|

گذران زندگی میان سکوت و فریاد

در فصل نوینی که اقلیتی از مردم رقم زدند، هنر نیز می‌تواند میوه‌چینی کند. هر‌چند ‌بسیاری از عوامل فرهنگی و هنری، همراه و همگام با مردم بوده‌اند و اگر به روایت وفاق ملی باور داشته باشیم، این دوره جدید، دوره‌ای برای همه است. قصدم توبیخ گذشته و تمجید حال نیست؛ هر‌چند گذشته بسیاری را به فعالیت زیرزمینی کشاند، بسیاری جلای وطن کردند، بسیاری به تبعید خودخواسته در کنجی ماندند و‌... .

در فصل نوینی که اقلیتی از مردم رقم زدند، هنر نیز می‌تواند میوه‌چینی کند. هر‌چند ‌بسیاری از عوامل فرهنگی و هنری، همراه و همگام با مردم بوده‌اند و اگر به روایت وفاق ملی باور داشته باشیم، این دوره جدید، دوره‌ای برای همه است. قصدم توبیخ گذشته و تمجید حال نیست؛ هر‌چند گذشته بسیاری را به فعالیت زیرزمینی کشاند، بسیاری جلای وطن کردند، بسیاری به تبعید خودخواسته در کنجی ماندند و‌... .

بگذارید با یک مثال، باور کنونی خود را عرضه کنم: در صحنه‌‌ای از فیلم «گذران زندگی» ژان لوک گدار، آنا کارینا شخصیت اصلی فیلم وارد کافه‌ای می‌شود و از مرد مسن‌تری که اتفاقا فیلسوف است، درخواست می‌کند برایش نوشیدنی بخرد. ناگهان متوجه می‌شود چیزی برای گفتن به مرد ندارد. این وضعیت مرد را برمی‌انگیزد تا برایش داستان سه تفنگدار دوما را تعریف کند؛ داستانی درباره‌ اینکه چطور فکر‌کردن زیاد، عمل را فلج می‌کند. چرا این حکایت عجیب را برایش می‌گوید؟ پاسخ می‌دهد: «همین‌طوری، واسه اینکه حرفی زده باشم». آنا کارینا داستان را هم زیبا و هم هراس‌آور می‌داند. فیلسوف می‌گوید داستان ترسناکی است، اما سرنخی به ما می‌دهد: «تنها وقتی می‌توانیم خوب حرف بزنیم که برای مدتی از زندگی دست بکشیم. این بهایی است که باید پرداخت کنیم». آنا کارینا می‌پرسد چرا همیشه باید حرف بزنیم؟ چرا نمی‌توانیم در سکوت زندگی کنیم؟ فیلسوف می‌پذیرد که ایده‌ خوبی است، اما چیزی نیست که در زندگی عملی باشد. بدون زبان، تفکر وجود ندارد. با این همه، اغلب سعی می‌کنیم برای آنچه در ذهن داریم، کلمات مناسبی پیدا کنیم. آنا کارینا طی حدیث نفس فلسفی مرد، لحظه‌ای به سوی دوربین می‌چرخد‌ و چهره‌ استثنائی او نگاه ما را با ژست مبهم تصدیق و برانگیختگی محو تماشای خود می‌کند. او برمی‌گردد و زبان به اعتراض می‌گشاید که کسی نمی‌تواند در زندگی روزمره این‌طور زندگی کند؛ با نوعی بی‌طرفی و خونسردی که لازمه‌ گفتار فلسفی است. فیلسوف می‌پذیرد، اما می‌گوید به همین دلیل است که ما میان گفتار و سکوت پس و پیش می‌رویم و نوسان می‌کنیم، میان حیاتی که آن را زندگی می‌کنیم و حیاتی که در ذهن داریم.

به باور من، هنر و به‌ویژه سینما از آن حالت که «حرفی زدیم تا حرف زده باشیم»، در دوره سه‌ساله اخیر که اسیر نوعی تفکر دستوری بود، گذر کرده است؛ هر‌چند در این سه سال‌ بسیاری از ما، فقط‌ بسیار فکر کرده‌ایم و همین تنوع افکار به وانهادگی و فلج اندام هنر و سینما کشیده شده ‌و بی‌تحرکی کنونی و گم‌کردن مسیر از نشانه‌های آن است. فکرکردن خوب است، اما زیادی آن همچون ریسمانی است که توده‌وار می‌چرخد و ما را می‌چرخاند و در خود فرومی‌برد. گاه به عقب‌تر از عقب بازمان می‌گرداند. سه سال از زندگی دست کشیده بودیم و حالا وقت حرف‌زدن که نه، وقت خوب حرف‌زدن است. اثر هنرى‌ از‌جمله فیلم، محصول یک اندیشه مسلط نیست، بلکه محصول موقعیت زمانى و اجتماعى تولید آن نیز هست. این موقعیت را مردم در حرکتی استثنائی و خردمندانه در زمانی که هیچ‌کس تصورش را نمی‌کرد، به وجود آوردند. حالا زمان خلق هنر مردمی است. هنر مردمی هم آن چیزی است که مردم می‌خواهند و هم آن چیزی است که روشنفکر هنرمند در مقابل مردم روزنه‌گشایی می‌کند تا ذائقه و انتخاب مردم را ارتقا داده و آنان را از سطح فعلی خود بالاتر نشاند.

پزشکیان با وعده‌هایی نه همچون تحول سیاسی یا تغییر ساختار اجتماعی که با شعار آینده بهتر و معیشت بهتر و اقتصاد بهتر روی کار آمد. اقتصاد هنر و سینما نیز قسمتی از این کیک آقای رئیس‌جمهوری است. اگر درد شکم‌های خالی این مردم درمان شود و اگر سفره‌های همه رونق بگیرد، شروعی مناسب برای تحولات و رخدادهای بعدی است. موسیقی‌دان برای شادی مردم نیز خواهد نواخت، فیلم‌ساز دیگر فیلمارسی و طنز سخیف نخواهد ساخت، نقاش فقط زشتی‌ها را نخواهد کشید و نویسنده‌ قلم به مزد نخواهد بود.

ای کاش دامنه انتخاب‌های رئیس‌جمهور با ضرباهنگ نیازهای مردم هماهنگ باشد و دوباره رخوت گریبان‌گیر ما‌ نشود.