تقی آزاد ارمکی:
ایرانیان زمانی که مرفه هستند انقلاب کرده، اما زمانی که فقیر میشوند، اصلاح میکنند
تقی آزاد ارمکی در واکنش به اخراج اساتید دانشگاه با روزنامه اعتماد مصاحبه کرده است.
به گزارش شبکه شرق، بخشی از مصاحبه را می خوانید:
موضوع برخوردهای اخیر با اساتید، دانشجویان و در کل دانشگاهیان کشور، این روزها انتقادات فراوانی را میان مردم و تحلیلگران ایجاد کرده است. چه تفسیری از این برخوردها میتوان داشت؟
ما در یک موقعیت خاص قرار گرفتهایم که تلاش برخی افراد و جریانات برای مضمحل کردن حوزه اجتماعی است. توجه کنید تلاش این است نه اینکه واقعیت امر جامعه اینگونه باشد! برای شکلگیری این اضمحلال حوزه اجتماعی، چند سیاست نیاز است.
نخست، از بین بردن یا کمرنگ کردن و کمرونق کردن نهادهای مدنی است که شواهد زیادی در خصوص آنها وجود دارد؛ مثلا در قالب قانون تشکلها تلاش میشود هر نوع فعالیت مدنی محدود شود.
دوم، نحیفسازی احزاب است.
سوم بیرون انداختن، به حاشیه بردن، تحقیر کردن، شائبه ایجاد کردن و مسالهدار نشان دادن کنشگری نهادهای میانجیگر و طبقات میانی است.
وقتی جامعهای ساحت مهم میانی و طبقه متوسط خود را از دست میدهد یا طبقه متوسط به حاشیه رانده میشود، طبقه بورژوازی (طبقه برخوردار) هم از میان میرود، چرا که ارتباط طبقه میانی حتی بیش از آنکه با توده مردم باشد با دهکهای برخوردار جامعه است. این به حاشیه رانده شدن طبقه متوسط را در حوزههای مختلف به عینه میتوان مشاهده کرد؛ در حوزههای اقتصادی و رفاهی، این طبقه به اندازهای ضعیف شده که برای تهیه مسکن ناچار به حضور در حاشیه شهرها شده است. در حوزههای فرهنگی و آموزشی هم این تلاشها قابل رویت است. این فشارها صورت میگیرد تا این طبقه مسخ شده و از ارزشهایش چون دموکراسی، تنشزدایی با جهان، تساهل و تسامح، مدارا و... عقبنشینی کند.
پس از مسخ میانجیگران شامل اقشار متوسط، دانشجویان، هنرمندان و... چه اتمسفری ایجاد میشود؟
نهایتا در این میدان، حاکمیت و توده مردم باقی میمانند. مردمی که نسبت به عملکرد سیستم خشمگین و ناراحت هستند و حاکمیت را مستقیما مخاطب قرار میدهند. این رویارویی بهطور دقیق در رخدادهای پس از مرگ مهسا امینی هویدا شد؛ معترضان دیگر به فلان فرد سیاسی و رییسجمهور و وزیر و رییس مجلس و... کاری نداشتند، بلکه مستقیما ارکان حاکمیت را مخاطب قرار میدادند، چرا که هسته سخت قدرت همه کنشگران میانی و میانجیگران را از میان برده و فقط توده و حاکمیت باقی ماندهاند.
در نبود این میانجیگران چه رخدادهایی شکل میگیرد؟
نخستین قربانی در این رابطه دوگانه توده - حکومت، دموکراسی و مردمسالاری است؛ بهطور طبیعی دموکراسی تعطیل شده و به حاشیه میرود، چرا که دموکراسی مساله طبقه متوسط است و در نبود طبقه متوسط مردمسالاری هم معنای خود را از دست میدهد. میماند بازی بین حاکمیت با توده؛ هر دو طرف هم به بقای خود فکر میکنند. خمیرمایه اساسی توده، چیزی جز توجه به ضرورتهای بقا نیست. زندگی در این شرایط تلاش برای زنده ماندن است. حاکمیت هم از یک طرف تمام تلاش خود را برای بقای خود انجام میدهد و از سوی دیگر فقط به فکر برطرف کردن نیازهای اساسی توده است، چون طبقه میانی وجود ندارد که فرهنگ، دموکراسی، توسعه و... را طلب کند. درچنین جامعهای دیگر ارزشهای متعالی اجتماعی معنایی ندارد، فرهنگ، موسیقی، دانشگاه و... معنای خود را از دست میدهد. وقتی توده- حاکمیت باهم ارتباط برقرار کنند، دانشگاهها و نظام کارشناسی موضوعیت خود را از دست میدهد، چراکه فرهنگ، توسعه، پیشرفت علمی و... به حاشیه رانده شده است.
بنابراین برخورد با دانشگاهیان به یک ضرورت بدل میشود؟
دقیقا؛ در این مدل فکری، حضور اساتید توسعهطلب و دموکراسیخواه نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه برخورد با آنها، به حاشیه رانده شدن دانشجو و حذف دانشگاهیان به یک ضرورت بدل میشود. توده هم از این برخوردها حمایت میکند، چرا که با حذف میانجیها دیگر دغدغه دموکراسی، توسعه، رشد فرهنگی و... معنای خود را از دست میدهد. این میانجیها هستند که حاملان ارزشهای جامعه از طبقات نخبه و الیت جامعه به دهکهای محروم هستند و زمانی که این میانجیها حذف شوند، ارزشهای آنان نیز حذف میشود.
با این توضیحات کنشگری مردم ایران در دورنمای آینده چگونه خواهد بود؟
شرایط فعلی هرچند دشوار است، اما ایران آینده روشنی در پیش دارد. مشکلات اقتصادی، زندگی همه ایرانیان را با دشواریهای بسیاری مواجه ساخته است. ایدهای را قبلا عنوان کردهام، باز هم تکرار میکنم، ایرانیان زمانی که مرفه هستند انقلاب کرده، اما زمانی که فقیر میشوند، اصلاح میکنند. با این پیشفرض ایرانیان در شرایط گسترش فقر مطلق فعلی، به اصلاحات میل پیدا کردهاند. اینکه در رخدادهای اعتراضی ۱۴۰۱، بسیاری از ایرانیان با این خیزش همراهی نکردند ناشی از اعتقاد آنها به اصلاحجویی بوده است.
حتی اصولگرایان ایرانی هم کارهای اصلاحگرایانه میکنند. البته این اصلاحات با دشواریهای فراوانی محقق میشود. بعید است که جامعه ایرانی به سادگی به سمت انقلاب میل کند. بنابراین آینده هرچند با دشواری اما روشن خواهد بود، چرا که مردم اصلاحات را میجویند و راه اصلاح را میپویند. به همین دلیل است که دشمن اصلی گروههای تمامیتخواه و تندرو در ایران براندازان نیستند، بلکه اصلاحطلبان هستند. هم گروههای رادیکال داخلی و هم طیفهای برانداز خارجی، گفتمان اصلاحات را آماج حمله و تخریب قرار میدهند، چرا که میدانند سرنوشت محتوم این کشور حرکت در مسیر اصلاحات است و نه چیز دیگری. مردم ایران مسیر انقلاب را قبلا پیمودهاند و دیگر به راحتی تسلیم دوباره آن نخواهند شد.