|

مغز در میدان نبرد

پیچیدگی‌های شناختی در جنگ‌های چندلایه‌ نوین با رویکردی توسعه‌محور

قلمرو شناخت انسان، میدان نبرد جدیدی در جنگ مدرن است. از آنجایی که برخی از کشورها از تکنیک‌های پیچیده برای دست‌کاری ادراکات مردم و تصمیم‌گیرندگان کلیدی استفاده می‌کنند، پدیده «جنگ شناختی» چالشی دلهره‌آور برای امنیت ملی در سراسر جهان است.

مغز در میدان نبرد

مریم مرامی- کارشناس ارشد علوم شناختی: قلمرو شناخت انسان، میدان نبرد جدیدی در جنگ مدرن است. از آنجایی که برخی از کشورها از تکنیک‌های پیچیده برای دست‌کاری ادراکات مردم و تصمیم‌گیرندگان کلیدی استفاده می‌کنند، پدیده «جنگ شناختی» چالشی دلهره‌آور برای امنیت ملی در سراسر جهان است.

 

حوزه شناختی که شامل احساسات، باورها، ارزش‌ها و دیگر جنبه‌های ناملموس شناخت انسان است، به ‌عنوان یک جبهه حیاتی در جنگ‌های امروزی پدیدار شده است. بسیاری از کشورها اهمیت استراتژیک عوامل شناختی در پیروزی در جنگ‌های اطلاعاتی را به رسمیت شناخته و تحقیقات درخور توجهی را به این حوزه اختصاص داده‌اند. هدف آنها کسب برتری در حوزه شناختی از طریق تأثیر بر افکار عمومی، اعمال فشار روانی بر چهره‌های کلیدی و در نهایت تأثیر بر تصمیم‌گیری برای پیروزی در جنگ‌ها با حداقل هزینه یا حتی بدون مبارزه است. این دیدگاه در استراتژی نظامی کشورها با مفهوم «جنگ هوشمند» ظاهر شده است.

 

نظریه‌پردازان نظامی به‌تازگی حوزه شناختی را بیش از یک میدان عملیاتی واحد تشخیص داده‌ و بیان کرده‌اند درگیری‌های آینده بین قدرت‌های بزرگ در حوزه شناختی رخ خواهد داد و عملیات‌ها، از درگیری‌های فیزیکی و تصرف سرزمینی، به حملات اطلاعاتی و شناختی گسترش خواهد یافت. این اظهارات نشان می‌دهد که حوزه شناختی را نه‌تنها به ‌عنوان یکی از اجزای جنگ مدرن، بلکه به‌ عنوان مرکز ثقلی که نتیجه جنگ را تعیین می‌کند، در نظر می‌گیرند.

 

از آنجایی که اهمیت حوزه شناختی افزایش یافته، کنترل بر ادراک شهروندان، رهبران سیاسی، فرماندهان نظامی و سربازان به یک هدف عملیاتی اولیه تبدیل شده است، نه‌صرفا وسیله‌ای برای پشتیبانی از مأموریت‌ها. با توجه به این واقعیت، دولت‌ها چگونه باید به تهدید دست‌کاری شناختی پاسخ دهند؟ به گمانم دولت‌ها برای محافظت از شهروندان خود در برابر حملات شناختی خارجی، باید انتشار اطلاعات واقعی را در اولویت قرار دهند و به طور هم‌زمان یک سیستم شفاف ایجاد کنند که همه اقشار جامعه را درگیر کند. با‌این‌حال، دولت‌ها باید با دقت قدم بردارند؛

 

چراکه مداخله بیش‌از‌حد دولت در حوزه شناختی می‌تواند منجر به دست‌کاری افکار عمومی شود. به عبارتی، در جنگ مدرن اطلاعات نادرست از طرف نهادهای خارجی همراه با ابزارهای دیگر برای دست‌کاری افکار عمومی استفاده می‌شود. در این زمینه، تجزیه‌و‌تحلیل دقیق و سریع اطلاعات نادرست برای دولت حیاتی‌تر می‌شود. با انجام این کار، دولت‌ها می‌توانند مردم را با اطلاعات واقعی مسلح کرده تا از جنگ شناختی محافظت کنند. به‌علاوه، این امکان را برای تصمیم‌گیرندگان فراهم می‌کند تا قضاوت‌های آگاهانه داشته باشند. اهداف جنگ شناختی فراتر از عموم مردم است.

 

در درگیری‌های آتی، کشورها احتمالا از همه ابزارهای در اختیار خود برای تأثیرگذاری بر رهبران، فرماندهان و حتی سربازان خط مقدم دیگر کشورها استفاده خواهند کرد تا آنها تصمیمات نادرستی اتخاذ کنند یا به طور کلی قادر به تصمیم‌گیری نباشند. بنابراین توانایی دولت‌ها در ارزیابی صحت اطلاعات در همه سطوح، زمینه را برای تصمیم‌گیری درست در عصر جنگ شناختی فراهم می‌کند.

