در رثای استاد «محمدرضا شجریان »
سیاوش نامیرا است
بیژن كلهرنیا . استاد دانشگاه
سرانجام شجریان بزرگ در روزی پاییزی به اسطورههای فرهنگ و تمدن ایرانزمین پیوست و همه آنانی را كه میخواستند او جاودانه بماند، در سوگ برد. هرچند مرگ او جنبه این جهانی و خاكی ندارد و نمیتواند شجریان را از ما بگیرد. مگر مولوی و حافظ و سعدی و فردوسی و شاملو و اخوان مردهاند؟ یا مگر عارف و رهی و خالقی و صبا مردهاند؟ شجریان به تمامی رسالت نامیرایی خود را به كمال رساند. او به آنجا رفت كه شانه خود را زیر یكیدیگر از تكیهگاههای كاخ تمدن و فرهنگ و هنر ایرانزمین ستون كند. كاری كه بزرگان انگشتنشان فرهنگ و ادب این سرزمین كردند و موجب برپایی و ماندگاری آن شدند. اگر بهدنبال درونمایه و معنی ایرانشهری هستید، همین جانمایهها است كه موجب یكپارچگی و ماندگاری این كهنفرهنگ شده و ایرانیان به آن مینازند . این شخصیت شگرف با نوای آسمانیاش طنین كهن همه رنگوارههای بههمبافته جلوههای هنر و فرهنگ ایرانی را در قلب و احساس همگان زنده میكرد. نوای او گرههای گسسته این تاروپود را به هم میبافت و تصویری بزرگ و فراگیر میساخت. گذشته را به حال میآورد و بازآفرینی میكرد. مولوی و حافظ و سعدی را به اخوان و ابتهاج پیوند میزد و بیان زندهتری از تركیب شعر و موسیقی میآفرید. هر مقامی كه میخواند خود قصیدهای است برساخته از این فرهنگ غنی كه حالا رنگ و تصویر در آن جلوه میكند و هنر ایرانی را بر بال احساس به مخاطبان میرساند . او ترانه نمیخواند، بلكه فضا و جلوههای پیرامونی و طبیعت و ژرفكاوی عارفانهای را پیشرو میگذارد كه شنونده خود را در آن درمییابد و به ادراكی متعالی از اوج و عروج هنر ایرانی میرسد. او با تلاش و سختكوشی به ابعاد شگرفی در بیان موسیقایی و آوایی دست مییابد كه هم آفرینش غنی احساسهای مختلف است و هم فضا و رنگآفرینی در زمانهای متفاوت. صدای او مینایی و شفاف و زنگدار است؛ گویی اگر همه هنرهای سنتی از نقشبرجستهها و كاشی و خاتمكاری و فرشبافی و مقرنس تا قلمكاری و مینیاتور را درهم آمیزند و با هم آواز بخوانند، صدایی چون شجریان برخواهند آورد. صدایی كه طنین ایرانی و تاریخی دارد. همه نواهای اقبالآذر، ظلی، دردشتی، تاج، قمر و بنان در آن درآمیختهاند و رنگوارهای بیبدیل پدید آوردهاند . در موسیقی او زمینه و محتوا آمیخته شدهاند و این تلفیق عالی از شناخت و كوشش بیتوقف او برای كشف جوهره هنر ایرانی پدید آمده است. بهویژه شعر ایرانی و انتقال آن به موسیقی بارزترین جلوه هنر او است. غزلهای مولوی، حافظ، سعدی و رباعیهای باباطاهر و اشعار عماد خراسانی و حتی اشعار نو با موسیقی شجریان بهتر معرفی شدهاند و معانی زیباتری پیدا كردهاند. پیوند شعر و موسیقی، تلفیقی عرفانی یافته و فرهنگ دیرین را به امروز آورده است. بنابراین آفریدههای او ساختهای است در زمان كه زمینه و انسان ایرانی و فرهنگ و تاریخ و زیباییشناسی هنر سرزمین بر آن اثر گذاشتهاند؛ ازهمینرو است كه آوای او در خودآگاه و باور ذهنی مینشیند و كهنگی و فرسودگی نمیپذیرد . در دهه 1330 روحاله خالقی، وزیری و صبا پیكره موسیقی كلاسیك ایران را كه تا آن زمان پراكنده بود، شكل دادند. بنان، محجوبی، عبادی، شهناز، رهی معیری، ترقی، معینیكرمانشاهی و دیگران به آن پیوستند و گام بزرگی در همگرایی در ارزشهای موسیقی برداشته شد. ولی این نهضت در پویش مدرنیسم و تحولات اجتماعی تاب نیاورد و نامداوم