|

حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد سیاست آلمان در گفت‌و‌گو با «شبکه شرق»:

جنگ غزه منجر به تجدیدنظر اعراب در روابط با ایران و اسرائیل خواهد شد

پژوهشگر بنیاد سیاست آلمان گفت: با بروز جنگ جدید غزه اعراب سیاست احتیاط آمیزی را در برابر ایران در پیش می‌گیرند هر چند که ممکن است در محاسباتشان برای اتکای مجدد به اسرائیل نیز محتاط تر باشند و در برخی از سیاست هایشان تجدیدنظر کنند.

جنگ غزه منجر به تجدیدنظر اعراب در روابط با ایران و اسرائیل خواهد شد
خبرنگار: سیده آمنه موسوی

درگیری‌ها در غزه وارد فاز جدیدی شده است. به نظر می‌رسد علی رغم تلاش کشورهای جهان برای برقراری آتش بس میان اسرائیل و حماس، مقامات تل آویو بر آن هستند که پاسخ غفلت و عدم آگاهی نسبت به حمله گروه های جهادی فلسطینی را با ادامه جنگ و تصرف بخشهایی از غزه پس بدهند. در این میان حمله مرگبار به بیمارستان «المعمدانی» غزه نیز موجب افزایش پیچیدگی های شرایط شده است. در حالیکه نیروهای حماس و اسرائیل یکدیگر را متهم به هدف قرار دادن این بیمارستان می‌کنند خبرها به نقل از وزرات بهداشت تشکیلات خودگردان فلسطین حاکی از آن است که تاکنون نزدیک به 4500 نفر از ساکنین غزه در حملات اسرائیل کشته، 13 هزار نفر مجروح و ۱۴۰۰ نفر نیز مفقود شده‌اند. با «حمیدرضا عزیزی» پژوهشگر بنیاد سیاست آلمان در رابطه با دلایل حملات اخیر حماس به اسرائیل، موضع قدرت های بزرگ جهان و اعراب نسبت به این موضوع و نقش ایران و محور مقاومت در وضعیت فعلی جنگ غزه، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم و او در این مصاحبه با رد تأثیر آغاز روابط ریاض با تل آویو بر حمله اخیر جهادگران فلسطینی به اسرائیل می‌گوید:« با دنبال کردن فرایندی که از زمان توافق« ابراهیم » در سال ۲۰۲۰ منجر به عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل شد میبینیم که با این اقدام جرقه انجام یک عملیات گسترده تر در میان گروه های فلسطینی و متحدین شان زده شد تا اجازه ندهند موضوع فلسطین از مسئله اصلی کشورهای عربی خارج شود.» این پژوهشگر بنیاد سیاست آلمان همچنین معتقد است که «با بروز جنگ جدید غزه اعراب سیاست احتیاط آمیزی را در برابر ایران در پیش می‌گیرند هر چند که ممکن است در محاسباتشان برای اتکای مجدد به اسرائیل نیز محتاط تر باشند و در برخی از سیاست هایشان تجدیدنظر کنند.» متن این گفت‌وگو بدین شرح است:

 

دو هفته از شروع جنگ غزه سپری شده است. یکی از بحثهایی که در شرایط فوق مطرح می‌شود این است که از جمله دلایل حمله حماس به اسرائیل نارضایتی فلسطینی‌ها از روند عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل به ویژه عربستان بوده است. محمد بن سلمان ولیعهد سعودی هم در گفت‌وگو با فاکس نیوز از هموار بودن مسیر برای آغاز روابط ریاض- تل اویو خبر داده بود.

