مروری بر کتاب «مواجهه با کوه یخ در اتاق شماره 4»
زیستن در مسیر آگاهی
«زندگی برای من از جایی آغاز شد که واژه روانکاوی وارد لغتنامه وجودم شد. قبل از آن فقط زیسته بودم... اما این واژه همچون عینکی بر چشمانم نشست تا برای اولین بار خودم را ببینم؛ تا بفهمم کیستم، دلیل کارهایم چیست و از زندگی چه میخواهم. البته شروعش به همین آسانی هم نبود. میگفتم آدم باید خودش برای خودش کاری کند... اما سرانجام اصرار دوستان مقاومتم را شکست تا من هم وارد مسیر آگاهی شوم».
شرق: «زندگی برای من از جایی آغاز شد که واژه روانکاوی وارد لغتنامه وجودم شد. قبل از آن فقط زیسته بودم... اما این واژه همچون عینکی بر چشمانم نشست تا برای اولین بار خودم را ببینم؛ تا بفهمم کیستم، دلیل کارهایم چیست و از زندگی چه میخواهم. البته شروعش به همین آسانی هم نبود. میگفتم آدم باید خودش برای خودش کاری کند... اما سرانجام اصرار دوستان مقاومتم را شکست تا من هم وارد مسیر آگاهی شوم».
این روایت، خلاصهای است از چهارده روایت از مراجعهکنندگان اتاق شماره 4 که از دورههای درمان فردی و گروهیشان نوشتهاند و در کتابی با عنوان «مواجهه با کوه یخ در اتاق شماره 4» گردآوری شده است. «کوه یخ» چنانکه در مقدمه روانکاو آمده است، در نظریات فروید نمادی است از ساختار روان که هشتاد درصد آن ناهشیار و تنها بخشی کوچک، مماس و بیرون از آب به معنای نیمههشیار و هشیار تعبیر شده است.
این کتاب برخلاف غالب آثار در زمینه روانکاوی، درباره این مفهوم و روشها و نظریههای مختلف پیرامون آن نیست؛ بلکه روایتی تجربی از برخورد با روانکاوی است که زندگی مراجعهکنندگان را به سمتوسوی تازهای سوق داده است. ازاینرو به قول روانکاو، کتاب یک مؤلف ندارد و خواننده با نویسندگانی به معنای یک ادیب که تمام اصول نوشتن را میداند، روبهرو نیست. هر ساختار یا متن، پروسه و زبان نگارشی خود را دارد و هریک در شیوه روایت متفاوت است. «برخی متنها کتابی و منسجم، برخی تداعی آزادگونه (در روانکاوی کلام ناخودآگاه و به تعبیری پرتوپلاهای ذهن آزاد که سرنخها را پیدا میکند) و برخی محاورهای و داستانی نوشته شده و تأکید بیشتر، بر انتقال دریافتها از جلسات به زبانی ساده بوده است».
در جلسات اتاق 4 بناست پس از کلنجاری سخت در مواجهه با ناهشیار بهمرور ساختار روان تکان بخورد و تغییر یابد. از این رو است که روانکاور معتقد است در این جلسات «چرایی و چه کنم» معنا ندارد و بعد از این تلاش پرفشار، «رنج نیستی که به شکل علائم مختلف در ورود مراجعان به جلسات گزارش داده میشود، آرام شده و لیبیدو صرف معنادادن به زندگی و مفاهیم رشدی میشود». در عمده روایتها گزارشی سرراست از وضعیت فرد مراجعهکننده به روانکاو به دست نمیآید و با توجه به اینکه همه روایت از ذهن مراجعهکننده نشئت میگیرد، در برخی موارد ابهاماتی پیش میآید؛ اما این شیوه روایت در تمام متنها حفظ شده است تا خوانندگان نیز در این تجربه، راوی را همراهی کنند و چهبسا با راوی به همدلی برسند؛ بنابراین از آنجا که راوی نمیتواند مانند یک راوی دانای کل همه آنچه را که در جلسات بر او رفته است، بازگو کند، متنها خطوط سفید و ناگفتههایی دارند که گویا قرار است در ذهن مخاطب ادامه پیدا کنند و معنایی بیابند.
از این رو است که روانکاو اتاق شماره 4 میگوید هدف این متنها، ایجاد پرسش و پویایی در ذهن مخاطب است؛ اما دلایل مراجعهکنندگان به اتاق شماره 4، متفاوت و درعینحال، از یک جنس است. تنهایی و فراق، دردهای روانتنی، سوگ، اضطراب، ترس، افسردگی و وسواس خشم و تنفر موضوعاتی است که در این روایتها با نمودهای مختلف در افراد مطرح میشوند؛ اما سرچشمهای جز اضطرابهای بنیادین ندارد که «در نظریه هورنای، اساس تمام روانرنجوریها را تشکیل میدهد و احساسی از درماندهبودن، تنهایی و ناامنی در دنیایی پرخصومت است و در نظرات اگزیستانسیالیسم به اضطراب مرگ اشاره دارد».
در ابتدای کتاب نقلقولی از کتاب «فروید» جاناتان لیر آمده است با این مضمون که «آدمها چنان به پرسش چگونهزیستن مشغول شدهاند که زیستن را از یاد بردهاند و این نمودی است از اسارت، نه آزادی». روایت اعضای یک گروهدرمانی تحلیلی از جلسات فردی و گروهی در کتاب «مواجهه با کوه یخ در اتاق شماره 4» که در فاصلهای کوتاه از چاپ نخست به چاپ دوم رسیده است، ماحصل جستوجوهایی برای بهیادآوردن زیستن است؛ زیستنی بدون اسارت و بند و ترس، زیستن در مسیر آگاهی.