 

 جنگ مغزی

دانش مغز یک زمینه تحقیقاتی بین‌رشته‌ای در‌حال ظهور است که مغز، هدف مطالعه است؛ علمی است که ماهیت و قانون شناخت و هوش را مطالعه می‌کند. مغز انسان دارای صد میلیارد نورون است که به وسیله تعداد زیادی رشته عصبی به هم متصل شده‌اند تا یک شبکه عصبی پیچیده را تشکیل دهند. با‌این‌حال، درک فعلی ما از مغز‌ فقط قطره‌ای از اقیانوس است. از سال ۲۰۱۳ بسیاری از برنامه‌های مهم در سراسر جهان در زمینه علوم مغز راه‌اندازی شده است؛

 

از جمله برنامه تحقیقات مغز، پیشرفت فناوری‌های عصبی نوآورانه در ایالات متحده با هدف کاوش در فعالیت و عملکرد هر نورون در مغز انسان و به منظور ترسیم شکلی دقیق از فعالیت نورون‌ها در مغز است. از سوی دیگر، هدف پروژه مغز انسان در اتحادیه اروپا، ارائه مدل‌سازی و شبیه‌سازی دقیق عملکرد مغز انسان با استفاده از یک ابررایانه است. اجرای پروژه مغز در چین هم به منظور مطالعه اصول عصبی شناخت مغز و تحقیق و توسعه ابزارهای جدید برای تشخیص و درمان بیماری‌های مهم مغز و فناوری‌های جدید برای هوش محاسباتی مغز است.

 

به ‌این‌ ترتیب برنامه علمی مغز در ایالات متحده، اتحادیه اروپا و چین برای آینده اساسا مشخص است. درحال‌حاضر مطالعات موجود کم‌وبیش زمینه‌ساز رشته علوم مغزی نظامی (MBS) شده که در جهان هنوز در مراحل اولیه است. به طور کلی اهداف مطالعه مشخص نیست، اکتشافات نظری سیستماتیک نیستند، کاربردهای فناوری بالغ نیستند‌ و بسیاری از مطالعات از نظر اخلاقی بحث‌برانگیزند. در این بررسی سعی بر آن است که مفهوم، محتوا و معنای علوم مغزی نظامی را به نحوی مطرح کنیم که بتوانیم درک روشنی از این حوزه پژوهشی داشته باشیم.

 

 علوم مغزی نظامی (MBS)

 

جنگ مغزی به‌سرعت در‌حال تبدیل‌شدن به واقعیت است و نیروهای ارشد نظامی این مسئولیت را برای شکل‌دادن یا حتی کنترل تفکر و تصمیم‌گیری شناختی دشمن، رهبری می‌کنند. آنها استدلال می‌کنند که جنگ از زمین، دریا و هوا در‌حال تبدیل‌شدن به قلمرو ذهن انسان است و علوم مغزی نظامی اکنون به بررسی نحوه حمله به مغز سربازان و خنثی‌کردن آنها می‌پردازد.

 

علوم مغز نظامی درحال‌حاضر اشکال مختلفی دارد، از جمله سلاح‌های شیمیایی، عوامل بیولوژیکی و انرژی هدایت‌شده. این سلاح‌ها می‌توانند سلول‌های فردی را در جوامع مختل کنند. محققان استدلال کرده‌اند که دست‌کاری مغز می‌تواند یک‌سری تغییرات اساسی در مفهوم مبارزات و روش‌های رزمی ایجاد‌ و می‌تواند سبک جدیدی از جنگ مغزی را خلق‌ و میدان نبرد را بازتعریف کند‌‌. آنها درباره احتمالات توسعه انواع سلاح‌ها برای تداخل با بافت‌های مغز برای ایجاد جنون یا ایجاد ترس و افسردگی از طریق صداهای مختلف بحث می‌کنند و تاکتیک‌های روانی را برای ترویج تسلیم داوطلبانه ایجاد می‌کنند. MBS یک علم نوآورانه پیشرفته است که از کاربردهای نظامی بالقوه به‌ عنوان راهنما استفاده می‌کند.

 

این براساس تئوری‌ها و فناوری‌های پزشکی بالینی، پزشکی پایه، پزشکی نظامی، زیست‌شناسی، فیزیک، علوم کامپیوتر، علوم نظامی و چندین رشته دیگر است و الگوهای مختلف فعالیت مغزی مرتبط با فعالیت‌های نظامی و عوامل مؤثر بر آنها را با هدف درک مغز، محافظت از مغز، نظارت بر مغز، آسیب‌رساندن به مغز، تداخل با مغز، ترمیم مغز، تقویت مغز، شبیه‌سازی مغز، مسلح‌کردن مغز و دیگر اهداف تحقیقاتی نظامی از طریق روش‌های مختلف مطالعه می‌کند. به عبارتی دیگر، بررسی حاضر برای اولین بار یک طبقه‌بندی MBS از عملکردهای مغز را پیشنهاد می‌دهد که ارتباط نزدیکی با قابلیت‌های رزمی واقعی دارند و به ۹ جنبه تقسیم می‌شوند که به اختصار به آن می‌پردازیم.