ماند. اما نهضت دوم و شاید بتوان گفت پارادایم نوین موسیقی ایران از دهه 1350 شكل گرفت، در سالهای 60، 70 و 80 همچنان اوج گرفت و خود را با گرایشهای اجتماعی ایران هماهنگ کرد . هرچند بزرگانی چون لطفی، مشكاتیان، ناظری و سپس علیزاده و كلهر در این سپهر نقشآفرینی كردند، ولی هسته كانونی و چهره ماندگار همچنان شجریان بود كه بازتاب روابط هنری او با این ستارههای تابناك به آفرینش آثار هنری بینظیری انجامید كه هریك داستان و احساس و بیان زمانه خود است. شاید بتوان گفت كه در این پارادایم دوم هنر موسیقی ایران، آنچه اوج و فرازها را ممكن میکرد آن بود كه اینبار موسیقی زبان مردم و زمانه بود. با آنان سروده و خوانده میشد و نزد آنها باقی میماند. گفته میشود شجریان علاوه بر آثار نامبرداری كه میشناسیم و بازخوانی میشوند، بیش از 300 اثر در میان مردم دارد كه پژوهشها باید آنها را بازیابند و به گنجینه فرهنگ ایران برگردانند . شجریان در بیش از 40 سال كار هنری موسیقی ایران را از دورترین ریشهها و فولكور سرزمین تا موسیقی سنتی و سپس موسیقی ملی گردآوری كرد و اعتلا داد. در این رهگذر او فقط به خواست هنرمند نپرداخت، بلكه دیدگاه و گرایش او پذیرش همه جامعه ایران بود. بنابراین بازتاب كار خود را در چنین پهنه بزرگی جستوجو میكرد و خود را در برابر آرمان مردم كه آفرینش هنر بزرگ و هنرمند بزرگ بود، مسئول میدید. از همینجا در چشم و قلب مردم جای گرفت و محبوب شد و اشتهار یافت. رفت و برگشت مستمر آفریدههای شجریان به میان مردم و بازتاب آنها مجموعهای بسیار غنی و نوآورانه و سرشار از زیباییهای موسیقی ایران در دهههای اخیر پدید آورد. در اینجا شجریان جانمایه مردم ایران است كه موسیقی آنان را برایشان واگویه میكند. چنین آفریدههای سترگی بنیانی ستودنی برای موسیقی و فرهنگ ما فراهم آورده است كه مردم ما كمتر از آن را نمیپذیرند. همانگونه كه موسیقی این دوره بسیار فراتر از دوره كلاسیك قبل رفت، باید انتظار و امید داشت كه بنیان شكلگرفته در این دوره و میراث شجریان در آینده همچنان شاخ و بال بگشاید و سایهسار آن موسیقی و فرهنگ ایرانزمین و همه فارسیزبانان را بارور و زاینده کند . شجریان هنر موسیقی ایران را چنان تعالی داده كه اكنون افغانها، تاجیكها، گرجیها و فارسیزبانان دو سوی آموی و آذریها و حتی عربها او را میشناسند و ارج میگذارند. در جهان او را پاواروتی ایران مینامند و از بزرگان موسیقی دنیا میدانند و شاید تنها هنرمندی است كه تا این اندازه نام ایران را بر تارك هنر جهان نشانده است . آنچه باقی میماند و باید گفته شود رسالت جوانان كشور در روشننگهداشتن مشعل هنر موسیقی ایران و جوهره تلاشهای شجریان و دیگرانی است كه با او همگام بودند و این راه سخت را هموار كردند و تا اینجا آمدند. موسیقی ایران آنچه را كه معماری نتوانست انجام دهد و در هنرهای دیگر نیز ناقص ماند، به انجام رساند و توانست با سعی بزرگانی چون شجریان میراث كهن را به زمان حال برساند و گسترش دهد و در برابر هجوم نوآوریهای زمانه استوار نگه دارد. كاش در معماری نیز این پیوند گذشته و حال برقرار میشد و معماری امروز توان و دانش بازآفرینی را مانند موسیقی داشت. اكنون ذخیره و گنجینه و میراث شجریان، لطفی، مشكاتیان، علیزاده، كلهر و دیگران زنده و پویا و در دسترس است. باید منتظر پارادایم دیگری در موسیقی و هنر ایران در دوره بعد از شجریان بود. ایدون (چنین) باد .