موضوعاتی که در سؤال شما به انها اشاره شد با یکدیگر ارتباط دارند هر چند که ممکن است اینطور به نظر برسد که حمله حماس به صورت مستقیم با این موضوع ارتباطی ندارد. چرا می‌گویم ممکن است به صورت مستقیم ارتباطی نداشته باشد به این جهت که حمله‌ای در آن سطح و با ابعادی که در ۷ اکتبر رخ داد نمی‌تواند طبیعتا کاری باشد که برنامه ریزی برای اجرایش در چند هفته و چند ماه صورت گرفته باشد. به احتمال فراوان برنامه ریزی برای آموزش و پشتیبانی اطلاعاتی و تمام موارد صورت گرفته که منجر به عملیات مذکور شد از دست کم یکسال قبل و یا شاید حتی زمان بیشتری در جریان بوده است. لذا برخلاف بیشتر افرادی که معتقدند سرعت گرفتن روند عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی و به ویژه چشم انداز ورود عربستان به این موضوع موجب شد تا عملیات «طوفان الاقصی» انجام شود معتقد هستم که باید ریشه های این عملیات را فراتر از موضوع مذکور دید. طبیعتا بار اولی نبود که این اتفاق می‌افتاد؛ مسئله حل نشده فلسطین طی دهه های اخیر هر بار به شکل بحرانی عمیق تر و در اِشل بزرگتر از قبل خود را نشان داده است. می‌خواهم بگویم در عین حال که بحث عادی سازی روابط کشورهای عربی جنبه تأثیرگذار بر حمله حماس به اسرائیل بود- محاسبه طرف فلسطینی این بوده است که منازعه حل نشده اعراب با اسرائیل که از دید آنها مسئله لاینحلی هم است به فراموشی سپرده شده و در این شرایط عربستان سعودی هم قرار است به این روند بپیوندد- اما معتقد هستم شاید با دنبال کردن فرایندی که از زمان توافق« ابراهیم » در سال ۲۰۲۰ منجر به عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل شد جرقه انجام یک عملیات گسترده تر در میان گروه های فلسطینی و متحدین شان زده شد. این اقدام صورت گرفت تا اجازه ندهند موضوع فلسطین از مسئله اصلی کشورهای عربی خارج شود. این ارتباطی است که می‌توان بین حمله حماس به اسرائیل با روند عادی سازی برقرار کرد که طبیعتا تنها عامل نبوده است اما در عین حال عامل تأثیرگذاری بوده است. در مورد کلیت روند عادی سازی نیز معتقد هستم که روند عادی سازی اعراب با اسرائیل یک روند بازگشت ناپذیر است. ممکن است کند شده و یا با مسئله‌ای مواجه شود اما روندی است که آغاز شده است. به این جهت که از سال ۲۰۲۰ که این توافق امضا شد گستره آن از یک تفاهم سیاسی و دیپلماتیک فراتر رفت. حتی در حوزه توافقات امنیتی در مورد ایجاد یک سپر دفاعی مشترک بین این کشورها بحث شد. در مورد همکاری های اقتصادی هم گفت‌وگوهایی صورت گرفت که طرح کریدورهند به مدیترانه بر همان اساس مطرح شده است. اما قطعا با اتفاقات صورت گرفته به ویژه واکنش افکار عمومی کشورهای اسلامی و جهان عرب روند عادی سازی کند می‌شود. البته این امکان نیز وجود دارد که در مورد سطح همکاری های امنیتی کشورهای عربی به یک بازنگری دَست بزنند و این سؤال را مطرح کنند که آیا ما می‌توانیم اسرائیل را به عنوان شریکی که امنیت ما را تأمین کند به حساب بیاوریم یا خیر. در وهله نخست باید دید که ایالات متحده با این موضوع چطور برخورد می‌کند چرا که یکی از فاکتورهایی که عربستان را از یک طرف به همکاری نزدیکتر با اسرائیل و از سوی دیگر ازسرگیری روابط با ایران سوق داد حملاتی بود که در آرامکو انجام شد؛ حملات مذکور این تصویر را القا کرد که عربستان سعودی نمی‌تواند برای تأمین امنیت خود صرفا بر رابطه با آمریکا حسابی باز کند و اگر جنگی که اسرائیل در ان قرار دارد گسترده تر شود و پای آمریکا نیز به این جنگ باز شود قطعا ایالات متحده در جهت حمایت از اسرائیل به عنوان مهم ترین متعهد خود وارد عمل می‌شود؛ با توجه به نقشی که واشنگتن در عادی سازی روابط ریاض با تل اویو داشته است ممکن است بتواند روند فوق را به پیش ببرد . اما در هر صورت عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل برگشت ناپذیر است . تنها در سطح و هسته موضوعی آن تغییراتی حاصل می‌شود اما کلیت این امر یک مسیر ادامه داری است.

