می تو = من هم «گفتمان فراجنسی»
چندسالی است مقولهای برخاسته از غرب، جامعه سنتی/ مذهبی/ شرقی ایران ما را نیز درگیر خود کرده و آن شکستهشدن تابوی اذعانکردن تعرض و تجاوز مردان به برخی زنان است؛ معمولا به زنانی که بهگونهای ناگزیر از همکاری با آنان بودهاند.
ناهید توسلی*: چندسالی است مقولهای برخاسته از غرب، جامعه سنتی/ مذهبی/ شرقی ایران ما را نیز درگیر خود کرده و آن شکستهشدن تابوی اذعانکردن تعرض و تجاوز مردان به برخی زنان است؛ معمولا به زنانی که بهگونهای ناگزیر از همکاری با آنان بودهاند.
مسائل جنسی و بعضا روابط جنسی که ظاهرا در همه اجتماعات و جوامع جهان، امری عادی و طبیعی بود، پس از طی دورههای مختلف فرهنگی در پیشاتاریخ مانند دوران از پس از کشف کشاورزی از سوی «زن/ مادر» و در پی آن آشنایی و شناخت مرد به پیامدهای سودمندانه محصول و مصادره آن از سوی او (مرد)، روش زیستی انسان به گونهای تغییر یافت که حق و حیات (حقوق) «زن» و نیز بعدها «زن/ مادر» دگرگون شد؛ این دگرگونی ریشهاش در زیادهخواهی «مرد» در آن دوران و البته بعدها در زیادهخواهی «آدمیزاده» شد که شمولش زن و مرد است.
درست از این مقطع تاریخی زن/ مادر خانهنشین و تنها کارش زاییدن شیران نر شد و ناگزیر برای حفظ فرزند و سیرکردن شکم او و رسیدگی و مواظبت از او از بسیاری امکانات و حقوق حقه طبیعی انسانی که مانند مرد باید میداشت، محروم شد. از مهمترین و انسانیترین حقوق یک زن برخورداری برابر و عادلانه از همه گونه نیازهای طبیعیاش بوده و هست که به دلیل تهاجم مرد به زندگی و به طبیعت و بهرهگیری بیش از نیاز از پدیدههای جهان، عملا زن، به دلیل مادری، که ریشه در عطوفت و مهربانی و محبتکردن و نگهداری از فرزند داشت (و دارد) از حقِ کمِ آن نیز بیبهره شد.
این زیادهخواهی در مرد موجب تسلط او بر جهان زیستیاش شد به گونهای که اقتدار مردانه، خود، بخش مهمی از فرهنگ اجتماعات آن روزگاران و جوامع امروز شد و جامعه در اقتدار مرد تبدیل به جامعه مردسالار شد. در حالی که زن/مادر هرگز اقتداری از این گونه به دست نیاورد که نیازیاش به آن نبود.
لازم است اشاره کنم که آنچه امروزه به عنوان «مادرسالاری» در اساطیر و ادیان و تاریخ گفته میشود اصطلاحی عاریتی و بر قیاس «مردسالاری» برساخته شده است. میدانیم در دورانی که زنان زیست اجتماعات و جوامع خود را بر عهده داشتند، مردمان آن دوران حتی از چگونگی فرزنددارشدن بیخبر بوده و آگاهی نداشتند! از این رو و به همین دلیل آن دوران را «مادرتباری» میگفتند، زیرا همه نَسَبها و نسبتها و اموال و نام و نشان و... همه و همه منتسب به مادر بود و از مادر نام گرفته میشد.
بازگردم به «من هم»:
اینک با توجه به آگاهی از شناخت زیست نابرابر و ناعادلانه زنان در اجتماعات و بعدها در جوامع متقدمتر، اقتدار مرد رو به فزونی گذاشت و زن، هنوز هم محروم از بیشتر امکانات طبیعیاش و تنها به خاطر فرزند به این زندگی ادامه میداد. بنابراین باورمندم که برای یافتن دلیل اینگونه پدیدهها اینجا باید از نظرات و تجربههای علمی، جامعهشناختی و روانشناختی جامعهشناسان و روانشناسان بهره گرفت تا دریافت که روند تعرض، تعدی و تجاوز به زنان چگونه در جوامع جا افتاد؟ چگونه در حالی که این وضعیت غیرانسانی موجب شد زنانی که به آگاهی رسیده بودند بیآنکه روش درست و برابر و عادلانهای را جهت بهرهمندی از حق طبیعی خود برگزینند، امکان اعلام این تظلم به خود را در جامعه نداشته باشند؟ برای رهایی از چنین تعرضها و تظلمهای میبایست زنان خود اقدام به دفاع از خویش کنند... میدانیم که در هر جامعهای تابوهایی وجود دارد که بالاخره باید روزی به دست کسی شکسته شود؛ به ویژه در رابطه با حقوق انسانی انسانها.
نباید فراموش کرد که افشاهای خودناخواسته، معمولا به دلایل سیاسی یا مالی یا... صورت میگیرد و در صحت و سُقم و در کیفیت و کمیتش نمیتوان سادهلوحانه اظهارنظر کرد. مثلا موضوع کلینتون رئیسجمهور آمریکا و منشیاش و... .
به زعم من مهمترین راه رهیدن از چنین مقولات غیرانسانی/ غیراخلاقی آگاهی زنان به شرایط نابرابر و ناعادلانه خود در نظام «مرد/ پدرسالاری» جوامع امروز بشری است. شهروندان جهان امروز که میپندارند آسمانها را درنوردیدهاند و داعیه دستیابی به کُرات دیگر را دارند، بهتر است پیش از همه به حقوق «دیگرانسانها»، اعم از زن و مرد و کودک بپردازند.
ما دیگر نمیتوانیم با «گفتمان مردانه» [گفتمان مرد/ پدرسالاری] بزیایم و ادعاهای انسانی هم داشته باشیم. بیشک میدانیم انسان یعنی «زن و مرد» توأمان، زیرا اگر قرار بود مردان گفتمان و زندگی و عقیده و راهکارهای خود را داشته باشند، طبیعت نیازی به دو جنس ماده و نر و آن هم برابر با هم نداشت. همه این مشکلات آنگاه حل میشود که در جهان ما «گفتمان فراجنسی» حرف آخر را بزند.
* نویسنده، پژوهشگر و کنشگر حقوق زنان مدیرمسئول و سردبیر «نافه»