 

 درک مغز

 

این جنبه شامل درک فراساختار مغز و روش‌های اتصال آن و درک اساس مدار عصبی عملکردهای مختلف مغز (از جمله عملکردهای پیشرفته) است. درحال‌حاضر، بسیاری از کارکردهای مغز و عوامل مؤثر بر آنها مشخص نشده است. به‌ عنوان مثال، مغز چگونه درباره محیط بیرونی قضاوت می‌کند و تصمیم می‌گیرد؟ مغز چگونه واکنش هشداردهنده‌ای به محیط خطرناک ایجاد می‌کند؟

 

مغز چگونه حرکات و احساسات ترس را کنترل می‌کند؟ مطالعات نشان داده‌اند که فضای محیطی، میدان مغناطیسی، موج ضربه‌ای نیروهای خارجی و... همگی می‌توانند بر فعالیت‌های مغز تأثیر بگذارند. اثرات بالقوه شامل آسیب به بافت‌های مغز، ناشی از ماندن در یک محیط پیچیده الکترومغناطیسی برای مدت طولانی است. تأثیر عملیات ناوبری طولانی‌مدت در فضای بسته یک کابین بر توانایی شناختی مغز، آسیب مغزی ناشی از موج انفجار و تأثیر اختلال استرس پس از سانحه در میدان نبرد بر وضعیت روانی و اثربخشی جنگ است. این مشکلات ناشناخته، موضوعات تحقیقاتی را مطرح کرده است که برای درک مغز باید به آنها پاسخ داده شود.

 

 محافظت از مغز

 

براساس درک عوامل خطر آسیب مغزی شناخته‌شده و عوامل خطر ناشناخته احتمالی، اقدامات پیشگیرانه هدفمند پیشنهاد شده است.

 

از نظر تجهیزات: یک‌سری تجهیزات محفاظت از مغز باید مورد تحقیق و توسعه قرار گیرد؛ مانند کلاه ایمنی ضد‌شوک، کلاه ایمنی برای محافظت در برابر سلاح‌های الکترومغناطیسی، عینک‌های دفاعی لیزری خیره‌کننده، گوش‌گیرهای دفاعی امواج صوتی مضر و دیگر تجهیزات محافظت از آسیب‌های مغزی. 

 

از نظر داروها: عوامل محافظت‌کننده اعصاب مغز و عوامل تثبیت‌کننده عملکرد مغز که دارای ویژگی‌های فکری مستقل هستند، باید مورد تحقیق و توسعه قرار گیرند. 

 

از نظر اقدامات: روش‌ها و اقدامات هدفمند حفاظت از مغز باید مطالعه شود و اقدامات حفاظتی و درمانی اولیه مغز پس از ضربه باید بررسی شود تا آسیب مغزی به حداقل برسد. 

 

از نظر راهبردها: ایجاد یک تیم جراحی فوروارد متشکل از جراحان مغز و اعصاب، متخصصان بیهوشی و پزشکان اورژانس باید مطالعه و ارزیابی شود. با توجه به شرایط میدان جنگ آینده، یک تیم حفاظت و درمان مغز باید برای دستیابی به هدف محافظت از مغز تشکیل شود.

 

 نظارت بر مغز

 

وضعیت عملکردی مغز یکی از عوامل تعیین‌کننده در میدان جنگ است. بسیاری از سؤالات درباره نظارت بر مغز نیاز به پاسخ روشن دارند. به‌ عنوان مثال، پس از تجربه یک استرس روحی شدید در میدان نبرد، آیا ناهنجاری‌های شناختی مانند عدم تصمیم‌گیری در انجام وظایف و اشتباهات در تصمیم‌گیری رخ می‌دهد؟ آیا پرسنل پس از کار مداوم و خسته‌کننده یا پس از ضربه مغزی خفیف همچنان شایستگی خواهند داشت؟ روند تغییرات در وضعیت بیماری پس از آسیب مغزی چیست؟

 

برای این سؤالات، می‌توان از فناوری تشخیص سیگنال عصبی پوشیدنی، فناوری مولکول حساس به ولتاژ و پروب نانو فلورسنت، فناوری تشخیص نشانگر عصبی مایع بدن، نرم‌افزارهای مختلف ارزیابی و تشخیص رفتار، عملکردهای گوناگون مغز و روش‌های تصویربرداری عصبی استفاده کرد. ما باید خستگی مغز را کنترل کنیم، تصمیمات مغزی افراد در پست‌های ویژه و حساس را زیر نظر داشته باشیم، افراد مبتلا به ضربه مغزی را به طور مداوم تحت نظر داشته باشیم و دیگر اشکال نظارت و ارزیابی عملکرد مغز را انجام دهیم. 

 

 آسیب‌رساندن به مغز 

 

مردم کلید پیروزی یا شکست در جنگ هستند، در‌حالی‌که مغز «مرکز فرماندهی» بدن انسان است. حمله دقیق به «دفتر مرکزی» یکی از مؤثرترین راهبردها برای تعیین پیروزی یا شکست در میدان جنگ است. هنگام تحقیق و نهایی‌کردن سلاح‌ها و تجهیزات مختلف، علاوه‌بر انرژی کشتار و اثر تخریبی تجهیزات دشمن، باید به اثر کشتار بیولوژیکی سربازان نیز توجه شود.

 

این تحقیق شامل بررسی اثرات مخرب به مناطق حساس بافت‌های مغز توسط سلاح‌های صوتی، سلاح لیزری، سلاح انفجاری قوی‌ و سلاح‌های الکترومغناطیسی است. همچنین مطالعه الگو و ویژگی‌های مورفولوژی، ساختار، عملکرد و رشد مغز و بررسی برقراری ارتباط بین پارامترهای سلاح و اثرات کشنده آنهاست. تجزیه و تحلیل آسیب مغزی می‌تواند بازخوردی را برای افزایش تحقیقات و ساخت سلاح‌ها فراهم کند. تحقیق در مورد هدف آسیب، نوآوری و توسعه سلاح‌ها را ارتقا می‌دهد و پشتیبانی نظری جدیدی برای میدان‌های نبرد آینده فراهم می‌کند.

