موزه عبرت ثابتی و فضای زمانه(۲)
«ساواک در سال 1355 به خطایی بزرگ افتاده بود. خطایی که بسیاری از سازمانهای امنیتی گرفتار آن میشوند و آن خلط مفهومی و عملیاتی «گروه سیاسی» از «شبکه ارتباطات سیاسی- اجتماعی» است. این شبکه نماد آن چیزی است که در زیر پوست جامعه میگذرد و حکومتها ناگزیر از شناخت آن هستند».
ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل
برده به برج گاو، سرِ برج و کنگره
از پنجره، تمام، نگه کن به بوستان
کان خانه مقام تو را، نیست پنجره (کسایی)
چکیده: «ساواک در سال 1355 به خطایی بزرگ افتاده بود. خطایی که بسیاری از سازمانهای امنیتی گرفتار آن میشوند و آن خلط مفهومی و عملیاتی «گروه سیاسی» از «شبکه ارتباطات سیاسی- اجتماعی» است. این شبکه نماد آن چیزی است که در زیر پوست جامعه میگذرد و حکومتها ناگزیر از شناخت آن هستند».
در تحلیل ساواک، جامعه ایران همان گروههای تشکیلاتی و شماری از زندانیان سیاسی بودند؛ درحالیکه سرِ بزرگ جنبش مردمی زیر لحاف جامعه بود. ساواک افسانه امنیت را به افسون غرور خریده بود. در نوشتهای که پیشازاین با عنوان «موزه عبرت ثابتی» در فضای مجازی منتشر شد، نشان دادیم که ساواک در سال 1355 به خطایی بزرگ افتاده بود. در آن نوشتار گفتیم که نقش شبکههای اجتماعی پیش از انقلاب در پرده غفلت و خاموشی است؛ همان غفلتی که قرار از دل حکومت برگرفت و دل بیتاب سیاست را به بیقراری انقلاب رهنمون کرد. «در ایران پیش از انقلاب شبکه اجتماعی گستردهای وجود داشت که از روحانیان گرفته تا بازار و از روشنفکران تا آحاد جامعه را عمیقا به هم پیوسته بود. برای نمونه به خاطرات آیتالله منتظری رجوع میکنم و میبینم که او را به همراهی دو مأمور از شرق کشور به تبعیدگاه کردستان میبرند. با خودروهای کرایهای آن زمانه از شهر به شهر میروند تا به مقصد تبعید روان شوند. در هر شهر و دیار شماری از مردم، با وجود محدودیتهای وسایل ارتباطی آن زمان، در انتظار او هستند و اسکان شبانه و خوراک روزانه «محکوم و مأمور!» را تأمین میکنند؛ گویی در سفری تفریحیاند. اینکه دامنه شبکه اجتماعی تا میزبانی مأموران شهربانی گسترده است، به آن معناست که دولت بر پوشالی از قدرت نشسته است و لایه زیرین شبکه، اصل و اساس پیوندهای مردمی است».
شبکه اجتماعی از پیوندهای طبیعی و در گذار زمان و با پیوستگی تدریجی فکری پدید میآید. چنین شبکه یا شبکههایی هنوز هم در شکلدهی به افکار عمومی ایرانی حرف اول را میزنند. فضای مجازی آن را تشدید کرده و «جلوههای ویژهای» به آن بخشیده است. امروزه، در شبکههای مجازی حسرت و غم و اندوه و بدبینی و خودنمایی و رقابت، جملگی، موج خشم و نگرانی میزند بر دل لعل. این پیوندهای مردمی، بسیار متفاوت از ارتباطات گروهی یا تشکیلات سیاسی شکنندهای است که از جوانان کمتجربه برآمده است. تاکنون بسیاری از تشکلهای سیاسی در ایران کوتاهمدت و فاقد هنجارهای پایدار بودهاند؛ درحالیکه شبکههای اجتماعی (سنتی) دارای هنجارهایی برخاسته از تاریخچه، نیازها و الگوهای فکری مشترک است. همه اینها «جوّ زمانه» را تشکیل میدهد. این الگوها در گذار زمان شکل میگیرند از طریق گفتوگوهای روزمره، درگیریهای معیشتی، مقایسههای دائمی با دیگران و از طریق رقابتها و حسادتها و عقدهها، تودهای پرفشار از هوای سیاسی ایجاد میکند. کافی است سوزنی از حادثه به بادکنک هوای پرفشار وارد شود؛ بمبی از هوا و موج انفجاری از صوت ایجاد میکند و همه چیز را به هم میریزد. مهم، این شبکه پرقدرت اجتماعی است و نه آن گروههای سیاسی.
