|

سردار حسین علایی در جلسه رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی‌رفسنجانی (سال ۱۳۸۰) مطرح کرد

آیت‌الله هاشمی نمی‌خواست پای ایران به 11 سپتامبر باز شود

در ادامه نشست سه‌شنبه گذشته روزنامه «شرق» برای رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی‌رفسنجانی (سال۱۳۸۰) با عنوان «افراط در اختلاف» که با حضور سردار حسین علایی، سیدرضا صالحی‌امیری، محسن هاشمی‌رفسنجانی و محمد عطریانفر برگزار شده بود، نوبت به سردار حسین علایی رسید که از منظر خود به طرح موضوع بپردازد. این استاد دانشگاه مشخصا به تحولات سیاست خارجی سال ۱۳۸۰ ورود کرد که به‌شدت متأثر از حملات ۱۱ سپتامبر و به تبع آن، سیاست‌های تهاجمی آمریکا در محیط پیرامونی ایران و همسایگان بود که از یک‌سو به اشغال افغانستان منجر شد و از سوی دیگر حمله به عراق را در دستور کار داشت و از همه مهم‌تر، جورج بوش در مقام رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، مواضعی را علیه ایران مطرح کرده بود و به همین واسطه سایه جنگ مستقیم با ایران در آن سال (۱۳۸۰) بر سر کشور سنگینی می‌کرد.

آیت‌الله هاشمی نمی‌خواست پای ایران
 به 11 سپتامبر باز شود

عبدالرحمن فتح‌الهی: در ادامه نشست سه‌شنبه گذشته روزنامه «شرق» برای رونمایی و بررسی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی‌رفسنجانی (سال۱۳۸۰) با عنوان «افراط در اختلاف» که با حضور سردار حسین علایی، سیدرضا صالحی‌امیری، محسن هاشمی‌رفسنجانی و محمد عطریانفر برگزار شده بود، نوبت به سردار حسین علایی رسید که از منظر خود به طرح موضوع بپردازد. این استاد دانشگاه مشخصا به تحولات سیاست خارجی سال ۱۳۸۰ ورود کرد که به‌شدت متأثر از حملات ۱۱ سپتامبر و به تبع آن، سیاست‌های تهاجمی آمریکا در محیط پیرامونی ایران و همسایگان بود که از یک‌سو به اشغال افغانستان منجر شد و از سوی دیگر حمله به عراق را در دستور کار داشت و از همه مهم‌تر، جورج بوش در مقام رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، مواضعی را علیه ایران مطرح کرده بود و به همین واسطه سایه جنگ مستقیم با ایران در آن سال (۱۳۸۰) بر سر کشور سنگینی می‌کرد.

با توجه به نکته یاد‌شده، سردار علایی در تبیین نقش مرحوم آیت‌الله هاشمی برای گذار کشور از شرایط خطرناک پس از  ۱۱ سپتامبر، به دو مسئله اشاره دارد که ناظر به متن کتاب است. نخستین موضوعی که فرمانده اسبق نیروی دریایی سپاه روی آن دست می‌گذارد، «به نداشتن سمت اجرائی مرحوم هاشمی بازمی‌گردد» و پیرو آن بیان می‌دارد که در زمان حمله به برج‌های دوقلو که در سال ۱۳۸۰ به وقوع پیوست، مرحوم آیت‌الله هاشمی دیگر رئیس‌جمهور نبود. یعنی ایشان سمت اجرائی نداشتند؛ نکته‌ای که آیت‌الله هاشمی هم در کتاب خاطرات به آن اشاره دارد‌ و به همین دلیل، او در تشریح موضوع دوم می‌گوید: «در کتاب خاطرات آن سال (۱۳۸۰)، تمام مواردی که به موضوع  (۱۱ سپتامبر) اشاره دارد، به نقل از دیگر مقامات است».

البته به گفته این استاد دانشگاه، آیت‌الله هاشمی به شکل کم‌رنگی هم در این زمینه در کتاب خاطراتشان اظهارنظر می‌کند. بنابراین به باور سردار علایی، در مجموع نمی‌توان از روی کتاب خاطرات سال ۱۳۸۰ به این موضوع ورود کرد که مرحوم (هاشمی) چگونه به ۱۱ سپتامبر نگاه می‌کردند یا آنکه آیت‌الله هاشمی پشت‌پرده‌های این حادثه را چگونه می‌دیدند؟ یعنی آن‌گونه که این تحلیلگر حوزه جنگ عنوان می‌کند، «از متن کتاب خاطرات سال ۱۳۸۰، ایشان (علایی) نتوانستند به این جمع‌بندی برسند که آیا مرحوم هاشمی از پشت‌پرده‌های حادثه ۱۱ سپتامبر اطلاع داشته است تا بتواند آن را در کتاب خاطرات خود بیان کند یا خیر؟».