 

طی یکسال گذشته و با کاهش حضور آمریکایی‌ها در منطقه، چینی‌ها نفش بیشتری را پذیرفته‌اند که از نتایج ان می‌توان به آغاز مجدد روابط ایران و عربستان با میانجیگری پکن اشاره کرد؛ مقامات چین طی یکسال گذشته چندین بار به کشورهای حاشیه خلیج فارس سفر کرده‌اند. در این شرایط هم روسیه سعی کرده است تا با میانجیگری در جنگ اخیر اسرائیل با حماس نقش جدیدی را پذیرا شود. سفر جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا به منطقه خاورمیانه نیز تلاشی از سوی مقامات واشنگتن در روند بازگشت آرامش به این منطقه تلقی می‌شود. بازی قدرت های بزرگ به ویژه چین، روسیه و آمریکا در زمین غزه را چطور ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید بُرد با کدام کشور باشد؟ در این زمینه نقش ایران را چطور می‌بینید. ایران به عنوان رهبر جبهه مقاومت همواره نقش اساسی در این منطقه داشته است. اخیرا وزیرخارجه ژاپن هم به گفت‌وگو با ایران در رابطه با جنگ غزه ابراز تمایل کرده است.

رقابت قدرت‌هایی که شما به ان اشاره کردید زمینه و عرصه‌ای است که تمامی روندهای دیپلماتیک و نظامی اخیر در منطقه در دل آن قابل تعریف است. برای تبیین این بحث اینطور باید گفت که ما پیش از وقوع این جنگ شاهد سه روند دیپلماتیک همزمان وعمده در منطقه بودیم. ابتدا همین روندی بود که در مورد آن صحبت کردیم یعنی روند عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل. موضوع بعدی بهبود روابط ایران با کشورهای عربی است و بحث آخرهم حل اختلافات میان کشورهای عربی و بهبود روابط میان قطر با اعضای شورای همکاری خلیج فارس و همچنین با دیگر کشورهای عربی. دیدگاه من این است که هر سه این موضوعات به طرق مختلف متاثر از تحولات نظام بین‌الملل و اداراک رهبران این کشورها از تحولات این نظام است. به چه صورت؟ به این صورت که به طور مثال ادراکی در طرف سعودی به وجود آمد مبنی براینکه ما برای حفظ امنیت خودمان نمی‌توانیم برهمکاری با ایالات متحده حسابی باز کنیم. بنابراین استراتژی دو وجهی را در دستور کار خود قرار دهیم. برهمین اساس هم عربستان از یک سو با اسرائیل وارد روند عادی سازی شد و از سوی دیگر به بهبود روابط با ایران پرداخت که در نهایت امر این بهبود روابط به توافق منجر شد یعنی هم موازنه سازی و هم تفاهم را در دستور کار خود قرار داد. البته این استراتژی یک ضلع سومی هم دارد و آن تلاش کلی عربستان سعودی بر آرام کردن فضای سیاست خارجی در جهت اهداف توسعه‌ای این کشور است. یعنی یک درک واقعی در عربستان به وجود آمد که ما باید جنگ یمن را به پایان برسانیم، اختلافات‌مان با قطر را تمام کنیم، در روابط مان با ایران تغییراتی را اعمال کرده و برای عادی سازی رابطه با اسرائیل وارد عمل شویم. در تمامی این موارد مقامات سعودی به ادراکی از تغییر نقش آمریکا در منطقه رسیده‌اند. البته در