«جوّ زمانه»، همان توده هوای پرفشار است که بسیار قدرتمند است، در برابر هرگونه ایدئولوژی مقاومت میکند و کار خود را مانند غولی برخاسته از چراغ جادو پیش میبرد. از هرگونه اندرز و نصیحت و پند یا تهدید و فشار و زور به سودِ سودای سرگشته خود بهره میبرد. نیاز روانی مردمان را پاسخ میگوید؛ درحالیکه شما در پی اقناع فکری آنان هستید. آن غول چراغ جادوی تاریخ از ابهام و شور و هیجان تغذیه میشود و غذای فکری شما را هرچند که پخته و سُفته و آمُخته باشد، پس میزند. هاضمه دوران بر مراد تو نیست، چاره در غنای سخن مجوی و تمنای دل را با تکاپوی فکر یکسان مگیر، ... دلهره از تو، راز دلبردگی دیگران از اوست.
البته دراینمیان نقش جسارت افراد و گروههای اقلیت در فروکشیدن موجهای جوّ زمانه به سوی خود را نباید دستکم گرفت. در خلأ تئوریکی که همیشه گریبانگیر اکثریت توده است، آن اقلیت، توده هوای پرفشار را به سوی خود میکشاند.
جسارت اقلیت در قالب شعارهای هیجانی، لشکری از مردمان را به شوقی مبهم، به غمی نهان یا به واهمهای از آینده مبتلا میکند و دیگران را در پی خود میکشد. ناگهان ندایی برمیآید که «من و شمع ایستاده، تو به مدعا نشسته؟»؛ ازاینرو مردمان سعی میکنند که از قافله «جوّ زمانه» عقب نمانند؛ پس همراهی میکنند.
در نتیجه، شبکه اجتماعی (سنتی یا مجازی) با سازوکاری مرموز و پنهان جوّ زمانه را پدید میآورد که ابعاد آن بر پژوهشگران و بر مردمان بهروشنی و دقت آشکار نیست؛ اما دراینمیان گروههای سیاسی نیز با این جوّ و آن شبکه درآمیختهاند. در چنین فضایی از درهمتنیدگی مفهومی و عملیاتی از
«گروه-توده-شبکه» بود که ساواک مردم را با گروه یکسان تلقی کرده بود و البته اغلب سازمانهای امنیتی چنیناند و به همین خطای شناختی گرفتار میشوند. این کوتهنوشت از احمد زیدآبادی بیانگر وضع امروز است: «چه خوب که حرف میزنند! هرگاه اظهارنظر برخی از مقامهای بلندپایه سابق امنیتی را درباره مسائل داخلی یا خارجی در رسانهها میبینم، دود از کلهام بلند میشود! با هر اظهارنظر آنان، اولا بیشتر متوجه میشوم که چرا تمام گرههایی که بهراحتی میشد با دست باز کرد، به چنان گرههای کوری تبدیل شدهاند که با هیچ دندانی قابل گشودن نیستند! ثانیا بسیار متعجب میشوم که با نوع نگاه و سطح بینش و افق دید و عملکرد آنها، چطور از این کشور هنوز چیزهایی باقی مانده است!
سکوت این قبیل افراد پس از عزل یا جابهجاییشان میتوانست ما را در تاریکی بیشتری نگه دارد؛ اما چه خوب که حرف میزنند و به فهم ما از اوضاع کمک میکنند!».