نگرانی مرحوم هاشمی از کشیده‌شدن ایران به پرونده ۱۱ سپتامبر

با توجه به آنچه گفته شد، سردار علایی در پاسخ به این سؤال که مرحوم هاشمی با وجود آنکه سمت اجرائی نداشت، آیا در مقام مشاوره توانسته برای گذار ایران از دوران پس از ۱۱ سپتامبر و دوری کشور از محور جنگ کاری انجام دهد؟ بر این نکته تأکید دارد که «چون اطلاعاتی وجود ندارد، هرچه بگوییم یک برآورد شخصی است. واقعا نمی‌دانیم مرحوم هاشمی در آن برهه زمانی چه کاری انجام داده است». این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: «طبق آن چیزی که در خاطرات است، نمی‌توان گفت که مرحوم آیت‌الله هاشمی در آن مقطع برای گذار کشور چه کاری انجام داده است، اما آن چیزی که مسلم است این بوده که از متن و فحوای کتاب خاطرات سال ۱۳۸۰ چنین برمی‌آید که آیت‌الله هاشمی از حمله ۱۱ سپتامبر بسیار متعجب شده است که چگونه یک گروهی (القاعده) توانسته چنین کاری را در داخل خاک آمریکا انجام دهد، آن‌هم با چنین سازماندهی پیچیده‌ای که بتواند هواپیماهای مسافربری آمریکا را به‌گونه‌ای هدایت کند که به برج‌های دوقلو اصابت کنند و این چیز بسیار عجیبی است».

با‌این‌حال سردار علایی این را هم متذکر می‌شود که «در آن برهه، دغدغه آیت‌الله هاشمی این بود که مبادا پای ایران به این مسئله باز شود». تحلیلگر ارشد حوزه نظامی در جواب این پرسش هم که آیا در مقطع سال ۱۳۸۰، ایران در آستانه جنگ قرار داشت؟ این‌گونه پاسخ می‌دهد که «خیر»؛ چراکه به گفته او، «آمریکا از اطلاعات خوبی برخوردار بود». بنابراین علایی چنین ارزیابی می‌کند که «اگرچه مقامات آمریکایی در موضع‌گیری چیزهایی را علیه ایران مطرح می‌کردند، اما عملکردشان بر پایه اطلاعات بود و آمریکایی‌ها فهمیده بودند که حمله ۱۱ سپتامبر بر اساس برنامه‌ریزی و طرح القاعده انجام شده و القاعده به لحاظ فکری و بخشی از پایگاه در عربستان بوده است».

البته سردار علایی در تبیین نقش‌آفرینی عربستان تمایزی بین «کشور عربستان» با «دولت عربستان» قائل است و تصریح می‌کند که «ارتباطات و نزدیکی القاعده لزوما با دولت عربستان نبوده، بلکه با خود این کشور صورت گرفته است. یعنی نباید این‌گونه تصور کنیم که دولت عربستان الزاما از عملیات القاعده در ۱۱ سپتامبر آگاهی داشته است یا اینکه ریاض از این عملیات پشتیبانی اقتصادی و سیاسی کرده است». پیرو نکات یاد‌شده، این استاد دانشگاه بیان می‌کند: «آمریکایی‌ها در آن مقطع خیلی زود فهمیدند که حملات ۱۱ سپتامبر ارتباطی به ایران ندارد و این حملات توسط گروه‌ها و افرادی انجام شده است که از نظر فکری و حتی عملیاتی مخالف ایران هستند». از ‌این‌رو و در جمع‌بندی این بخش، سردار علایی‌ یادآور می‌شود: «چون مرحوم آیت‌الله هاشمی بر این واقعیت اشراف داشتند که آمریکایی‌ها بر اساس اطلاعات عمل می‌کنند و اطلاعات هم حکایت از آن داشت که ایران نقشی در حملات ۱۱ سپتامبر ندارد، بنابراین آن مرحوم هم بسیار بعید می‌دیدند که حمله‌ای از جانب آمریکا به ایران صورت بگیرد».