 

 تداخل در مغز

 

با توجه به مبانی فیزیولوژیکی انتقال پتانسیل‌های عصبی مغز و انتقال فرستنده‌های شیمیایی، عوامل ناتوان‌کننده سیستم عصبی و عوامل ناتوان‌کننده بدن از‌ جمله سلاح‌های تداخل امواج مغزی‌اند که توسعه خواهند یافت. با توجه به فراوانی ذاتی بافت‌های مغز، سلاح‌های انفجاری برای تداخل با بافت‌های مغز توسعه می‌یابند و باعث ایجاد جنون از طریق رزونانس می‌شوند.

 

با توجه به ویژگی‌های شناختی جمعیت دشمن، از تاکتیک‌های روان‌شناختی برای تداخل با باورها و افکار اصلی مغز، ایجاد آسیب‌های روانی به دشمن، کاهش اراده آنها برای مبارزه یا حتی ترویج تسلیم داوطلبانه استفاده می‌شود‌. و با توجه به ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد فعالیت پیشرفته مغز، صداها، بوق‌ها و سایر صداهای خاص برای تداخل در مغز و ایجاد ترس، افسردگی، بدحالی و سایر احساسات ایجاد می‌شوند که اثربخشی مبارزه را کاهش می‌دهند. استراتژی مداخله در مغز می‌تواند بر ذهنیت تأثیر بگذارد، بر تفکر تأثیر بگذارد و بر تصمیم‌گیری تأثیر بگذارد تا سبک جدیدی از مبارزه را ایجاد کند و میدان نبرد را دوباره تعریف کند.

 

  ترمیم مغز

 

پس از اینکه بافت مغز دچار آسیب‌های مختلف شد، در مرحله حاد پس از آسیب، جراحی مغز و اعصاب و سایر مداخلات اولیه برای درمان مورد نیاز است و روش‌های ترمیم شامل درمان‌های کنترل تروماست. علائم مزمن ناشی از ضربه مغزی، مانند اختلال استرس پس از سانحه، نابینایی، ناشنوایی، همی‌پلژی اندام‌ها و کمای طولانی‌مدت، هنوز مسائل دشواری در زمینه ترمیم مغز هستند.

 

کاشت حلزون مصنوعی، تحریک عمیق مغز، پروتز مکانیکی و سایر فناوری‌ها و تجهیزات پیشرفته جدید به صورت آزمایشی در این زمینه به کار گرفته شده است. ما باید مفاهیم درمانی مرتبط با آسیب مغزی را بیشتر نوآوری کنیم و تحقیقاتی را در زمینه‌های پیوند جایگزینی عصبی، عناصرعصبی الکترونیکی، پزشکی احیاکننده و پروتزهای هوشمند برای بازگرداندن عملکرد مغز و سایر اندام‌های هدف انجام دهیم.

 

 تقویت مغز

 

برخی از وظایف نظامی، فوری و مهم هستند و برخی از پست‌ها فاقد پرسنل شایسته یا دارای تلفات جنگی هستند. در این شرایط لازم است عملکرد مغزی پرسنل موجود که وظایف را انجام می‌دهند تقویت کرد تا کار را به پایان برسانند. ما باید مکانیسم‌ها و فناوری‌هایی را بررسی کنیم که عملکرد مغز را از طریق صدا، نور، الکتریسیته، مغناطیس و سایر وسایل مختلف افزایش می‌دهند. انجام تحقیقات مبتنی‌بر فناوری تحریک مغناطیسی ترانس‌کرانیال برای بهبود و تقویت عملکرد شناختی، بررسی فناوری فعال‌سازی مجدد حافظه هدف در حالت خواب، تولید محصولات هشداردهنده و مداخله‌ای برای خستگی مغز، تولید داروهای ضد‌خستگی بدون عوارض جانبی‌ و تولید داروهایی که می‌تواند توانایی‌های شناختی و عملیاتی سرباز را بهبود بخشد. ما باید به طور جامع عملکردهای مغزی و توانایی‌های شناختی پرسنل نظامی را بهبود ببخشیم تا جنگجویانی فوق‌العاده بسازیم.

 

 شبیه‌سازی مغز

 

با شبیه‌سازی فرایندهای تصمیم‌گیری مغز و مکانیسم‌های عصبی آن، تراشه‌ها و ربات‌های الهام‌گرفته از مغز که توانایی‌های بینایی، شنوایی، تفکر و اجرا را ترکیب می‌کنند، توسعه می‌یابند و برای جایگزینی نسبی برای سربازان در جنگ‌های آینده استفاده می‌شوند. ربات‌های الهام‌گرفته از مغز باید تشخیص چهره، شناسایی دشمن، قضاوت در مورد موقعیت دشمن و سایر عملکردهای پیشرفته مغز را برای اجرای وظایف رزمی پرخطر داشته باشند. یکی دیگر از وظایف مرزی شبیه‌سازی مغز، پیش‌بینی تصمیمات انسان از طریق جمع‌آوری داده‌هاست.

 

حجم زیادی از داده‌ها، از ‌جمله تاریخچه رشد، پیشینه نظامی، اطلاعات مشق نظامی، عادات تصمیم‌گیری و پویایی میدان جنگ هستند. از طریق تجزیه و تحلیل و استدلال منطقی، ایده‌های احتمالی تصمیم‌گیری دشمن را می‌توان به‌ طور خودکار حدس زد و این امر اجازه می‌دهد‌ از فرصت‌ها در میدان جنگ استفاده شود. تحقیق در مورد شبیه‌سازی مغز می‌تواند سلاح‌ها را هوشمندتر و خطرناک‌تر کند و به ما اجازه می‌دهد‌ ایده‌های تصمیم‌گیری دشمن را بشناسیم و مورد استفاده قرار دهیم.