طرف ایرانی نیز این ادارک وجود داشت که در جهت بهبود روابط با اعراب و به صورت ویژه عربستان اقدام کرد. سالها ایرانیان این تحلیل را داشتند که عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی نیروی نیابتی آمریکا در منطقه هستند اما به مرورعاملیت کشورهای عربی در تحولات منطقه برای ایران روشن تر شد و در راستای استراتژی کلانش که شکل دادن به تحولات منطقه بدون حضور آمریکا است از بهبود رابطه با اعراب استقبال کرد. در مرحله بعد هم حضور چین در منطقه و فرصت های ناشی از این حضور است. مثلا تمایلی که تمامی کشورهای منطقه از جمله سعودی‌ها دارند تا در طرح «کمربند و جاده» چین مشارکت داشته باشند. مشارکت در این طرح کلان نیازمند صلح و ثبات برای توسعه اقتصادی است. در این شرایط ما شاهد تغییر استراتژی آمریکا نیز هستیم که مشخصا سعی می‌کند راسا به تحولات منطقه ورود نداشته باشد. در همین شرایط است که کشور چین که در سوی مقابل قرار دارد تلاش می‌کند تا در تحولات و روندهای مختلف منطقه نقش خود را افزایش دهد و حضور پررنگ تری داشته باشد. یعنی کشورهای منطقه از ایران تا عربستان و حتی در مقطعی اسرائیل سعی کرده‌اند خود را با این واقعیت تطبیق دهند. در این مرحله یک اتفاق بزرگ دیگری هم رخ داد و ان هم آغاز جنگ اوکراین بود. مهم‌ترین تأثیر این جنگ در مورد کشورهای عربی به این موضوع مربوط می‌شود که دولت های غربی به ویژه کشورهای اروپایی برای تأمین سوخت موردنیازشان به سمت آلترنانیوهای انرژی در کشورهای قطر و عربستان سعودی و یا آذربایجان و کشورهای منطقه آسیای میانه سوق پیدا کردند و در این شرایط صف بندی‌ها در عرصه بین‌الملل هم مشخص تر شد. یعنی ایالات متحده سعی کرد همچنان این کشورها را در سوی خود و غرب حفظ کند. اگرچه روسیه هم تلاش می‌کند کشورهای عربی را در جبهه مشترک با خود به پیش برد. می‌خواهم بگویم این اتفاقات موجب شد تا روندهای منطقه‌ای به شکل فزاینده‌ای درون منطقه‌ای شوند. در این مرحله پیش از اینکه سؤال کنیم « کدام قدرت بزرگ دَست برتر را در منطقه خاورمیانه دارد؟» باید این سؤال را مطرح کنیم که « کدام کشور منطقه می‌تواند با مانور سیاسی کیفی تر منافع خود را بهتر تضمین کند؟» معتقدم ورای محاسباتی که حماس در شروع این جنگ داشته است- حماس بخشی از شبکه‌ای است که تحت عنوان محور مقاومت شناخته می‌شود و ایران این شبکه را نمایندگی می‌کند- بازیگران منطقه حالا دریافته‌اند که حتی اگر از ابعاد و زمانبندی جنگ اخیر غزه اطلاعی نداشته‌اند این جنگی است که برای شکل دادن به نظم آینده منطقه صورت گرفته است. اینکه کدام بازیگر و یا کدام بازیگران دسَت برتر را خواهند داشت به عوامل مختلفی بستگی دارد اما در این شرایط قدرت های بزرگ سعی می‌کنند که نقش خودشان را با فضای جدید بین‌المللی تا حدی منطبق کنند که منافع شان در منطقه دستخوش تهدید نشود.

