پیوند عمیق سینما و ادبیات
فیلمهای ناصر تقوایی از شاهکارهای سینمای ایران در برگردان سینمایی متونی است که نهتنها بهدرستی تبدیل به فیلمنامه شدند، بلکه به فرهنگ و رسوم ایرانی هم وفادار ماندند. «ناخدا خورشید» مثال بارز این توانمندی است. «آرامش در حضور دیگران»، «دایی جان ناپلئون» و... ازجمله آثاری است که علاقهمندی تقوایی در واکاوی متون درخشان ایران و جهان و تصویرکردنشان طوری که با سلیقه مخاطب ایرانی سازگار باشد را نشان میدهد.
کیست که منکر ارتباط تنگاتنگ سینما و ادبیات شود و نقش مؤثر آثار ادبی در بروز و ظهور بسیاری از فیلمهای ماندگار تاریخ سینمای جهان و ایران را نادیده بگیرد! ارتباطی که قدمت بسیار دارد و همچنان میتوان با تکیه بر این رابطه اصیل و قدرتمند، آثار درخشانی خلق کرد. با همه اینها نمیتوان اصل مهمی را در تصویریکردن اقتباسهای ادبی نادیده گرفت و آن دیدگاه و توانایی فیلمنامهنویس و کارگردان در فهم اثر و تبدیل آن برای مخاطبی است که حال باید با روایتی تصویری به منبع اقتباس نیز نزدیک شود. در تاریخ سینمای کشورمان کم نیستند کارگردانهایی که به دلیل نزدیکی بسیار به ادبیات و فهم منبع اقتباس، آثار درخشانی خلق کردهاند.
همچنان فیلمهای ناصر تقوایی از شاهکارهای سینمای ایران در برگردان سینمایی متونی است که نهتنها بهدرستی تبدیل به فیلمنامه شدند، بلکه به فرهنگ و رسوم ایرانی هم وفادار ماندند. «ناخدا خورشید» مثال بارز این توانمندی است. «آرامش در حضور دیگران»، «دایی جان ناپلئون» و... ازجمله آثاری است که علاقهمندی تقوایی در واکاوی متون درخشان ایران و جهان و تصویرکردنشان طوری که با سلیقه مخاطب ایرانی سازگار باشد را نشان میدهد.
در کارنامه داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی هم تعداد قابل توجهی از آثاری که از متون ادبی اقتباس شدهاند وجود دارد. مهرجویی از دومین فیلم سینمایی خود از شیوه اقتباس بهدرستی در آثارش استفاده کرد و فیلمهایی چون «گاو»، «درخت گلابی»، «پری»، «سارا»، «مهمان مامان»، «اشباح» و بسیاری دیگر از آثارش بر همین مبنا نوشته و ساخته شدند.
«داشآکل»، «غزل» و «خاک» بخشی از کارنامه مسعود کیمیایی در برگردان سینمایی آثار ادبی است. در این میان کیومرث پوراحمد، فرزاد مؤتمن و بهرام توکلی نیز با تکیه بر ادبیات، آثار اقتباسیشان مورد اقبال گسترده مردم قرار گرفته است.
رسم اقتباس در سینمای ایران همچنان ادامه دارد. هرچند نمیتوان تمامی این آثار را قابل قبول توصیف کرد اما همچنان میتوان با قطعیت از این موضوع دفاع کرد که درک و دریافت آثار ادبی مهمترین و مؤثرترین قدم در تصویریکردن آنهاست. مأنوسبودن با ادبیات زمینهساز درک بهتر فیلمنامهنویس و کارگردان برای تصویر بهتر اثرش است و در نهایت این تلاش با مخاطبش نیز ارتباط مؤثرتری برقرار میکند. بازگشت به گذشته و مرور سینمای ایران در دهه 30، 40 یا 50 نشان میدهد که فیلمنامهنویسان و کارگردانان سینمای ایران بیش از امروز متوجه پیوند عمیق ادبیات و سینما بودند و جریان متفاوتتری آغاز شد و بهمرور در دهههای بعد توسط فیلمنامهنویسان و کارگردانان دغدغهمندی ادامه پیدا کرد. انطباق منابع اقتباس با فرهنگ کشورمان از اصلیترین مواردی است که باعث میشود مخاطب به آنها روی خوشی نشان دهد. این روزها بار دیگر توجه به اقتباس از آثار ادبی در سینما و شبکه نمایش خانگی قوت گرفته است و بسیاری از توجه به موضوع مغفولمانده توجه به ادبیات صحبت میکنند. در ادامه نگاه دو کارشناس را به موضوع اقتباس میخوانید.