 

 تسلیح مغز

 

آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی (دارپا) ایالات متحده، پروژه آواتار را در سال ۲۰۱۳ راه‌اندازی کرد که قصد داشت یک سپاه رزمی رباتی ایجاد کند که با استفاده از فناوری رابط مغز و ماشین از راه دور توسط مغز انسان کنترل می‌شد. باید شرایط را برای تحقیقات مرتبط با علم مغز در زمینه‌های پردازش اطلاعات الکتروانسفالوگرام، تناوب دوطرفه رابط‌های یکپارچه مغز و ماشین چند‌فناوری، اصول و مکانیسم‌های عصبی زیست‌شناسی و ادغام رابط‌های مغزوماشین ایجاد کرد. مطالعات روی فناوری دوسویه مستقیم بین سیستم‌های تشخیص مغز و رادار، سیستم‌های فرماندهی، سیستم‌های تسلیحاتی و سایر تجهیزات خارجی متمرکز است، برای دستیابی به تأثیر «ادراک تصمیم‌گیری است، تصمیم‌گیری حمله است» و مطالعه شکل جدید مبارزه جهانی مغز-زمین-دریا-فضا.

 

 جمع‌بندی اهداف و اهمیت تحقیقات MBS

 

کلید پیروزی یا شکست در جنگ، مردم هستند، در‌حالی‌که کلید مردم در مغز نهفته است. از طریق مطالعه علوم مغزی نظامی، ما می‌توانیم به اهداف قابلیت‌های نظامی مربوط به مغز‌ و به هدف نظامی ایجاد جنگ مغزی و بازتعریف میدان نبرد دست یابیم. تحقیقات علوم مغزی نظامی از این نظر حائز اهمیت است که می‌تواند میدان جنگ را تغییر دهد و نوآوری را ترویج کند. به‌ عنوان یک زمینه علمی در‌حال ظهور، تحقیقات مرتبط با علوم مغزی نظامی، پروژه‌های زیادی را پوشش می‌دهد که پایه بسیار ضعیفی دارند. این امر ناگزیر باعث ارتقای نوآوری در مطالعات مرتبط می‌شود.

 

محققان باید از قید‌و‌بندهای دانش سنتی و مفاهیم ذاتی جدا شوند، باید خلاق باشند و برای دستیابی به اکتشافات مهم علمی، اختراع فناوری، فناوری اصول محور و سایر نتایج نوآورانه با چالش‌هایی روبه‌رو شوند. ضمن اینکه برای موفقیت‌آمیز‌کردن تحقیقات علوم مغزی نظامی، محققان و سایر مؤسسات آکادمیک برتر باید به منظور ادغام و بهینه‌سازی منابع نظامی و محلی مشارکت داشته باشند. حال به این موضوع می‌پردازیم که علم شناختی چه چیزی می‌تواند به فرایند آموخته‌های نظامی اضافه کند و ذهن در میدان نبرد چگونه عمل می‌کند؟

 

 سوگیری شناختی در میدان نبرد

 

هنگامی که اطلاعات مربوطه فورا در دسترس نباشد، احتمال وقوع رویدادها را نمی‌توان با اطمینان تخمین زد. شرایط‌ با استرس و محدودیت‌های زمانی مشخص می‌شود‌ و فرایندهای تصمیم‌گیری، مستعد خطاهای سیستماتیک هستند. این خطاها به‌ عنوان سوگیری‌های شناختی شناخته می‌شوند. اغلب، اینها شرایط رایج در میدان نبرد هستند؛ زمانی که اقدامات و تصمیم‌گیری‌های مخاطره‌آمیز ضروری است. در سنت نظامی و در برخی از دیدگاه‌های شناختی، تخصص باید به‌ طور قابل توجهی این‌گونه سوگیری‌ها را کاهش دهد.

 

به‌ طور خاص، اگر کارشناسان مجموعه‌ای غنی از الگوهای مدل‌ها بر‌اساس تجربه قبلی در حوزه تخصصی خود داشته باشند، انتظار می‌رود مدل‌های ذهنی که در طول فرایند تصمیم‌گیری تولید و شبیه‌سازی می‌کنند، منعکس‌کننده تخصص آنها باشد؛ با‌این‌حال، فرماندهان نظامی اغلب با شرایط منحصر‌به‌فرد و ناآشنایی مواجه می‌شوند که هر‌گونه تجربه مشابه را به چالش می‌کشد.

 

علاوه‌براین، تصمیم‌گیری توسط فرماندهان نظامی در میدان نبرد محدود به یک اقدام واحد نیست، بلکه شامل زنجیره پیچیده‌ای از تصمیمات است که منعکس‌کننده پویایی میدان نبرد در‌حال انجام است. بنابراین، کانتکست میدان نبرد ممکن است به فرمانده‌ای نیاز داشته باشد که جنبه‌های ناشناخته وضعیت فعلی (مانند زمین، قابلیت‌های دشمن یا استقرار آن) را پر کند و در مورد مسیر اقدامات احتمالی و نتایج احتمالی برای گروه داخلی (یعنی نیروهای خودی) یا برون‌گروهی (یعنی نیروهای دشمن) تصمیم‌گیری کند.

