|

واسطه روسی؛ چین و تنگه هرمز

در مردادماه 1399 در همین ستون از سند همکاری ایران و چین استقبال کردم، هرچند توان مدیریتی در کشور را فاقد توانایی لازم برای به‌سرانجام‌رساندن چنین پروژه بزرگی می‌دیدم. اینک اما آن خیال به سراپرده خاموشی رفته است. خطرها در پیش است و فریاد ما به جایی نمی‌رسد.

 در مردادماه 1399 در همین ستون از سند همکاری ایران و چین استقبال کردم، هرچند توان مدیریتی در کشور را فاقد توانایی لازم برای به‌سرانجام‌رساندن چنین پروژه بزرگی می‌دیدم. اینک اما آن خیال به سراپرده خاموشی رفته است. خطرها در پیش است و فریاد ما به جایی نمی‌رسد. دو عامل اساسی سبب خواهد شد تا در گام بعدی ایران و روسیه پیوندها و همکاری‌های نظامی وسیع‌تری پیدا کنند؛ یکی نقش نظامیان در سیاست و دیگری محدود‌شدن ظرفیت‌های ایران پس از آشکارشدن رابطه چین و اعرابِ حاشیه خلیج فارس. در شرایطی که امکان روابط اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی با کشورهای گوناگون (حتی کشورهای کوچک) نداشته باشید، حتما به‌طور طبیعی تنها یک راه باقی می‌ماند، آن هم ظرفیت همکاری نظامی با یک قدرت منزوی که خود در باتلاقی فرو رفته و دیگران را به آن می‌خواند. البته ساختار نظام تصمیم‌گیری استراتژیک در کشور هم بی‌تأثیر نیست. اگر نظامیان یا دیپلمات‌ها یا گروه‌های اقتصادی در ساختار تصمیم‌گیری بازیگر اصلی باشند روابط خارجی را هر یک به گونه‌ای خاص می‌بینند که مثلا در عرصه بین‌الملل بیش از هر چیز ظرفیت‌های همکاری‌های نظامی یا سیاسی یا اقتصادی را می‌بینند. بنابراین باید دید که ویژگی‌های ساختاری نظام تصمیم‌گیری در جمهوری اسلامی توسط چه بخشی از حاکمیت شکل می‌یابد. اما نزدیکی ایران و روسیه سبب نخواهد شد سناریوی چین و اعراب این بار از سوی روسیه تکرار نشود و بلکه محتمل‌تر است، چون عوامل زیادی برای اشتیاق روسیه به اعراب وجود دارد؛ از مسئله انرژی تا رقابت با چین و غرب همگی انگیزه‌های لازم برای نزدیکی روسیه و اعراب است. از منظر سعودی، اگر غرب نتواند ایران را مهار کند چه بهتر که چین و روسیه به‌صورت گازانبری این کار را بکنند. در پیامد، از منظر چین و سپس روسیه‌ای که منافع بزرگ اقتصادی و نظامی در خلیج فارس دارند دور از ذهن نیست که در سال‌های آتی مدعی شوند که «نباید سه جزیره استراتژیک از آن ِکشوری باشد که پیوندهای عمیق اقتصادی با آنان ندارد». خرجش هم قراردادهای شیرین نظامی و اقتصادی با پشتوانه دلارهای نفتی اعراب است.

