فردوسیپور و اعترافی تلخ؛ حسرت میخورم
عادل، عضوی از یک تیم غیرقابل شمارش!
شاید عادل در نقش مجریِ نود به خصوص در یکی دو سال آخری که برنامه روی آنتن رفت، ایراداتی داشت و نقدهایی به آن وارد بود اما بعید است گزارش عادل مورد پسند اغلب فوتبالیها نباشند. چه بسا واکنش مردم در فضای حقیقی و مجازی در مقاطع مختلف موید آن است که فردوسی پور گزارشگری محبوب و مقبول بود.
دیروز بخش دیگری از مصاحبه اخیر عادل فردوسیپور با ۳ ستاره پرسپولیس منتشر شد که میگوید: «در ۴ سال و نیم گذشته تنها یک بازی را گزارش کردم. راستش خیلی دلم تنگ شده. اما خب همهچیز را با هم نمیشود داشت و آدم یکسری اصولی دارد که باید به آنها پایبند باشد. ولی حسرت گزارش نکردن را قطعا، شدیدا میخورم.»
چقدر این جملات عادل برای مان آشناست. خیلی از ما علاقه یا علایقی در زندگی مان داشتهایم که مجبور شدهایم قید آنها را بزنیم. چقدر آدمهای اشتباهی و کارنابلد روی صندلی هایی نشستهاند که لایق آن نبودهاند و صرفا با فاکتورهایی چون پارتی و زد و بند و ... به سمتی رسیده اند و با رفتار و تصمیمات شان باعث حسرت آدمهای حسابی و کاربلد شدهاند.
شاید عادل در نقش مجریِ نود به خصوص در یکی دو سال آخری که برنامه روی آنتن رفت، ایراداتی داشت و نقدهایی به آن وارد بود اما بعید است گزارش عادل مورد پسند اغلب فوتبالیها نباشند. چه بسا واکنش مردم در فضای حقیقی و مجازی در مقاطع مختلف موید آن است که فردوسی پور گزارشگری محبوب و مقبول بود. در واقع اگر او بهترین نبود، قطعا جزو معدود خوبها بود که گزارش فوتبال را استاندارد انجام میداد. در فضایی که هواداران فوتبال بارها به اشکال مختلف اعتراض خود را به گزارش افرادی چون خیابانی، علیفر و چند نام دیگر علنی کردند، حذف یا فراری دادن انگشتشمار چهرههایی که جایگاه خاصی بین مردم داشتند و مقبول بودند، هنر میخواهد؛ هنری که مختص مسئولان این سرزمین است!
اینجا موضوع صرفا فردوسیپور نیست. در واقع عادل عضو تیمی است که اعضایش قابل شمارش نیستند و در حسرت یک زندگی معمولی، ایام را پشت سرمیگذارند.
چقدر میتوانیم حسرت بخوریم؛ برای خودمان، برای همدیگر، برای آنهایی که کاربلد و متخصص هستند و خانهنشین شدند، برای آنهایی که استعداد دارند و سرخورده شدند، برای جامعهای که «شایستهسالاری» تبدیل به یک واژه ویترینی شده و بیشتر مواقع در پستو پنهان می ماند! در هر حال راهی نیست جز امید و تلاش. با این سلاحها میتوان به جنگ «حسرت اجباری» رفت. گرچه تضمینی برای پیروزی در این جنگ نابرابر وجود ندارد...