 

آیا می‌توان امیدوار بود که جنگ غزه در کوتاه مدت پایان پیدا کند و یا در دراز مدت ادامه خواهد داشت؟ این موضوع نیز مطرح است که این جنگ بهانه‌ای برای اسرائیلی‌ها برای تحت فشار قرار دادن مردم غزه نسبت به ترک سرزمین شان است تا با فراغ بال و خیال راحت بتوانند سرزمین فلسطینیان را تصرف کنند و به شهرک سازی هایشان ادامه دهند.آیا سران حماس به این موضوع توجه داشتند؟آیا شرایط فعلی همان شرایط موردنظر سران حماس است؟

ما نمی‌دانیم محاسبات رهبران حماس بر چه اساسی صورت گرفته و یا محاسبات استراتژیک شان چه بوده است؟ یکسری کلیات را می‌دانیم. مثلا اینکه مسئله فلسطین را در مرکز توجهات بین‌المللی و جهان عرب و جهان اسلام حفظ کنند. در عین حال اظهاراتی را به نقل از فرماندهان حماس یا افراد نزدیک به جنبش های فلسطینی می‌شنویم که این یک حرکت پیش دستانه بوده است چرا که اسرائیل می‌خواست که عرصه کنترل خود را توسعه دهد. تاکید می‌کنم که ما نمی‌دانیم چه محاسباتی داشته‌اند اما در عین حال می‌توانیم در مورد پیامدهای احتمالی آن صحبت کنیم. در مورد بخش نخست سؤالتان که پرسیده بودید قدرت های بزرگ آیا می‌توانند صلحی را برای منطقه به ارمغان بیاورند؟ پاسخ به این سؤال در ادامه پاسخ به سؤال پیشین است و معتقدم زمانیکه ما از منطقه‌ای شدن روندها صحبت می‌کنیم یعنی پتانسیل نقش افرینی قدرت های بزرگ برای پایان دادن به مناقشات کاهش پیدا کرده است. دیگر مانند زمان جنگ سرد نیست که مثلا مقامات ایالات متحده با مقامات شوروی سابق بنشینند و برای حل مسائل چاره اندیشی کنند. الان زمانیکه آقای بلینکن به منطقه خاورمیانه سفر می‌کند ابتدا به اسرائیل می‌رود بعد به کشورهای منطقه و مجددا به اسرائیل باز می‌گردد . یعنی آمریکا نیاز دارد که خط قرمزها و اولویت‌ها و منافع کشورهای دیگر را هم لحاظ کند. دیگر دولت‌ها نیز در منطقه به همین شکل عمل کرده‌اند . به طور مثال روسیه برخلاف دفعات گذشته از لفظ ترور یا تروریست برای سران حماس استفاده نکرد چرا که اسرائیلی‌ها تلویحا از موضع اوکراین در جنگ با روسیه حمایت کرده بودند. لذا معتقد هستم در بهترین حالت نقش قدرت های بزرگ در تحولات منطقه‌ای محدود است و حتی ممکن است نقشی که ایفا می‌کنند موجب حالت تصاعدی بحران شود. ایالات متحده در نهایت متحد اصلی اسرائیل است و برهمین اساس در چارچوب رویکرد کلان این کشور تمایلی ندارد به صورت مستقیم وارد جنگ شود. در همین شرایط ما شاهد ابتکاراتی از سوی کشورهای منطقه هستیم. مثلا «هاکان فیدان» وزیرخارجه ترکیه اخیرا از ابتکار منطقه‌ای ترک‌ها برای بازگشت آرامش به منطقه سخن گفته است. این ابتکارات را باید در ادامه روندهای پیشین تفسیر کرد. یعنی در ادامه روند بهبود روابط ترکیه با کشورهای عربی و همچنین بهبود روابط کشورهای عربی با یکدیگر؛ شاید این طرح شانس بیشتری برای راه حلی هر چند موقت مهیا کند. اما در این مرحله باید ببنیم واکنش ایران چیست؟ آیا ایران به این طرح‌ها ورود می‌کند یا اگر به مذاکرات آن دعوت شود می‌تواند نقش مثبتی را ایفا کند؟ اساسا برنامه‌ای برای آینده مسالمت آمیز در فلسطین دارد یا خیر؟ آنچه ما می‌شونیم این است که رویکرد جمهوری اسلامی اساسا بر از بین بردن صورت مسئله بوده است تا حل آن. به هر حال این ملاجظات در بُعد سیاسی تعیین کننده هستند. در بُعد نظامی هم بستگی به نوع واکنش اسرائیل دارد. البته روند تحولات درغزه به قدری سریع است که ممکن است با اتمام گفت‌وگوی ما تحول جدیدی در منطقه به وقوع بپیوندد. اسرائیلی‌ها می‌خواهند با پایان جنگ غزه میزان نفوذ حماس در آن منطقه به صورت کامل از بین برود. در اینصورت وضعیت کرانه باختری چه می‌شود؟ معتقدم که روند فعلی به هیچ وجه به نفع هیچ یکی از بازیگرانی که به صورت مستقیم در آن دخیل هستند یعنی حماس و اسرائیل و بازیگرانی که از آنها حمایت می‌کنند یعنی ایران و ایالات متحده نیست. به همین جهت هم است که کشورهای منطقه‌ای و قدرت های بزرگ فکر می‌کنند نفع آنها در اتمام جنگ است اما به جهت آنکه تمامی این کشورها می‌خواهند خودشان دست بالا را در پایان جنگ داشته باشند همچنان پتانسیل برای گسترده شدن این جنگ وجود دارد.

 

 به بهبود روابط اعراب با ایران و کشورهای عربی با یکدیگر اشاره کردید. این احتمال تا چه اندازه وجود دارد که جنگ غزه موجب یک همگرایی میان کشورهای اسلامی منطقه با یکدیگر و به شکلی ایران با اعراب شود؟ ما پس از آغاز جنگ اخیر غزه شاهد مکالمه تلفنی مفصل آقای رئیسی به عنوان رئیس‌جمهور ایران با محمد بن سلمان ولیعهد سعودی از یک سو و همچنین گفت‌وگوی وزرای خارجه ایران و مصر در سوی دیگر بودیم.