حضور آیت‌الله هاشمی در جلسات سران قو به درخواست رهبری پس از ۱۱ سپتامبر

در تکمیل گفته‌های سردار علایی این نکات هم در نشست سه‌شنبه گذشته از زبان دیگر حضار بیان شد که در سال ۱۳۸۰ و به خواست رهبری، مرحوم آیت‌الله هاشمی در جلسات سران قوا حضور داشتند و حتی بعد از ۱۱ سپتامبر چندین جلسه در حضور خود رهبری تشکیل شد و پیرو تصمیماتی که در آن جلسات گرفته شد، آیت‌الله هاشمی در دو خطبه نماز جمعه آن سال به تحلیل وضعیت ایران در منطقه اشاره داشتند که خطبه‌های مهم و هوشمندانه‌ای بود؛ چرا‌که در آن خطبه‌ها به نحوی به همکاری با آمریکا در مسئله افغانستان اشاره شد که این تحلیل‌های آیت‌الله هاشمی در نماز‌جمعه موجب سرزندگی جامعه شد و در‌عین‌حال این راهبرد را می‌داد که ایران چگونه از فضای پس از ۱۱ سپتامبر عبور کند تا کشور آسیب نبیند.

پیرو نکات مذکور، سردار علایی هم به چند مطلب اشاره کرد دال بر اینکه «آمریکایی‌ها طبق اطلاعات به‌دست‌آمده به این یقین رسیده بودند که حملات ۱۱ سپتامبر توسط القاعده انجام شده و پایگاه آنها در افغانستان است و به ‌واسطه حملات ۱۱ سپتامبر بود که اساسا آمریکا حمله به افغانستان را کلید زد». اما نکته‌ای که از سوی این استاد دانشگاه مطرح شد، ناظر بر این بود که «در آن مقطع آمریکایی‌ها معتقد بودند نمی‌توان با عملیات از راه دور افغانستان را کنترل کرد و تنها راه مبارزه با القاعده، اشغال سرزمینی این کشور (افغانستان) است. بنابراین به گفته سردار علایی، عملا موضوع نقش ایران در عملیات القاعده مطرح نبود اما آمریکایی‌ها باز محور شرارت و ایران را مطرح کردند»؛ چرا‌که به زعم او «آمریکایی‌ها این بیم را داشتند که در ادامه، ایران به نحوی رفتار کند که ایالات متحده در اشغال افغانستان با مشکل مواجه شود».

در سایه آنچه عنوان شد، سردار علایی موضوع احتمال مذاکرات مستقیم ایران با آمریکا درباره تحولات جنگ افغانستان و عراق را تحلیل می‌کند و متذکر می‌شود: «از دل خاطرات آیت‌الله هاشمی هم چنین برنمی‌آید که مذاکرات مستقیمی با ایالات متحده صورت گرفته باشد». بااین‌حال، او یادآور می‌شود: «ایران از طریق مخالفان صدام که با آمریکایی‌ها مذاکره می‌کردند و هم‌زمان با تهران هم روابط خوبی داشتند، تحولات را پیش می‌برد‌».

به گفته این تحلیلگر حوزه نظامی، «درخصوص افغانستان چنین رویه مشابهی انجام شد؛ یعنی اینکه ایران به صورت غیرمستقیم موافق بود که صدام سرنگون شود و مخالفان صدام در عراق روی کار بیایند». لذا آن‌طور که این استاد دانشگاه نتیجه‌گیری می‌کند، «از خاطرات مرحوم هاشمی همیشه این برداشت وجود دارد که ایران مشوق مخالفان صدام بوده است تا آمریکا را تشویق کنند که صدام را کنار بزند. مسئله افغانستان هم به همین صورت انجام شد». چون به باور سردار علایی، «ایران به دنبال این بود که هم پایگاه القاعده در افغانستان قوی نشود؛ چراکه از نظر فکری و عملیاتی ضد ایران بودند و هم اینکه افغانستان به یک پایگاه آمریکایی ضد ایران تبدیل نشود. بنابراین ایران در مجموع به این نتیجه رسید که این دو طرف با هم درگیر باقی بمانند، اما نتوانند از ظرفیت‌های خود علیه ایران استفاده کنند».