 سال گذشته در همین ستون و در سلسله‌نوشتارهای «واسطه استراتژیک» خطر واسطه‌گری چین و روسیه را گوشزد کردم. اینک آن هشدار تجلی عینی یافته است. به نظر می‌آید قرارداد چین و اعراب نقطه عطفی تاریخی است که صفحه ژئوپلیتیک منطقه را دگرگون می‌کند. در واقع ائتلاف جدیدی علیه ایران شکل گرفته است که این بار البته می‌تواند خشن‌تر و بی‌پرواتر باشد. برخلاف غربیان که تعقیب منافع خود را در زرورقی از ارزش‌های عمومی لیبرال‌دموکراسی می‌پوشانند، چین و روسیه فاقد چنین هنجارهای بین‌المللی برای رفتارهای خود هستند و اساسا رابطه هنجاری با جهان اطراف خود ندارند. زبان و سطح پایین ارتباطات زبانی با دیگر فرهنگ‌ها، عدم تداخل فرهنگی با نظام بین‌الملل، موقعیت ژئوپلیتیک و فقدان پیشینه تاریخی در هنجارهای روابط بین‌الملل، ازجمله علل و عوامل بی‌هنجاری در کنش بین‌المللی این دو کشور است. به همین دلیل است که ارتباطات بین‌المللی برای آنان در دو امر خلاصه می‌شود: ارتباطات اقتصادی و کنش نظامی. این دو کشور از آنچه نفوذ فرهنگی نامیده می‌شود مستغنی‌اند و به‌صورت جدی هم در پی آن نیستند و همین سبب می‌شود که پس از این دو حوزه اقتصادی و نظامی ظرفیت خود را تمام‌شده می‌بینند. البته که این وضعیت، مخاطرات ویژه‌ای برای ما دارد و آن اینکه روسیه و چین بی‌پروایی در ارتباطات خود با ما را پیشه می‌کنند. آن‌چنان‌که در نسل‌کشی مسلمانان در اویغور یا منازعه سالیان نه‌چندان دور روس با چچن یا اعدام مشروطه‌خواهان در روز عاشورا مشاهده می‌شود.

آقای شریعتمداری در یادداشت روز چهارشنبه کیهان در حمایت از بستن تنگه هرمز نوشته است: «دلیلی ندارد که کشورهای متخاصم از تنگه‌‌ای که در آب‌های سرزمینی کشورمان قرار دارد اجازه عبور داشته باشند». ایشان به نقل از روزنامه آمریکایی بوستون‌گلوب می‌گوید بستن تنگه هرمز شدیدترین پاسخ‌گویی علیه منافع آمریکا خواهد بود، اما نمی‌گوید که امروزه دیگر بستن تنگه هرمز بیش از هر چیز علیه منافع چین است. اگر چنین باشد، که هست، همه استدلال‌های حقوق بین‌الملل آقای شریعتمداری برای بستن تنگه هرمز بلاموضوع و بلاوجه است، چون با بستن تنگه هرمز، چین به کشور متخاصم تبدیل خواهد شد. آیا می‌توانید چنین استدلالی را بر ضد منافع چین به کار ببرید؟ نکته اساسی دیگر آنکه در یک تحلیل نظامی، مهم بستن تنگه هرمز نیست، بلکه مهم توان ادامه آن است. «زمان» در چنین جنگ‌هایی عامل تعیین‌کننده است. بدون توجه به عامل زمان و توان تداوم بستن تنگه هرمز و قدرت بسیج بین‌المللی آمریکا، اروپا، چین و... علیه این اقدام، ایران به ورطه آسیب خواهد رفت. 

 بستن تنگه هرمز، با توجه به ائتلاف بین‌المللی و اتفاق‌نظر همه قدرت‌ها علیه آن امکان‌پذیر نیست. اگر هم بشود، بیش از یک هفته دوام نخواهد آورد. بعید است که این را ندانند. پس وقت خود را و فرصت کشور را با این ادعاهای بی‌پایه تلف نکنیم. تفاوت «شجاعت» و «بی‌مسئولیتی» در برابر سرنوشت ایران در همین نکته نهفته است. ایشان به طرز حیرت‌آوری در نوشته خود حتی یک بار از چین نام نمی‌برد که صریحا و به‌صورت رسمی حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه (بخوانید نفوذ ایران بر تنگه هرمز) را به زیر سؤال برده است. به نظرم اقدام بعدی چین (و حتی روسیه) تشدید اقدامات دیپلماتیک برای کوتاه‌کردن دست ایران از سه جزیره و از تنگه هرمز است، چون منافع استراتژیک خود را در اینجا تعریف کرده‌اند.