ادبیات و سینما؟ چیزی ندارم برایتان بگویم /محمود حسینیزاد
هر فیلمی براساس متنی شکل میگیرد و آن متن هم هر اسمی میخواهد داشته باشد، فیلمنامه، سناریو، بداههسازی سر صحنه و... قطعا در حوزه ادبیات جایی دارد. منظور از پرسش شما مسلما استفاده از رمان، داستان و شعر چاپشده و بهبازارآمده است برای تولید فیلم.
اول مقدمه کوتاهی بگویم: ما زمانی میتوانیم از جریانی صحبت کنیم و آن را قضاوت، که آن جریان واقعا سروشکلی و سنوسالی داشته باشد. آنقدر پروپیمان باشد که بتوان نگاه گستردهای به آن انداخت، بتوان عوامل تشکیلدهندهاش را با هم مقایسه کرد. وقتی جریانی در کار نیست و آب باریکی راه افتاده و وسط راه خشک شده که نمیتوان نظر داد. براساس اولین کتاب یک نویسنده، نمیتوانیم خوب و بد بودن نویسنده را قضاوت کنیم. با یک فیلم کوتاه نمیشود پی به توان کارگردان برد. البته در ایران این کار، یعنی تشویق و تمجید براساس گام اول، سابقه دارد و در این مورد تجربه زیادی داریم. تعداد خیلی زیادی نویسنده و فیلمساز و نقاش و نمایشنامهنویس داشتیم و داریم که یک تولد درست داشتهاند و بعد عقیم شدهاند.
استفاده از رمان و داستان در سینمای ایران هم همان جریانی است که اصلا جریانی نیست. آبباریکهای است. تعدادی فیلم هستند، انگشتشمار، که براساس رمان و داستانی ساخته شدهاند. اسم نمیبرم، چون قطعا در گزارش و مقالههایتان بارها اسم برده میشوند. چون تعدادی نیستند اصلا و تازه همین تعداد اندک رمان و داستان چطور به دست فیلمساز رسیدهاند؟ چطور فیلمساز به صرافت افتاده آن داستان را به تصویر بکشد؟ به خاطر مطالعات وسیع و شناخت کافی و همهجانبه از ادبیات؟ یا از طریق دوستی و آشنایی و به قول معروف پسرخاله دخترخاله بازی؟ جواب من هم همان است که حتما به فکر شما هم رسیده.
میگویند صد سال داستاننویسی داریم (ادبیات معاصر) و به همین قدمت هم فیلمسازی. یعنی در طول این صد سال داستاننویسی و فیلمسازی در این سرزمین همان چند کتاب بودهاند که قابلیت تصویرشدن داشتهاند؟ و بعد آیا کارگردانها و تهیهکنندههای درگیر، از ظرفیتهای همان چند کتاب معدود، چه در روایت و چه تصویرسازی، استفاده کافی کردهاند؟ یا آن کتابها را فقط دستمایه قرار دادهاند؟ جز آن سریال معروف «تا قبر آ آ آ آ» نمونه دیگری داریم؟ البته که تعداد معروفی هستند که تماما قبل از انقلاب ساخته شدهاند (منظورم آنهاست که قابل تأملاند) ولی کسی تا به حال تحقیق کرده که آیا «تنگسیر» همان چوبک است و «شازده احتجاب» همان گلشیری و «گاو» همان ورزیلیهای ساعدی؟ تازه باشند هم، قبول و عالی؛ چرا کارگردانهای همین فیلمها دیگر به سراغ ادبیات نرفتند؟ یعنی همین تعداد اندک طی صد سال داستاننویسی و فیلمسازی در این مملکت؟ آمار بگیرید، میشود هر چند سال یک کتاب!
(در پرانتز بگویم که چون تم گزارش شما سرقت ادبی و ندیدهگرفتن نویسنده و کتاب و ناشر در سینمای ایران نیست، به آن سمت نمیروم. اتقاقا آن جریان سارقان ادبی نسبتا پروپیمان پیش میرود و دست نویسندهها هم به عرب و عجمی بند نیست!).
از تجربه رمان خودم، بیست زخم کاری، نگویم سنگینترم. به اندازه کافی در همین چند ماه کشیدهام.
نه متأسفانه. چیزی ندارم برایتان بگویم. مثل خیلی زمینهها و موارد این مرز و بوم، اجازه بدهید به این هم دخیل نبندیم.
(برلین، تیر ۱۴۰۰).
