکل انتخابشده برای پرداختن به مجادلات پیرامون بینش و کنش تاریخی در این کتاب، مانزلو را بر آن داشته تا مدخلها را به صورت الفبایی تنظیم کند. «مفومشناسی تاریخ» مورد توجه منتقدان بوده و کیث جنکینز میگوید که سی سال پس از انتشار «اصطلاحات فرهنگ و جامعه» ریموند ویلیامز، کتاب آلان مانزلو کار مشابهی را برای تاریخ انجام داده است. هرچند مدخلهای این کتاب بر اساس حروف الفبا مرتب شدهاند، اما نباید پنداشت که با نوعی فرهنگ لغت یا دانشنامه روبهرو هستیم.
مانزلو از خواننده میخواهد تا در مجموعهای از تأملات آگاهانه و دقیق درباره برخی از مفاهیم و مقولههای اصلی که در حال حاضر سرزندهترین و پرهیجانترین حوزههای تفکر تاریخی را تشکیل میدهند، مشارکت کند. همچنین بورلی ساوثگیت نیز درباره این اثر نوشته که «مفهومشناسی تاریخ» متنی ضروری است که همه دانشجویان و استادان تاریخ باید آن را داشته باشند. به اعتقاد او مانزلو در این اثر با ارائه تفسیری شخصی از بازاندیشی در تاریخ، اثری مرجع و معتبر به دست داده است.
مانزلو در مقدمه ویراست دوم کتاب به این نکته اشاره کرده که در این ویراست او بیشتر به این اندیشیده که چرا مورخان باید به جای تاریخورزی، وقت خود را صرف تألیف درباره تاریخ کنند؛ به باور او به این دلیل که هیچ مورخی نمیتواند بدون درک نقش خود در تاریخ، تاریخورزی کند. او خود تاریخ را چشماندازی محدود در پیوند با گذشته میداند و میگوید: «درست است که تاریخ چونان نتیجه یک کنش مکتوب فرهنگی به وضوح همواره درباره حال و نیازهای آن است، اما در مرتبهای مهمتر شاید تفکر آرزومندانه مورخ را هم دربر بگیرد.
ممکن است این از خواص افزایش سن و سال من باشد، اما هرچه بیشتر درباره تاریخ تأمل میکنم، بیشتر مطمئن میشوم که آینده رو به زوال من مصروف فهم این خواهد شد که عاقبت تاریخ به منزله آینده گذشته، چه خواهد بود». ازاینرو معتقد است که تاریخ همواره بیثبات، شکلپذیر، نامطمئن و متزلزل است و در هر زمانی مورد بازنگری قرار میگیرد، زیرا بر اساس الزامات موقعیت خود مورخ ساخته شده است: «به این معنی، حقیقت گذشته (یعنی معنای گذشته) تنها میتواند تاریخی باشد، یعنی پایی در گذشته و چشمی به آینده داشته باشد.
دلالت این امر، بسیاری از مورخان را برآشفته میسازد: اینکه دانستن آنچه رخ داده نمیتواند به تنهایی مؤید مفهوم حقیقت تاریخی باشد. هرچند دانستن آنچه رخ داده (در چارچوب ساده تجربی) همچنان یکی از پایههای تاریخورزی خواهد ماند، ولی تفکر ما درباره تاریخ است که ما را وامیدارد این تصور آرامشبخش اما اساسا گمراهکننده را کنار بگذاریم که تجربهگرایی تنها پایه تاریخ است».
مانزلو معتقد است که تاریخ بیش از هر چیز، نوعی بازنمایی است و مانند هر نوع بازنمایی زیباییشناختی، نوعی آفرینش. در بخش ابتدایی «مفهومشناسی تاریخ» میخوانیم: «مدرنیسم، به عنوان محصول روشنگری در قرون هفدهم و هجدهم، موجبات تسلط روشهای خاصی از تفکر را در باب چگونگی خلق معرفت به بار آورد. پسامدرنیسم در اواخر قرن بیستم، با طیفی از جلوههای جدید خود همانند تاریخ تجربی، چرخش زیباییشناختی، چرخش اخلاقی، پساساختارگرایی، پسافمینیسم، پسامارکسیسم و گاه مطالعات جنسیت و مسائل مربوط به بازنمایی، آن روشهای تفکر را مستقیما زیر سؤال برده است. دو روش اصلی کسب معرفت، از دیدگاه مدرنیسم، تجربهگرایی شکاک و پوزیتیویسم است که بر ایجاد تاریخ به عنوان رشته علمی تأثیر مستقیم داشتهاند.
تجربهگرایی، که مشاهده مدرک با حواس و استنتاج معنای آن تعریف شده است، پیششرط پوزیتیویسم است که خود سرچشمه قوانینی تعریفشده است که بر جهان محسوس (جهانی که از طریق حواس شناخته میشود و عملا میتوان آن را روی کاغذ بازنمایی کرد- اثر محاکات) حاکم است. تاریخ مدرنیستی یا مناسبِ دعاویِ مشروطیت خود به مثابه رشته علمی را بر کشف معنای الگوی واقعیت گذاشتن مبتنی میکند: معنایی که تداوم دارد و مورخ میتواند با حفظ فاصلهای مناسب، به گونه وفادارانه و دقیق آن را توصیف یا عرضه کند».