چرا آمریکا به ایران حمله نکرد؟

در ادامه همین گفته‌ها، سیدرضا صالحی‌امیری هم به موضوع ۱۱ سپتامبر ورود کرده و بیان می‌‌کند: «غربی‌ها با توجه به شناختی که از آیت‌الله هاشمی و سیدمحمد خاتمی پیدا کرده بودند به این آگاهی رسیدند که این دو فرد دنبال ماجراجویی نیستند. یعنی به باور غربی‌ها سازه فکری آیت‌الله هاشمی و آقای خاتمی، جنجال‌آفرینی، تنش‌زایی و خشونت نیست». نکته دومی که این تحلیلگر سیاسی به آن اشاره دارد و به زعمش در تحلیل سیر تحولات ۱۱ سپتامبر به آن کمتر پرداخته شده، این است که «در داخل ایران دولت وقت از یک سرمایه سنگین اجتماعی برخوردار بود؛ چراکه انتخاباتی با میزان مشارکت بالای ۷۰ درصد انجام شد و یک چسبندگی قوی میان متن اجتماعی و ساختار قدرت به وجود آمده بود. ضمن آنکه قدرت هم در عرصه سیاسی، اجتماعی و روابط بین‌المللی شروع به اصلاحات کرد و همان مسیری که آیت‌الله هاشمی برای بازسازی روابط با همسایگان و دنیا پیموده بود، تداوم پیدا کرد». لذا وزیر سابق کشورمان چنین ارزیابی می‌کند: «علی‌رغم آنکه در افکار عمومی موضوع انتقام‌جویی از ایران به واسطه محور شرارت مطرح بود، اما دولت بوش با آگاهی از وضعیت داخلی کشور (ایران) به این درک رسیده بود که ایران زمین مناسبی برای این درگیری نیست در نتیجه باید یا افغانستان یا عراق را انتخاب کند که به طور طبیعی افغانستان انتخاب شد». چون از منظر صالحی‌امیری، «کشوری چون افغانستان توان مقاومت و مقابله با آمریکا را نداشت و همچنین جنگ آمریکا در افغانستان می‌توانست انرژی انباشته‌شده افکار عمومی مبنی بر انتقام‌جویی را تخلیه کند و در عین حال افغانستان قدرت پاسخ‌گویی جدی هم نداشت».

در مجموع این چهره سیاسی کشورمان معتقد است «دوری ایران از تحولات پس از ۱۱ سپتامبر نتیجه عقلانیت سیاسی آیت‌الله هاشمی، پایگاه تولیدی دولت آقای خاتمی و قدرت ملی ایران است که سبب شد دولت بوش به این درک برسد که اگر با ایران وارد جنگ شود، در این باتلاق گیر می‌کند. لذا کشوری را انتخاب کرد که ضمن تخلیه انرژی افکار عمومی، قدرت پاسخ‌گویی را نداشته باشد». در ادامه تحلیل سیدرضا صالحی‌امیری، محسن هاشمی در ادامه این نکته را متذکر می‌شود که موضوع حملات ۱۱ سپتامبر و اشغال افغانستان و آماده‌شدن برای حمله به عراق بخش مهمی از خاطرات سال ۱۳۸۰ مرحوم آیت‌الله هاشمی است؛ تا جایی که به گفته فرزند مرحوم هاشمی سعی دارند خاطرات و تحلیل‌های آیت‌الله هاشمی درخصوص ۱۱ سپتامبر و تحولات بعدی آن به عنوان کتاب جداگانه چاپ شود.

نقش مرحوم هاشمی در مدیریت اختلافات فرماندهان نظامی با دولت دوم خاتمی پس از انتخابات سال ۱۳۸۰

در ادامه بازخوانی تأثیرات و تبعات تحولات منطقه‌ای و جهانی ناشی از حملات ۱۱ سپتامبر و سیاست تهاجمی آمریکا بر وضعیت ایران، سرفصل دیگری از بررسی خاطرات هاشمی در سال ۱۳۸۰ باز می‌شود که ناظر بر اختلافات برخی فرماندهان نظامی با دولت دوم خاتمی است، به این ترتیب که وقتی دوم‌خردادی‌ها توانستند در انتخابات ریاست‌جمهوری مجددا به پیروزی برسند و آمریکا هم به دنبال درگیری بود، فرصتی ایجاد شد که وزارت امور خارجه پرونده را پیگیری کند و همین مسئله باعث بروز اختلافات بین محسن امین‌زاده در وزارت امور خارجه با برخی نیروهای نظامی و همچنین حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی، مشخصا در مورد تحولات افغانستان شد.

