دولت یک رابطه اجتماعی است
دولت بخشی از روابط اجتماعی گسترده در جامعه است. دولت ذات مستقل و فراتر از جامعه ندارد و خودبسنده نیست، بلکه در رابطه با جامعه فهمیده میشود. دولت و دستگاههای دولتی با نیروها و قدرتهای نهفته در مناسبات اجتماعی در رابطه است و آن را بازنمایی و بازتولید میکند.
دولت بخشی از روابط اجتماعی گسترده در جامعه است. دولت ذات مستقل و فراتر از جامعه ندارد و خودبسنده نیست، بلکه در رابطه با جامعه فهمیده میشود. دولت و دستگاههای دولتی با نیروها و قدرتهای نهفته در مناسبات اجتماعی در رابطه است و آن را بازنمایی و بازتولید میکند. دولت برخی مناسبات اجتماعی و رابطهها را طرد و برخی دیگر را مشروع میکند. میکوشد برخی مناسبات و روابط اجتماعی را حذف و با برخی دیگر مدارا کند و برخی مناسبات اجتماعی را تقویت کند. اما رابطه دولت با نیروهای اجتماعی چقدر عادلانه و در راستای همبستگی اجتماعی است؟ برخی پژوهشگران معتقدند اقدامات دولت در رابطه با جامعه به نفع همگان نیست. بر این اساس، دولت در اصل به زورمندان نزدیک است تا ضعیفان. بیشتر متمایل به حمایت از منافع سرمایهداران است تا مزدبگیران. مسئله اصلی پیشروی دولت در ایران این است که با تکثر مناسبات و روابط اجتماعی در حوزه عمومی چگونه مواجه شود. مسئله دیگر این است که بخش زیادی از جامعه در دستگاههای دولتی و بوروکراتیک مشارکتی ندارند.
پولانزاس، یکی از جامعهشناسان، دولت بهویژه دستگاههای دولت را در رابطه با طبقات و نیروهای اجتماعی تحلیل میکند. از نظر او، نقش اصلی دولت بازتولید مناسبات و صورتبندی اجتماعی از طریق قانونیکردن تسلط طبقاتی است. بهعبارتی، دولت با سیاست به ظاهر انسجامبخش در حقیقت مناسبات و روابط نابرابر را بازتولید میکند. پولانزاس، دولت را رابطهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک تلقی میکند. در این میان، بنگاهها و سازمانهای اقتصادی هم سیاسی و ایدئولوژیک هستند. پس دولت کارکردهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک دارد که در نهایت به بازتولید روابط اجتماعی (که در دنیای سرمایهداری نابرابر و مبتنی بر سلطه هستند) میانجامد. بر اساس نظریه پولانزاس، قدرت دولتی را در ارتباط با روابط اجتماعی و طبقاتی میتوان درک کرد و دستگاههای دولتی این روابط را متمرکز و بازنمایی میکنند. همانگونه که مارکس فکر میکرد سرمایه یک رابطه اجتماعی است، پولانزاس نیز دولت را یک رابطه اجتماعی میداند. این بدان معنی است که دولت ابزار خنثایی برای ایجاد عدالت و آزادی نیست و به یک اندازه در دسترس همگان برای تحقق اهدافشان بهشمار نمیآید. نکته مهم دیگر برای فهم دولت که گرامشی و پولانزاس، دو متفکر رشته جامعهشناسی، بر آن تأکید دارند این است که دولت یکپارچه و منسجم نیست. واقعیت این است که در دولت دستگاهها، بخشها، سطوح و مراکز و بهعبارتی بلوکهای مختلف قدرت وجود دارند که هرکدام از آنها استراتژیهای گوناگونی نسبت به طبقات، نیروها و مناسبات اجتماعی اتخاذ میکنند. پس تلقی دولت بهعنوان نیرویی یکدست و منسجم خطاست. البته منظور ما از دولت قوه مجریه نیست. تا اینجا این بحث را اینگونه پیش بردم که دولت رابطهای اجتماعی است. اما این رابطه با جامعه با چه واسطهها و میانجیهایی درک میشود؟ دولت بهواسطه قانون، همبستگی اجتماعی و موضوع شهروندی، نحوه تعامل با جامعه مدنی، جنبشهای اجتماعی و چگونگی تنظیم اقتصاد در رابطه با جامعه قرار میگیرد و میتوان تحلیل کرد که آیا آرایش دولت با جامعه مناسب است یا نامناسب. هرکدام از این مفاهیم میانجی نیاز به بحث مفصل دارد. در اینجا نکته مختصری درباره رابطه دولت با جنبشهای اجتماعی بیان میکنم. گاهی تصور میشود مطالبات و اعتراضهای جمعی مخل ثبات و نظم جامعه است اما نوع تعامل و مواجهه دولت با جنبشهای اجتماعی است که میتواند ویرانگر باشد. اگر دولتها جنبشهای اجتماعی و اعتراضات را به مثابه سخنانی که شنیده نشده و مطالباتی که جدی گرفته نشده تلقی کنند موضوع متفاوت میشود. اعتراض جمعی و انجمنی میتواند بهعنوان یک رسانه و گفتوگو در زمانی که سازمانها و نهادهای دولت به درستی کار نمیکنند عمل کند. دولت در تعامل و رابطه با جنبشهای اجتماعی باید آن را بهمثابه گفتوگوی انتقادی بخشی از نیروهای اجتماعی با خود تلقی کند که گاهی مطالبات و منافعی دارند و گاهی دفاع از حقی را فریاد میزنند البته زمانی که شامل خشونت یا ایدئولوژیهای ضد دموکراتیک نمیشوند. در کل، جنبشهای اجتماعی برای تأثیر بر اقدامات دولت و بازار شکل میگیرند. بهعنوان مثال، جنبشهای محیط زیستی راهبردهای دولت و بازار در مواجهه با محیط زیست را به چالش میکشند و خواستار حمایت از محیط زیست هستند. در نهایت اینکه دولت رابطهای اجتماعی است هرچند یکدست و منسجم نیست.