در رسانه‌ها و مطبوعات کشور تحلیل‌هایی منتشر می‌شود که به خودی خود می‌تواند مایه پویایی و سرزندگی باشد. برخی از این تحلیل‌ها واجد خطاهای راهبردی هستند. مشکل اینجاست که چنین تحلیل‌هایی منبع اصلی برای شماری از تصمیم‌گیران است. برخی از این روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران نقش پدرخوانده را برای سایرین ایفا می‌کنند و متأسفانه اساسا نوشته‌هایشان صلاحیت و کفایت لازم را برای چنین امر خطیری ندارد. وقتی به این سادگی و با وجود تذکرات صریح کارشناسان درباره روابط با چین به خطا می‌روند حتما در امور دیگر هم چنین خطایی را مرتکب می‌شوند. گاه تحلیل‌هایی از ایشان صادر می‌شود که به طرز حیرت‌آوری ساده‌لوحانه است؛ از کنار آن می‌گذریم، چون به باور نمی‌آید که پذیرش رسمی داشته باشد؛ ولی به طرز شگفت‌آوری دارد. در‌واقع هاضمه تحلیلی و سازه فکری این افراد به‌گونه‌ای‌ است که هر داده و اطلاعاتی را به دانشی جناحی تبدیل می‌کنند و انسان درمی‌ماند که با آنان چه کند. ببینید که یک تهدید امنیتی-اقتصادی ناشی از قرارداد چین-اعراب چگونه در هاضمه تحلیلی و سازه فکری اینان دگرگون می‌شود: «دهه‌ها طول می‌کشد تا نظم جهانی مستقر شود یا تغییر کند. آمریکا پس از فروپاشی بلوک شرق (سال 1991)، از نظام تک‌قطبی خبر داد. اما 30 سال بعد، سیاست‌مداران بسیاری در غرب اتفاق‌نظر دارند که نظم آمریکایی به سر آمده و محور قدرت، در‌حال انتقال از غرب به آسیاست. سفر رئیس‌جمهور چین به عربستان، در بستر این تغییر نظم جهانی اتفاق افتاده است. ...گسترش روابط چین و عربستان بیش از آنکه چالشی برای ما باشد، چالشی راهبردی برای سیطره بلامنازع آمریکاست». (یادداشت روزنامه کیهان، 24 آذر 1401)

این چنین موضع ایدئولوژیک-جناحی (که ربطی به ایدئولوژی ارزشی ندارد) از آنجا که از حیث استدلالی و منافع ملی تهی است و از آنجا که فاقد اعتمادبه‌نفس است، برای اثبات خود دست‌به‌دامن وب‌سایت کانال یک تلویزیون آلمان می‌شود که نوشته است: ««این سفر، بخشی از اقدام تهاجمی چین است. پیام چین به آمریکا واضح است. ناظران، این سفر را نه‌تنها به لحاظ اقتصادی مهم می‌‌دانند، بلکه آن را پیام واضح ژئوپلیتیک عربستان و چین به آمریکا می‌‌شمارند». (همان)

این هاضمه تحلیلی-جناحی سپس بار منفی تحلیل خود را بر سر «محافل غرب‌گرا در ایران» و «ترکیب کج‌فهمی و خط نفوذی» و... می‌ریزد. نمی‌دانم چگونه از پشت این حصار در حصار جناحی می‌توان به این برادران پیامی رساند که دقیقا به خاطر این رویکرد شماست که منافع ملی در خطر است؟ این‌گونه تحلیل‌های شما به‌صورت ساده‌لوحانه‌ای در برخی مراکز رسمی تکرار می‌شود و اساس مُلک را ویران می‌سازد.