وفاقی که نه معنایی خواهد داشت نه فایدهای
یک رابطه اجتماعی میتواند مبتنی بر توافق باشد؛ یعنی اینکه ممکن است در یک رابطه اجتماعی، وفاقی بین طرفین بر سر موضوعاتی شکل بگیرد. گاهی این توافق و وفاق، ابزاری است؛ به این معنا که توافق وسیلهای است برای رسیدن به اهداف و مقاصد دیگر. گاهی نیز دستیابی به وفاق خود هدف تلقی میشود.
یک رابطه اجتماعی میتواند مبتنی بر توافق باشد؛ یعنی اینکه ممکن است در یک رابطه اجتماعی، وفاقی بین طرفین بر سر موضوعاتی شکل بگیرد. گاهی این توافق و وفاق، ابزاری است؛ به این معنا که توافق وسیلهای است برای رسیدن به اهداف و مقاصد دیگر. گاهی نیز دستیابی به وفاق خود هدف تلقی میشود. در هر صورت این موضوع متضمن آن است که طرفین قول و قرارهایی در مورد رفتار و عملکرد آیندهشان به خودشان و به دیگران بدهند. در چنین وضعیتی هر طرف انتظار دارد طرف دیگر رفتار و عمل خود را مبتنی بر توافق آنگونه که او میفهمد استوار کند. توقع از وفاداری طرف دیگر بر اساس موضوعات مورد توافق امری مقبول و مشروع است. طرفین باید سهم خود را مبتنی بر توافق انجام دهند. به زبان حقوقی و اخلاقی، پایبندی به توافق اعلامشده، یک وظیفه تلقی میشود. این توافق ممکن است موقتی باشد یا به قول ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی، از درجاتی از تداوم برخوردار باشد؛ یعنی احتمال تکرار رفتار مبتنی بر توافق مورد انتظار است. ماکس وبر معتقد است توافق در یک رابطه اجتماعی مبتنی بر معنا و تفسیر ذهنی افراد است. معنای ذهنی، اساس رابطه اجتماعی مبتنی بر وفاق را شکل میدهد. اما اگر یکی از طرفین موضوعات توافقشده را اجرائی نکند یا طرف دیگر اینگونه تلقی کند که فقط بخش کوچکی از مسائل و موضوعات اجرا شده، وفاق ابتدا در ذهن مورد پرسش قرار میگیرد و در گامهای بعدی ممکن است حق خود بداند که از توافق خارج شود. البته همیشه خروج از توافق تنها گزینه نیست؛ گاهی برخی افراد حتی در صورتی که طرف دیگر به تعهدات خود پایبند نباشد، وفادار میمانند. گاهی نیز برای برخی، اعتراض گزینه مناسبی در مواجهه با عدم اجرای توافق است.
آلبرت هیرشمن در چنین مواقعی از سه امکان سخن میگوید: خروج، اعتراض و وفاداری.دولت یک رابطه اجتماعی است. هرچند در دولت بلوکهای قدت متعددی وجود دارند و یکدست نیستند، ولی جامعه از دولت توقع دارد در ارتباط با مسائل اصلی، توافقی ساختاری بین این بلوکهای قدرت ایجاد کند. ایجاد وفاق بین بلوکهای قدرت ابزاری است که دولت بتواند به توافق با جامعه عمل کند. به همین دلیل است که دولت، امتیازهایی در ساختار قدرت به گروههای رقیب میدهد. در انتخابات سال 1403 توافقی بین جامعه و رئیسجمهور منتخب بر سر موضوعاتی شکل گرفت که یک طرف یعنی نیمی از جامعه، به تعهد خود مطابق آنچه طرف دیگر میخواست، یعنی مشارکت در انتخابات، عمل کرد. اما آیا طرف دیگر بعد از گذشت چند ماه به بخشی از توافق عمل کرده یا انتظار میرود عمل کند؟ معنا و تصویر ذهنی افراد این است که آیا قول طرف اول عملی میشود و هنوز به آنها وفادار است؟ توافقاتی مانند افزایش سرعت اینترنت و برچیدن بساط فیلترینگ، مواجهه نادرست با مسئله پوشش در انظار عمومی، گشایش در ارتباط و تعامل با کشورهای مختلف، جلوگیری از طرد و بهحاشیهرانی افراد و گروههای مختلف جامعه، سیاستگذاری اقتصادی با ملاحظه بهترکردن سطح زندگی طبقه پایین و متوسط جامعه و... .
ممکن است درک و فهم افراد در یک رابطه اجتماعی مبتنی بر توافق تغییر کند. ممکن است ذهنیتها اینگونه شود که طرف دیگر، یا نمیخواهد یا نمیتواند توافقات را اجرائی و سهم خود را ادا کند. گاهی ممکن است شرایطی به وجود بیاید و طرف اول، در اینجا منظور دولت، به صراحت یا به صورت ضمنی اعلام کند که قادر نیست با توجه به شرایط، وظایف مبتنی بر قرارداد با جامعه را اجرائی کند. در این حالت، دولت در مرحله نخست باید چنین موضوعی را صادقانه و شجاعانه به جامعه اعلام کند. دوم اینکه بداند آیا جامعه نیز همان فهم و درک دولت از شرایط برای به تعویق انداختن توافقات را دارد؟ گاهی نیز ممکن است دولت عجولانه اعلام کند به سهم خود در توافق عمل کرده است. رسیدگی به پرونده اخراج و تعلیق استادان و دانشجویان از معدود موضوعاتی است که دولت کموبیش در حال اجرائیکردن توافق با جامعه است. اگر دولت در انجام توافق با جامعه عقلانی و صادقانه رفتار نکند و سهم خود را در ارتباط با توافق اجرائی نکند، دولت وفاق بیمعنی خواهد بود؛ یعنی توافق انجامشده و وفاق اعلامی، نه معنایی دارد و نه فایدهای. اما طرف دیگر کدام گزینه را در صورت عدم انجام تعهدات طرف اول یعنی دولت انتخاب میکند؟ خروج تعداد بیشتری از توافق برای مشارکت در امور و کاهش احتمال انتخاب گزینه وفاداری توسط افراد، مسئلهای است که دولت باید به آن بیندیشد.