 

از آنجایی که این وظایف از نظر شناختی به‌راحتی در معرض دستکاری عوامل روان‌شناختی و وابسته به شرایط متعدد هستند، یک فرمانده خبره نیز ممکن است تحت تأثیر سوگیری‌های شناختی در تصمیم‌گیری خود قرار گیرد. این تمایل وجود دارد که ریسک‌های شرایط آینده را بر‌اساس میزان تصور آسان آنها ارزیابی کنیم، حتی زمانی که ارزیابی‌ها احتمال واقعی خطراتی را که روان‌شناسان شناختی -تورسکی و دانیل کانمن- به‌ عنوان سوگیری تصورپذیری توصیف کرده‌اند، منعکس نمی‌کنند. این سوگیری پیش‌بینی می‌کند‌ خطراتی که به‌وضوح به تصویر کشیده می‌شوند، ممکن است بسیار خطرناک به نظر برسند.

 

در مقابل، اگر تصور موانع و خطرات آینده دشوار باشد یا به‌سادگی به ذهن خطور نکنند، ممکن است به‌شدت دست‌کم گرفته شوند. به عبارت دیگر، خطاهای تصمیم‌گیری توسط سناریوهای جایگزین به‌راحتی ایجاد می‌شوند. به دلیل مبهم‌بودن اطلاعات (به‌ویژه در مورد نیات دشمن) و تأخیر در بازخورد در طول جنگ، یک فرمانده خط مقدم ممکن است در ابتدا از اطلاعات مرتبط در مورد وضعیت نبرد محروم شود. بنابراین، در غیاب اطلاعات فوری، تصمیمات فرمانده بر‌اساس سناریوهای جایگزین است که پیش‌بینی نتایج احتمالی را منعکس می‌کند.

 

به عبارت دیگر، در بسیاری از مقاطع زمانی در طول تصمیم‌گیری پویا در جنگ، فرمانده بر کیفیت و دقت سناریوهای خود تکیه می‌کند. دسترسی کمتر به داده‌های مربوط به شرایط واقعی میدان نبرد مستلزم وابستگی بیشتر به سناریوهای جایگزین است و بنابراین ممکن است تصمیم‌گیرنده را مستعد سوگیری تصورپذیری کند. مهم‌تر از همه، مشخص شده است که تولید، دستکاری و نگهداری سناریوهای جایگزین در زمان کم‌ بسیار شکننده است و ممکن است توانایی تصمیم‌گیرندگان برای ایجاد فرضیه‌های جایگزین را کاهش دهد. محدودیت زمان اغلب شرایط میدان نبرد را مشخص می‌کند؛

 

بنابراین پیشنهاد می‌شود سوگیری تصورپذیری در لیست تهدید احتمالی برای تصمیم‌گیری در میدان نبرد قرار گیرد. تورسکی و کانمن بین جنبه تصورپذیری یک رویداد و در دسترس‌ بودن آن، ارتباط برقرار کردند. به عبارت دیگر، فراوانی برخوردهای قبلی فرد با یک پدیده یا رویداد معین، توانایی تصور آن را تعیین می‌کند. بنابراین، تصور رخدادهای احتمالی آسان‌تر از موارد بعید است. در زمینه نظامی، یک فرمانده میدانی ممکن است تمایل به استفاده از هیوریستیک در دسترس داشته باشد (هیوریستیک به میان‌برهای ذهنی در راهبردهای قضاوت و اتخاذ تصمیم اشاره دارد)؛

 

یعنی احتمال وقوع یک رویداد را با تجربه شخصی گذشته تخمین بزند. در‌این‌باره، فرماندهان باتجربه ممکن است نسبت به فرماندهان بی‌تجربه‌ بیشتر در معرض سوگیری در دسترس بودن باشند. اگرچه تحقیق در مورد سوگیری‌های شناختی و نقشی که آنها در فرایند تصمیم‌گیری ایفا می‌کنند از زمان مقالات تورسکی و کانمن بحث‌های زیادی را برانگیخته است، اما به میزان زیادی گسترش یافته است. اعتماد بیش‌از‌حد به سوگیری درون‌گروهی، در برآورد اغراق‌آمیز توانایی‌های درون‌گروهی نسبت به برون‌گروه‌ها آشکار می‌شود. در زمینه نظامی، پیشنهاد شده است‌ عوامل سازمانی و فرهنگی که باورهای قوی تصمیم‌گیرندگان را در مورد توانایی‌های خود برای «غلبه بر شانس» تشویق می‌کنند، ممکن است منجر به رفتار ریسک‌جویانه شود.

 

سوگیری اعتمادبه‌نفس بالا ممکن است با توجه به موانع، مشکلات یا خطاها، اثر کورکننده داشته باشد. اعتماد بیش‌از‌حد نه‌تنها می‌تواند در زمینه محدود یک وظیفه معین، بلکه در یک زمینه گسترده‌تر نیز ظاهر شود. به عبارت دیگر، اعتقاد قوی به برتری درون‌گروهی (مثلا نیروهای ملی خود) به‌شدت با دست‌کم‌گرفتن قابلیت‌های برون‌گروهی (مثلا ارتش دشمن) مرتبط است که ممکن است منجر به تصمیم‌گیری ناموفق شود. دسته دیگری از سوگیری‌ها، رهیافت آنی عاطفی است؛ یعنی تأثیر ارزیابی هیجان بر فرایند تصمیم‌گیری. دیدگاه شناختی از احساسات این است که کارکرد اصلی احساسات، شناسایی خطرات و مزایای مرتبط با سلامتی فرد و مرتبط با بقای فرد است.

