قدرتخواهی متفاوت زنان در فیلمها
تحولات فرهنگی اخیر در میان زنان جامعه ایران، بیریشه و ناگهانی رخ نداده است. چنین دگرگونیهایی را میتوان در زمینههای گوناگون یافت و بررسی کرد. یکی از آنها عرصه هنرهای نمایشی ازجمله سینما و سریالهای تلویزیونی است.
تحولات فرهنگی اخیر در میان زنان جامعه ایران، بیریشه و ناگهانی رخ نداده است. چنین دگرگونیهایی را میتوان در زمینههای گوناگون یافت و بررسی کرد. یکی از آنها عرصه هنرهای نمایشی ازجمله سینما و سریالهای تلویزیونی است. گرایش جدیدی که در سینما و تلویزیون امروز مشاهده میشود، خبر از زنان و دخترانی میدهد که کنشهایی متفاوت با زنان دورههای قبل دارند. شاید بتوان با نگاهی کلی، زنان دورههای مختلف را در سه گروه ردهبندی کرد: زن منفعل، زن مردگونه و زن مستقل. زن منفعل، قدرتخواه است اما کنشگر نیست و مشارکت او در نجات خویش از ورطه بلا، مشارکتی اندک است. در فیلم بیشتر بر وجه زیبایی و جذابیت او تأکید میشود. چنین زنی قدرت را یا برای خلاصی خود از گرفتاری میخواهد یا کسب قدرت برای افزایش میزان نفوذ خود. در این مسیر، او مردی را برای رسیدن به اهدافش وسوسه و ترغیب میکند و جلو میاندازد. نمونه زنی چنین وسوسهگر را میتوان در نمایشنامه «مکبث» از ویلیام شکسپیر دید که برداشت ایرانیاش سریال تلویزیونی «زخم کاری» بود. اینگونه زنان درنهایت اسیر مناسبات زندگی مردانهاند و پشت سر مردان حرکت میکنند. گاه نیز به این زنان نقش رمانتیک و چهره قربانی سپرده میشود. مثال کودکانهاش «دخترک کبریتفروش» از هانس کریستین اندرسن است. دسته دوم زن مردگونه است که برای کسب قدرت، خود را شبیه مردان میکند و کنشهای مردانه دارد. مثلا ژاندارک قدیسهای در کلیسای کاتولیک است که به قهرمان ملی فرانسه بدل میشود. او در جنگ صدساله، یکی از رهبران ارتش فرانسه در مقابل انگلستان است که بعدها به اسارت درمیآید و به انگلیسیها فروخته میشود. سرانجام او را به جرم جادوگری و الحاد و نیز استفاده از پوشش مردانه به کفر محکوم میکنند و در آتش میسوزانند. اگرچه ژاندارک شخصیتی واقعی است اما در عالم هنر و سینما هم جایگاه خاصی یافته است. شاید با کمی اغماض بتوان او را نمونهای از زنان مردگونه تلقی کرد. اما گروه سوم، زنان و دخترانی مستقلاند که در فیلمها محوریت بیشتری یافتهاند و به شکلی متفاوت کنشگر هستند. فیلمها و سریالهایی خارجی مانند «ونزدی»، «کراون»، «کویینز» «گامبیت»، «ندیمه»، «کروئلا»، «میر از ایستتاون»، «خدمتکار»، «خانواده دارل» و «بنشیهای اینشرین» نمونههاییاند که نگارنده شخصا دیده و بهطور جدی دنبال کرده است. این آثار با شدت و ضعفهایی پرده از چهره زنانی برمیدارند که کنشهایی متفاوت دارند. میتوان روی سریال «ونزدی» ساخته تیم برتون تأکید بیشتری کرد. ونزدی در میان نسل جوان ایران مورد استقبال واقع شده است. او دختری امروزی است که اولا به دنبال کسب قدرت است و درثانی بدون اینکه بخواهد به شکلی ژاندارکگونه خود را به مردان و پسران شبیه کند، خصوصیات زنانه و دخترانه خود را حفظ میکند؛ یعنی لاک ناخن میزند، دخترانه آرایش میکند و دخترانه هنرمندی میکند. ونزدی این کارها را به شیوه و انتخاب خاص خود انجام میدهد؛ یعنی لاک ناخنش مشکی و آرایشش مشکی است و حرکات هنرمندانه خاص و متفاوت خود را دارد. درعینحال در مقابل مظالم مردها کم نمیآورد و سخت انتقام میگیرد. شاید تنها خصوصیتی که موجب شده این سریال با همه شباهتهایش به نمونههای مشابه و همچنین بهرغم ضعفهایش در بخشهای پایانی مورد توجه قرار گیرد، همین چهره متفاوتی است که از یک دختر به نمایش میگذارد. ونزدی با نگاه فوکویی علیه نهاد کنترلگر و مهرهساز مدرسه میشورد. نمونه چنین موقعیتی در بعضی سریالهای فارسی هم مشهود است. گذشته از سریال متفاوت «شبکه مخفی زنان» که نمایش آن در میانه راه متوقف شد، در سریال «جیران» (صرفنظر از ضعفهای آشکارش که از کارگردان بعید به نظر میرسید)، جیران، همسر ناصرالدینشاه و شخص محوری داستان، در عین حفظ خصلتهای زنانه خود وارد مناسبات قدرت میشود و برای دفاع از مردم و حقوق رعیت، آشکارا در طلب کسب قدرت است؛ زنی که در مقابل او نقش منفی را بر عهده دارد، مهدعلیا مادر شاه است که او هم چنین موقعیتی را به نمایش میگذارد. احتمالا این زنان در واقعیت تاریخی خود، کنشهایی تا این اندازه متفاوت و جسورانه نداشتهاند اما در خیال نویسنده و کارگردان، با تبعیت از فلسفه زمانه، تصویری چنین امروزی از آنان ارائه شده است. نتیجه اینکه به نظر میرسد حتی به گواه آثار نمایشی و ظاهرا تخیلی، نقش زنان و دختران در جوامع بشری پررنگتر و متفاوتتر شده است. آیا از این زاویه ما وارد دوران جدیدی شدهایم؟