ادبیات میتواند ناجی صنعت سینمای ایران باشد / احمد طالبینژاد
با نگاهی به تاریخ سینمای ایران و جهان، میتوان دریافت که تقریبا ماندنیترین و نامدارترین فیلمهای تاریخ سینما اغلب از ادبیات اقتباس شدند. نامآشناترین آنها «بر باد رفته»، «بینوایان» و گزینههایی از این دست است که اقتباسهای بسیاری از این رمانها صورت گرفته است. رابطه بین سینما و ادبیات، دیرینه است. نمیتوان گفت از بامداد پیدایش سینما، اما میتوان ردپای اقتباس را از زمانی که سینما دارای هویت مستقلی شد و شکل داستانی به خود گرفت، در آن دید و این جریان ادامه خواهد داشت، چراکه همواره داد و ستدی بین این دو مدیوم وجود دارد؛ یکی کلامی و دیگری بصری.
اما باید به مفهوم اقتباس هم توجه داشت و اینکه چه باید کرد که اقتباس درستی صورت بگیرد؟ اقتباس از واژه قبس به معنی گرفتهشدن و تبدیلکردن میآید؛ بنابراین وقتی از واژه اقتباس صحبت میکنیم به این معنی است که شکلی را از فرهنگ بگیریم و به شکل دیگری تغییرش بدهیم. مثل اینکه وقتی سراغ ادبیات میروید، قصهای را به فیلم تبدیل کنید که با تصویر سر و کار دارد. این اقتباس در نهایت دو گونه است که اغلب اختلافهایی که بین نویسنده رمان، فیلمنامهنویس و فیلمساز بروز میکند شاید از همین عدم شناخت ناشی میشود. نوع اول اقتباس وفادارانه است. به این معنی که رمانی را بی هیچ کم و کاستی به فیلم تبدیل میکنید. شخصیتی اضافه و کم نمیشود. شاید تغییراتی جزئی در لوکیشن یا موارد دیگر اتفاق بیفتد اما در نهایت به کل اثر ادبی به لحاظ موضوعی و مضمونی و شخصیت وفادار میماند؛90 درصد آثار اقتباسشده از ادبیات در سینمای جهان اینگونه هستند. وقتی «بر باد رفته» را میبینیم، با رمان مارگارت میچل به لحاظ داستانی خیلی تفاوتی ندارد. میتوان به تعداد قابل توجهی فیلم اشاره کرد که به همین صورت اقتباس شدهاند. در سینمای ایران نمونههایی وجود دارد که در اقتباس نمونههای موفق یا ناموفقی بودهاند؛ مثلا از اقتباسهای وفادارانه میتوان به رمان «تنگسیر» نوشته زندهیاد صادق چوبک اشاره کرد که امیر نادری ساخت و متأسفانه فیلم خوبی نبود. گرچه خود رمان هم درجه یک نبود، ولی بههرحال فیلم بدی شد. شکل دوم اقتباس، آزاد است؛ در این نوع اقتباس بهعنوان فیلمنامهنویس یا کارگردان بنا بر توافقی که با نویسنده اثر صورت میگیرد، مجاز هستید در آن دخل و تصرف کنید. بههرحال همانطورکه اشاره کردم، سینما و ادبیات تفاوتهای ماهوی با یکدیگر دارند. ذات سینما نشاندادن است و گاهی پرحرفیهایی را که در ادبیات هست، برنمیتابد. باید واژهها را به تصویر تبدیل کرد. گاهی شخصیتهایی در آثار ادبی هستند که این شخصیتها احتمالا خیلی به کار سینما نمیآیند و باید تغییراتی در هویت آنها ایجاد شود. گاهی پایان یک اثر وقتی به تصویر تبدیل میشود تغییر میکند. مثلا از رمان «بینوایان» اقتباسهای زیادی صورت گرفته که اغلب اقتباسهای وفادارانه بودند، اما نمونهای هست ساخته روبر حسین، کارگردان ایرانیالاصل که در برگردان سینماییاش از انتها به ابتدا این رمان را تصویر کرد. فیلم از دوران دانشجویی کوزت و تلاش او در مبارزات انقلابی آغاز شده، سپس به صورت فلاشبک به گذشته او میپردازد. این یک اقتباس آزاد است. چنین مواردی کاملا به این برمیگردد که فیلمنامهنویس یا فیلمساز از چه زاویهای به داستان یا موضوعی که انتخاب کرده نگاه میکند؟ فیلم «در جستوجوی ریچارد» ساخته آل پاچینو، اقتباسی مدرن است از ریچارد سوم شکسپیر و نمونههای دیگر از آثاری که میتوان گفت به صورت تجربی یا آزاد از آثار ادبی در سینما شکل گرفتهاند. نکته در این است که در هر شکل از اقتباس باید جوهر اثر حفظ شود؛ مثلا اگر مضمون یک اثر عشق است، این عشق را نمیشود به خشونت یا نفرت در اقتباس تبدیل کرد. در غیر این صورت داستان دیگری میشود. اصلا چرا به سراغ اثری ادبی میرویم؟ به این دلیل که از اعتبار آن برای تقویت اثر یا کشاندن مردم به سینماها استفاده کنیم. پس نباید به اصل اثر یا جوهر یا پیام اصلی آن خیانت کنیم. به هر صورت در سینمای ایران هم میتوان نمونههای موفقی از اقتباس نام برد.