همگرایی کشورهای اسلامی یک ایده بزرگ و غیرقابل تحقق است. کشورهای اسلامی یک طیف وسیعی را شامل می‌شوند و هر کدام منافع سیاسی، ژئوپلوتیک و اقتصادی متفاوتی دارند و در دِل آنها گروه بندی های مختلفی هم وجود دارد. مثلا در میان کشورهای اسلامی کشورهای عربی وجود دارند و در میان کشورهای عربی، کشورهای حاشیه خلیج فارس. از این منظر بحث همگرایی یک بحث تبلیغاتی است. اما در همین فضا نیز ایران تلاش کرده است که در راستای اهداف خود از تثبیت روابط با اعراب استفاده کند. در این شرایط دو تحول مهم نیز صورت گرفته است که شما نیز به آنها اشاره کردید. ابتدا گفت‌وگوی تلفنی آقای رئیسی با محمد بن سلمان بود و دیگری گفت‌وگوی تلفنی آقایان امیرعبدالهیان با «سامح شکری» وزیر خارجه مصر. البته ما باید به این موضوع هم توجه داشته باشیم که جنگ غزه چه تأثیری بر ادارک تهدید سوی مقابل باقی می‌گذارد؟ چه تأثیری بر یک چشم انداز بلندمدت و انتخاب های استراتژیک باقی می‌گذارد؟ شکی نیست که این جنگ بحرانی را به سطح آورده است که همه طرفها مشخصا کشورهای عربی به نوعی به این نتیجه رسیده بودند که باید فراموش شود. در حالیکه رسیدگی به این بحران یک ملاحظات خاصی را می‌طلبد. مشخصا کشورهایی که در خط مقدم این بحران حضور دارند مانند اردن که طرح های انتقال آوارگان فلسطینی به این کشور مطرح است بیش از همه نگران است. در این شرایط تمرکز کوتاه مدت کشورهای عربی و اسلامی به رسیدن به راه حلی برای توقف درگیری‌ها ختم می‌شود اما در بلند مدت ( با توجه به سناریوهای مختلفی که در جنگ‌ها اتفاق می‌افتد یک عدم قطعیتی هم وجود دارد) و در شرایط حاضر به نوعی می‌تواند موجب محتاط شدن کشورهای عربی در رابطه با ایران شود. هر چند که ممکن است در محاسباتشان برای اتکای مجدد به اسرائیل نیز جنبه احتیاط را در پیش بگیرند و در برخی از سیاست هایشان تجدیدنظر کنند.

 

دلیل این امر چیست؟

آنها می‌بینند در عین حال که مقامات ایرانی هر گونه ارتباط با این حملات را رد می‌کنند اما آقای امیرعبدالهیان وزیرخارجه ایران در یکی از برنامه های تلویزیونی این کشور صراحتا تهدید می‌کند که امکان اقدام پیش دستانه از سوی تهران وجود دارد و به نوعی تلویحا از ارتباط با این حمله حرف می‌زند. همین اظهارات کشورهای عربی را به سمتی سوق می‌دهد که حالا نه با اسرائیل اما با قدرت دیگری در میان خودشان موازنه را میان اعراب با ایران برقرار کنند. لذا آینده منطقه همچنان بر اساس موازنه قوا خواهد بود تا همگرایی. موازنه سازی برای گفت‌وگو و تعامل با ایران و متحدینش. برقراری ارتباط و مذاکره هم طبیعتا به معنای همگرایی نیست. برهمین اساس خاورمیانه پس از پایان جنگ اخیرغزه متفاوت از خاورمیانه‌ای است که ما پیش از روز ۷ اکتبر شاهد آن بودیم. الگوی حاکم نیز الگوی موازنه قوا خواهد بود اما اینکه دقیقا وزن این رقابت میان قطب عربی با قطب ایرانی چقدر است و قطب عربی تا چه اندازه مایل به جذب اسرائیل در برابر ایران است بحثهایی است که هنوز زود است در مورد آن صحبت کنیم.