|

معرفی فیلم برگ‌ ریزان اثر آکی کوریسماکی

غمگین اما امیدوار

برگ‌ریزان بیستمین اثر آکی کوریسماکی فیلمساز بزرگ فنلاندی، فوق‌العاده، ساده و عمیق است. داستانش پیچیدگی ندارد، طوری که اگر بازگو شود، جالب به نظر نمی‌رسد؛ اما وقت تماشا متفاوت و هنرمندانه است. این فیلم ادامه سه‌گانه پرولتاریای او است.

غمگین اما امیدوار

گدار می‌گوید: «واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده». اگر بشود به این جمله اقتدا کرد، جست‌وجوی واقعیت در سینما راهی اشتباه است که جز فقدان خیال در زندگی سوت و کور، آورده‌ای ندارد. فیلم‌ها ساخته می‌شوند تا زندگی جور دیگر ترسیم شود. آن طور که در روزمره رخ نمی‌دهد و هنرمند همان کسی است که هنوز امیدوار است و می‌خواهد آرزوهای محال را عینی کند، حتی اگر شده برای چند ساعت. با این حساب آکی کوریسماکی خود سینما است. فیلم‌هایش راه‌حل‌های ساده‌ برای مشکلات بزرگ می‌دهند. او عاشق حذف زوائد است. چه در تصویر چه در روایت. هیچ چیز اضافه در پلان‌هایش یافت نمی‌شود. اگر در صحنه‌ای قرار است نامه‌ای باز شود، فقط پاکت نامه دیده می‌شود و چاقویی که نامه با آن باز می‌شود. همه چیز در مینیمال‌ترین شکل ممکن رخ می‌دهد و احتمالاً به همین دلیل از چند فرسخی می‌شود سینمایش را شناخت. کوریسماکی مؤلف است و چوب جادو دارد و همیشه اتمسفری می‌سازد که مخصوص خودش است.

برگ‌ریزان بیستمین اثر آکی کوریسماکی فیلمساز بزرگ فنلاندی، فوق‌العاده، ساده و عمیق است. داستانش پیچیدگی ندارد، طوری که اگر بازگو شود، جالب به نظر نمی‌رسد؛ اما وقت تماشا متفاوت و هنرمندانه است. این فیلم ادامه سه‌گانه پرولتاریای او است. فیلم‌های «سایه‌ها در بهشت»، «آریل» و «دختر کارخانه کبریت‌سازی» که همگی درباره مردمان به حاشیه رانده‌ای است که برای نیازهای اساسی مانند غذا، سرپناه و عشق مبارزه می‌کنند. هر چهار فیلم در لایه‌های زیرین منتقد سیاست مصرف‌گرای معاصر است. برگ ریزان در هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و برای رقابت در بخش اصلی انتخاب شد، عاقبت هم جایزه هیات داوران را از آن خود کرد. این فیلم داستان آنسا زنی میان‌سال را دنبال می‌کند که در هلسینکی زندگی می‌کند. او شغلش را به خاطر برداشتن یک ساندویچ منقضی شده از دست می‌دهد. وقتی بی‌اقبال و بی‌پول است با هولاپای فقیر، الکلی و جذاب آشنا می‌شود. دو شخصیت تنها، رابطه‌ای متزلزل و پر از سوءتفاهم آغاز می‌کنند، اما برای ادامه عشقشان تلاش می‌کنند. کوریسماکی چنان محبت عمیقی به شخصیت‌هایش دارد که اجازه نمی‌دهد که آنها برای مدت طولانی رنج بکشند. مشکلاتشان چندان دوامی ندارد. آلما پویستی و یوسی واتانن در نقش‌های اصلی بازی می‌کنند. البته کوریسماکی از علاقه‌مندی‌های خودش در روایت قصه غافل نمی‌شود. موسیقی راک نقش مهمی در آثار او دارد و عنصری تأثیرگذار در داستان فیلم‌هایش است و همچنین منبع الهامی برای سبک فیلمسازی او.  کوریسماکی در فیلم‌هایش، به مضامین و ایده‌هایی می‌پردازد که در فرهنگ راک رایجند. طبقه کارگر، جداافتادگی فردی و طغیان.  آثارش به طور کلی دارای ریتم تند و لحنی طنزآمیز هستند. این ویژگی‌ها از موسیقی راک الهام گرفته شده‌ که هم‌زمان فضایی غم‌انگیز دوست داشتنی به ساخته‌هایش اضافه می‌کند. فیلم‌های کوریسماکی هر چند کم دیالوگ‌اند اما پر موسیقی‌اند. موسیقی صدایش بلند است و دردهای شخصیت‌ها را فریاد می‌زند. مثلا در فیلم برگ ریزان وقتی زن در انتظار تماس مرد است، رادیو آهنگی پخش می‌کند و از عاشقانی می‌نالد که جرات ابراز عشق، ندارند و یا جایی که هولاپا برای برقراری تماس مردد است، متن آهنگی که در کافه اجرا می‌شود، او را دعوت به تنها ماندن می‌کند. احساسی متناقض با حس درونی هولاپا. به همان اندازه که موسیقی در فیلم‌های کوریسماکی پررنگ است، عشق به سینما هم در آثارش موج می‌زند. همه جای شهر پوستر فیلم می‌بینم از فیلم‌های «ویسکونتی» گرفته تا «گدار». هولاپا در شبگردی‌اش با آنسا او را دعوت به سینما هم می‌کند. آن‌ها به سبک دنیروی «راننده تاکسی» به سینما می‌روند و البته هولاپا انتخاب بهتری دارد. زوج برگ ریزان به تماشای «این مردگان نمی‌میرند»، ساخته جیم جارموش، رفیق قدیمی کوریسماکی می‌روند. کوریسماکی برای ابراز ارادت به جیم جارموش کم نمی‌گذارد و در پایان فیلم، هولاپا از آنسا می‌پرسد «فیلم را دوست داشت؟» آنسا می‌گوید: «هیچ وقت این‌قدر نخندیده بودم.»