اولین اثر اقتباس درست در سینمای ایران به مفهوم خلاقانه را در «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری میبینیم. فیلمنامه این اثر به کمک جلال مقدم از یکی از داستانهای هزارویک شب اقتباس شد. فیلم «شوهر آهو خانم» ساخته داود ملاپور، اقتباسی کاملا وفادارانه از رمان علیمحمد افغانی است که متأسفانه فیلم خوبی هم نیست. یا مثلا وقتی به موج نو سینمای ایران نگاه میکنیم در میان آثار مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی یا داریوش مهرجویی آثار اقتباسی ارزشمندی میبینیم. آنها از اولین فیلمسازانی هستند که به سراغ اقتباس رفتند و نمونههای درخشانی در کارنامهشان دارند. «داشآکل» در زمان خودش اقتباس موفقی بود از داستان کوتاه صادق هدایت. بعدها کیمیایی فیلم «خاک» را بر مبنای داستان افسانه بابا سبحان ساخت که فیلم اجتماعی موفقی بود. نمونهای دیگر از یک اقتباس موفق فیلم «غزل» است و از داستانی از خورخه لوئیس بورخس نویسنده آرژانتینی اقتباس شد. از سوی دیگر داریوش مهرجویی هم اقتباسهای درخشانی دارد. بعد از ساخت فیلم «گاو» که براساس داستان عزاداران بیل غلامحسین ساعدی ساخت، سراغ اقتباس از ادبیات اجتماعی ایران و جهان رفت و اغلب فیلمهایش اقتباسی هستند. واقعیت این است که ادبیات در آثارش حس میشود. ناصر تقوایی از بنیانگذاران ادبیات کارگری است.
«آرامش در حضور دیگران» از یک داستان ساعدی اقتباس شد و هرچه فیلم ساخت تقریبا میتوان گفت به نوعی اقتباس بوده است؛ نمونه درخشان آثارش هم سریال «دایی جان ناپلئون» است یا فیلم «نفرین» که از یک داستان اروپایی شرقی اقتباس شده و «ناخدا خورشید» که اقتباس درجه یکی از رمان داشتن یا نداشتن ارنست همینگوی است. ماجرای اقتباس به مرور جریانی در موج نوی سینمای ایران ایجاد کرد و چند فیلم ارزشمند ساخته شد که یکی از آنها فیلم «ملکوت» است که خسرو هریتاش بر مبنای داستان ملکوت بهرام صادقی ساخت و متأسفانه فیلم در محاق افتاد و دیده نشد. واقعیت این است که چه ادبیات کلاسیک ما چه ادبیات معاصر، یکی از ناجیان بالقوه صنعت ورشکسته سینمای ما هستند. اگر مسئولان و مقامات قصد دارند سینما از ورشکستی و یکنواختی نجات پیدا کند، باید دستبهدامن ادبیات شوند. چه کسی هست که خواهان دیدن «سووشون» روی پرده سینما نباشد. کدام روشنفکر، خردمند و آگاهی است که نخواهد داستان «حسنک وزیر» بیهقی را روی پرده سینما ببیند و از ادبیات معاصر داستانهای بسیاری ظرفیت تبدیلشدن به نسخه سینمایی را دارند. هنوز هم بهترین فیلم بهمن فرمانآرا «شازده احتجاب» است که از رمان زندهیاد گلشیری اقتباس شده یا از ادبیات امروز که متأسفانه سینما از کنارش عبور کرده. رمان «چراغها را من خاموش میکنم» قطعا اثر درخشانی در سینما خواهد شد. بههرحال ادبیات میتواند ناجی صنعت سینمای ایران باشد. مشروط به اینکه از این حالت اداری دربیاید. باخبرم بنیاد سینمایی فارابی چند سالی است که به صرافت تولید آثاری از این دست افتاده است. گویا تعدادی از داستانهای متوسط تبدیل به فیلمنامه شده و ظاهرا نمونه درخشانی از آن درنیامده است؛ اما چه کسی است که نداند یکی از نمونههای موفق ادبیات داستانی در سینما و تلویزیون آثار هوشنگ مرادیکرمانی است. «قصههای مجید» نمونه موفق اقتباس از یکی از آثار اوست و بههرحال این ظرفیت در داستانهای مرادیکرمانی وجود دارد. مهرجویی یکی از بهترین فیلمهایش «مهمان مامان» را از یکی از داستانهای او اقتباس کرد.