 

بنابراین، عواطف نه‌تنها به اینکه فرد فکر می‌کند رویدادها ممکن است روی خودش تأثیر بگذارد مربوط می‌شود، بلکه به نحوه مدیریت این رویدادها هم ربط دارد. یکی از شناخته‌شده‌ترین و گسترده‌ترین سوگیری‌های عاطفی که ثابت و قوی است، سوگیری خوش‌بینی است؛ یعنی تمایل غیرواقعی به انتظار چیزهای خوب در آینده. در کانتکست نظامی، بررسی سوگیری خوش‌بینانه عمدتا به تصمیمات در سطح استراتژیک و ملی اختصاص یافته است (مانند تهاجمات نظامی، یا شروع جنگ‌های همه‌جانبه یا محدود). دیدگاه دیگر به سوگیری خوش‌بینی، تمایل به رد نتایج منفی آینده است؛

 

یعنی نه‌تنها تمایل به اعتماد بیش‌از‌حد به یک نتیجه مثبت، بلکه برای رد امکان‌پذیربودن نتایج منفی، به‌ویژه آنهایی که خود شخص را دربر‌می‌گیرد. تصمیم‌گیری در حوزه نظامی اغلب با ریسک بالا و پیامدهای منفی احتمالی توصیف می‌شود، هم برای خود فرمانده و هم برای سربازانش. در چنین مواردی، تأثیر سوگیری خوش‌بینی‌ و تمایل به رد منفی، می‌تواند فاجعه‌بار باشد.

 

در میدان نبرد، چندین عامل خاص که ممکن است در حوزه روان‌شناسی تجربی کمتر مورد توجه قرار گرفته باشند، می‌توانند به عنوان یک تهدید بالقوه برای فرایند تصمیم‌گیری در نظر گرفته شوند: سوگیری اولویت‌بندی در سطح بالاتر، تأکید بیش‌از‌حد بر مسئولیت‌پذیری، گرایش اجتناب از تصمیم و آسیب‌پذیری نسبت به تجربیات فراشناختی. سوگیری اولویت‌بندی سطح بالاتر در شرایط میدان نبرد به عنوان تمایل یک فرمانده میدانی برای اولویت‌دادن به اطلاعات ارائه‌شده توسط فرماندهی سطح بالاتر بر اطلاعات ارائه‌شده توسط منابع میدانی -‌حتی زمانی که دومی از منابع معتبر باشد‌- تعریف می‌شود. این تمایل چند علت احتمالی دارد: اولا‌ در سلسله‌مراتب نظامی، فرض بر این است که افسران مافوق‌ زیردستان خود را از آنچه در‌حال وقوع است مطلع می‌کنند. دوم، توانایی اتخاذ موضعی مخالف با موضع فرماندهان ارشد به دلیل وابستگی منفعلانه به اقتدار محدود است که نمونه‌ای از رابطه بین درجات در ارتش است.

 

علاوه‌بر‌این، سوگیری اولویت‌بندی در سطح بالاتر را می‌توان به‌ عنوان گونه‌ای از سوگیری تصورپذیری نیز در نظر گرفت: این تصور که سرفرماندهی از وضعیت واقعی میدان نبرد بی‌اطلاع است و قادر است یک فرمانده میدانی و نیروهایش را برای چیزی که در واقع یک مأموریت انتحاری است بفرستد، ممکن است غیرقابل درک باشد.‌ تئوری حساسیت به ریسک، پیش‌بینی می‌کند که تصمیم‌گیرندگان در مواقع ضروری از ریسک‌گریزی به ریسک‌پذیری تغییر می‌کنند.

 

در کانتکست میدان نبرد، زمانی که نیاز به پیروزی با تأکید بیش‌از‌حد بر مسئولیت‌پذیری تقویت می‌شود، تصمیم‌گیرنده ممکن است تمایل به اتخاذ رفتار ریسک‌پذیر داشته باشد. همچنین این سوگیری ممکن است تغییرات خاصی را شکل دهد که به موجب آن، دستورات عملیات صرفا مجموعه‌ای ساده از دستورالعمل‌ها نیستند، بلکه یک دستکاری احساسی هستند که به هدف عملیاتی برحسب سود در مقابل ضرر تنظیم می‌شود. در موقعیت‌های حساس زمان جنگ، وقتی‌ بقای درون‌گروهی در خطر است، چارچوب‌بندی پیامدهای منفی احتمالی می‌تواند منجر به تأکید بیش‌از‌حد بر مسئولیت‌پذیری و افزایش تمایل فرماندهان میدانی به ریسک‌پذیری شود. نکته قابل توجه این است که حتی فرماندهان بسیار با تجربه نیز در معرض این سوگیری هستند. عامل دیگری که در تحلیل تصمیم‌گیری تاکتیکی باید در نظر گرفته شود، رفتار اجتناب از تصمیم است که به عنوان فرار از تصمیم توصیف می‌شود.