 تصاویر و رنگ‌های فیلم برگ‌ریزان یادآور تابلوهای ادوارد هارپر است و طبق عادت همیشگی و قدیمی کوریسماکی در یک برداشت فیلم‌برداری شده تا حس فیلم و بازیگران از بین نرود. زمان هم در فیلم برگ‌ریزان معنا ندارد. تلفن هست. اینترنت هست. جنگ اوکراین هست؛ اما با این همه اتمسفری وجود دارد که نمی‌توان گفت شخصیت‌ها در این دوره زندگی می‌کنند. فیلم به راحتی می‌تواند متعلق به سی سال قبل باشد. بازه زمانی نامشخص است. تقویم دیواری نشان داده شده در فیلم پاییز ۲۰۲۴ را نشان می‌دهد، اما اخبار رادیو از لحظات اولیه حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ می‌گوید. خود رادیو، لوله‌کشی خانه‌ها، تلفن‌های ثابت و لباس‌ها بیشتر یادآور گذشته است. گویی شخصیت‌ها در سال‌های دیگری مانده‌اند. رادیو وقتی موسیقی پخش نمی‌کند، گزارش‌های وحشتناکی از جنگ اوکراین که حاوی اخبار کودکان کشته شده است، می‌دهد. شاید این راهی باشد که کوریسماکی می‌خواهد ‌گوید که چون هیچ پناه واقعی در برابر وحشت‌های دنیا وجود ندارد، هر ارتباط کوچکی هم که با دیگران برقرار می‌کنیم، بسیار مهم‌ است.

هلسینکی در فیلم برگ‌ریزان به طرز حیرت‌انگیزی تیره و تار است. شهر، خانه کارگران سرکوب شده‌ای است که با نخ‌های باریک نجابت و غرور شخصی، همچنان به زندگی آویزان شده‌اند و به لحظه‌های اندک روشنی همانند ورود یک سگ ولگرد به عنوان حیوان خانگی به خانه‌شان دل خوش‌اند. کوریسماکی علاقه‌ای به غر زدن یا احساس تأسف برای سوژه‌هایش ندارد. او می‌تواند در زندگی شخصیت‌هایش امید پیدا کند، حتی زمانی که خودشان نمی‌توانند آن را ببینند؛ بنابراین برگ ریزان در نهایت یک چشم‌اندازی خوش‌بینانه دارد، اگرچه برای یافتن آن نور باریکی که نوید می‌دهد، نیاز به گذر از تاریکی است.