در این مورد مشخص، سردار علایی در تبیین نقش آیت‌الله هاشمی برای مدیریت اختلاف به شرح ویژگی‌های شخصیتی آن مرحوم می‌پردازد و خاطرنشان می‌کند: «فرق آیت‌الله هاشمی با جریان دوم خرداد این بود که رقیبش را‌ نه اصولگرایان می‌دانست، ‌نه سپاه و نه یا دیگر نهادها». چون به گفته وی، «مرحوم هاشمی باور داشت که همه آنها بخشی از واقعیت‌های کشور هستند و علی‌رغم آنکه امکان دارد هر کدام نظرات متفاوت و حتی متضادی داشته باشند، اما همه آنها جزء ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران هستند؛ لذا باید کاری کرد که همه آنها با هم هماهنگ و همراه باشند و از ظرفیت‌های همدیگر استفاده کنند. نقشی که آیت‌الله هاشمی در کاهش اختلافات داخلی ایفا می‌کردند، این‌گونه بود». با توجه به آنچه طرح شد این استاد دانشگاه چنین ارزیابی دارد که «آیت‌الله هاشمی به دنبال این نبود که یا سپاه را کنار بگذارد یا جریان سیاسی را که تازه به قدرت رسیده نادیده بگیرد».

با چنین تحلیل شخصیتی، سردار علایی ادامه می‌دهد: «مرحوم هاشمی هم به ظرفیت‌های جریان دوم خرداد آگاهی داشت که چهار سال از دولت اول آن گذشته بود و هم می‌دانست که تحولات خارج از کشور به‌خصوص در حوزه میدانی توسط نیروی قدس سپاه اداره می‌شود و این نیرو چقدر توان و قدرت دارد و اگر سیاست خارجی کشور به دنبال اثرگذاری است، باید با این ظرفیت (نیروی قدس سپاه) به عنوان یک عامل قدرت همکاری کرده تا در مذاکرات خود از آن استفاده کند. یعنی آیت‌الله هاشمی با این دیدگاه به مسئله اختلافات برخی فرماندهان نظامی و دوم‌خردادی‌ها نگاه می‌کرد». در حالی که به گفته این سردار جنگ، «برخی در بدنه دولت وقت (دولت دوم خاتمی) این‌گونه به موضوع نگاه نمی‌کردند. چون نگاه آنها به نیروی قدس سپاه یک نگاه مزاحم یا رقیب در عرصه سیاست خارجی بود، نه به عنوان ظرفیتی که به پشتوانه آن وزارت امور خارجه بتواند خود را در عرصه مذاکرات قوی‌تر کند».

در کنار این موارد گفته‌شده، محسن هاشمی هم موضوعی را ناظر بر متن خاطرات یادآور می‌شود و می‌گوید:  «در آن مقطع (۱۳۸۰) تحولات در عرصه داخلی بسیار سریع اتفاق می‌افتاد و به‌ناگاه شعار مرگ بر آمریکا در نماز جمعه قطع شد و حتی در میدان محسنی (میرداماد) هم شمع برای محکومیت روشن شد». لذا به گفته او، فضایی به وجود آمد که بخشی از جریان‌ دوم خرداد معتقد بود چون جنگ با رادیکال‌ها در افغانستان به وجود آمده است، باید اختلافات را با آمریکا کنار گذاشت و با آنها همکاری کرد. اما در مقابل برخی هم معتقد بودند نباید آن‌قدر تند رفت و اتفاقا اگرچه طالبان و القاعده علیه ایران هستند، اما باید در افغانستان نفوذ کرده و خود را تثبیت کنیم». اینجا فرزند مرحوم هاشمی متذکر می‌شود: «آیت‌الله (هاشمی) به شکل ظریفی این مسائل را در خاطرات سال ۱۳۸۰ مطرح می‌کند و نظر چهره‌های سیاسی یا برخی نهادها مانند شورای عالی امنیت ملی را در این کتاب می‌بینیم». طبق گفته محسن هاشمی، «تحولات ناشی از ۱۱ سپتامبر برای آیت‌الله هاشمی به قدری مهم بود که اگرچه آن مرحوم از قضاوت یا تحلیل و نتیجه‌گیری در خاطرات دوری می‌کردند و کمتر در خاطرات قضاوت می‌کردند، اما درباره مسائل ۱۱ سپتامبر (آیت‌الله هاشمی) نظر خود را هم در خاطرات مطرح کرده‌اند».