 

یافته‌ها نشان می‌دهد‌ ممکن است یک تصمیم‌گیری بحث‌برانگیز، پشیمانی یا سرزنشی بیشتر از ‌اقدام‌نکردن به همراه داشته باشد. بنابراین، در شرایط عدم اطمینان، اجتناب از تصمیم‌گیری به عنوان راهبرد ترجیحی پذیرفته می‌شود. بدین ترتیب، خودداری از به‌روزرسانی یک برنامه عملیاتی در پرتو اطلاعات جدید و پایبندی به برنامه اصلی را می‌توان به عنوان رفتار اجتناب از تصمیم توصیف کرد. تجربیات فراشناختی، مانند سهولت یا دشواری پردازش اطلاعات جدید، یا جایگزینی مدل شناختی آشنا از دشمن با مدل جدید ناآشنا، یا مقابله با مخالفت فرماندهان یا زیردستان، همگی به عنوان عوامل مؤثر احتمالی در فرایند تصمیم‌گیری به شمار می‌روند.

 

خلاصه اینکه در حوزه نظامی، تصمیمات ناموفق منجر به هزینه سنگینی در زندگی انسان می‌شود و اثرات سیاسی و اجتماعی بلندمدتی دارد. این به خودی خود باید زمینه‌ای باشد برای یک تلاش تحقیقاتی ویژه در درک اینکه چرا فرماندهان میدانی ماهر، با اطلاعاتی مرتبط، اغلب تصمیمات تاکتیکی اشتباه با عواقب فاجعه‌بار می‌گیرند. با‌ ‌وجود این، به‌کارگیری بینش‌هایی از مرز تحقیقات شناختی برای تحلیل نظامی و تاریخی به گذشته نسبتا نادر است. تشریح پس از اقدام و تجزیه و تحلیل سیستماتیک جنگ معمولا بر وضعیت واقعی میدان نبرد متمرکز است؛

 

یعنی آنچه برای دست‌اندرکاران نبرد شناخته شده بود، میزان آمادگی آنها برای رویارویی با دشمن و اینکه آیا واقعا ممکن است اتفاقات غیرمنتظره و غیرقابل پیش‌بینی رخ دهد یا خیر. به‌ طور کلی، رفتار انسان در شرایط سختی همچون جنگ، فقط تحت تأثیر عوامل آشکار، یعنی وضعیت واقعی در زمین نیست. سناریوهای جایگزین همراه با سوگیری‌های شناختی نیز ممکن است نقش مهمی ایفا کنند، بنابراین باید در تحلیل، تصمیم‌گیری در نظر گرفته شود.

 

در میدان نبرد، این به معنای تکمیل ذهنی اطلاعات جزئی است؛ یعنی تعمیم نتایج احتمالی به دوره‌های مختلف اقدام یا دستکاری ابتکارات جایگزین دشمن. به عبارت دیگر، مجموعه‌ای از سوگیری‌های شناختی می‌تواند بر تصمیم‌گیری فرماندهان رزمی تأثیر بگذارد، حتی زمانی که آنها تجربه فراوان و اطلاعات مربوطه را در اختیار دارند. تصمیم‌گیری تاکتیکی ناموفق در میدان نبرد را که نمی‌توان با عوامل صریح (مانند یک فرمانده بی‌تجربه، سربازان آموزش‌ندیده، اطلاعات ناکافی یا یک دشمن غیرقابل پیش‌بینی) به‌ عنوان شواهد احتمالی عوامل شناختی در نظر گرفت. در حوزه نظامی، دیدگاه شناختی می‌تواند سهم قابل توجهی داشته باشد؛ زیرا واضح است که حتی فرماندهان باتجربه و ارشد نیز ممکن است مستعد سوگیری‌های شناختی باشند و تصمیمات نادرست با بهای سنگین اتخاذ کنند.

 

این نکات باید‌ هنگام طراحی آموزش حرفه‌ای نظامی (PME) در نظر گرفته شود. به بیان ساده، برنامه‌های آموزش حرفه‌ای آینده برای پرسنل نظامی که انتظار می‌رود با خواسته‌های فکری سخت‌گیرانه از درگیری‌های بزرگ و حوادث احتمالی پیچیده مقابله کنند، ممکن است از بینش‌های به‌دست‌آمده در تحقیقات شناختی بهره‌مند شوند. در پژوهش‌های انجام‌شده درباره تصمیم‌گیری، بررسی گزارش‌های واقعی پس از اقدام و مطالعات نظامی-‌تاریخی ممکن است بینش بیشتری را در مورد چگونگی تصمیم‌گیری در شرایط پرمخاطره به محققان ارائه دهد.

 

 سخن پایانی

 

نوآوری همیشه یک نیروی مهم در توسعه یک کشور است. اگر بدون تشخیص تغییرات به آنها واکنش نشان دهیم‌ یا اگر به‌موقع تغییراتی ایجاد نکنیم، ممکن است دچار انفعال استراتژیک شویم و فرصت‌های توسعه را از دست بدهیم. پیش‌بینی‌ها نشانگر این است که علوم مغزی نظامی به ناچار به کانون جدیدی از رقابت نظامی بین کشورهای پیشرو جهان در سال‌های آینده تبدیل خواهد شد. از‌این‌رو، حوزه‌های مربوطه باید طراحی‌های سطح بالا را به‌سرعت آغاز کنند، بهترین منابع از نیروهای مسلح را در داخل یا خارج بسیج‌، قدرت‌های بین‌رشته‌ای را ادغام‌، استعدادهای ترکیبی را رزرو‌ و توسعه علوم مغزی نظامی را در منطقه رهبری کنند.