|

خداحافظی با چنار و چنارستان

فریدون مجلسی:تهران زمانی به‌طور طبیعی شهر شد، زیرا کوه البرز برف و باران خود را ذخیره‌ و دامنه و دشت زیر پایش را با چشمه‌سارها سیراب می‌کرد. قنات‌ها مسیر آب را به سمت باغ‌ها و مزارع می‌بردند. باغ‌ها و جالیزهای شمیران پربار بود. سپس انتخاب طبیعی به سمت ری کشیده می‌شده که میلیون‌ها سال آبرفت دامنه‌های البرز بهترین خاک کشاورزی را در آنجا انباشته بود. ترکیب آب، خاک و آفتاب کشاورزی، ثروت، تجارت و شهر می‌آفریند.

خداحافظی با چنار و چنارستان

تهران زمانی به‌طور طبیعی شهر شد، زیرا کوه البرز برف و باران خود را ذخیره‌ و دامنه و دشت زیر پایش را با چشمه‌سارها سیراب می‌کرد. قنات‌ها مسیر آب را به سمت باغ‌ها و مزارع می‌بردند. باغ‌ها و جالیزهای شمیران پربار بود. سپس انتخاب طبیعی به سمت ری کشیده می‌شده که میلیون‌ها سال آبرفت دامنه‌های البرز بهترین خاک کشاورزی را در آنجا انباشته بود. ترکیب آب، خاک و آفتاب کشاورزی، ثروت، تجارت و شهر می‌آفریند. چنین شد که خاک ری نامدار شد و در زمان آل‌بویه مدتی پایتخت شد. صفویه نیز به آن نظری داشتند. سرانجام این آقامحمد‌خان بود که به دلیل مرکزیت تهران، فاصله از مرزها و نزدیکی به پشتیبانی نظامی ایل قاجار در گرگان، آن را پایتخت کرد. پایتخت جمعیت بیشتری را جذب می‌کرد و چه باک! آب و خاک فراوان بود و پاسخ‌گو. شاهان در گوشه‌وکنار آن کاخ‌هایشان و باغ‌هایشان را بنا می‌کردند و شاهزادگان و امرا با کشیدن قناتی به نام خود یا عزیزانشان باغ و بوستانی فراهم می‌کردند و آن را اقدسیه، کامرانیه، صاحبقرانیه یا عباس‌آباد، امیرآباد، یوسف‌آباد، حسن‌آباد و سلطنت‌آباد می‌نامیدند و بر آبادانی و سرسبزی آن می‌افزودند. آب فراوان و خاک بی‌نمک و هوای پاک تهران را چنارستان کرده بود. چناردرختی زیبا با عمر طولانی اما حساس است. اما آن توسعه در برابر افزایش جمعیت شهر ناپایدار بود، یعنی منابع موجود پاسخ‌گوی نیازهای روز‌افزون نبود، سدها ساخته شد و از آب کرج و جاجرود و لار و شاهرود نیز بر آن افزودند، باز‌هم پاسخ‌گو نبود. ماشین هم افزوده شد. آب 200 هزار‌نفری پاسخ‌گوی 10 میلیون نفر نبود، بوستان‌های جمعیت 200 هزار نفری پاسخ‌گوی اسکان 10 میلیون نفر نبود، هوای پاک کالسکه‌رو 200 هزار نفری نیز پاسخ‌گوی شهر بیش از

10 میلیونی و با چهار میلیون ماشین نبود. آب فراوان رفت و باغ بزرگ رفت و هوای پاک هم رفت، بیچاره چنار!

چنارها تدریجا می‌خشکند، از این توسعه ناپایدار، از زخمی که زمستان‌ها با پاشیدن نمک و باز زخم‌های دیگر بر پیکر آن وارد می‌شود. در خیابان ما از بلوط‌های مقاوم زاگرسی کاشته‌اند که به‌خوبی رشد کرده است. این توت‌های زیبای جدید‌ که زمانی متهم به پروراندن مگس یا مگسک‌های سفید شدند نیز بسیار خوب رشد و در برابر شدائد مقاومت و با از‌میان‌رفتن مگس‌ها از خودشان رفع اتهام نیز کرده‌اند‌ اما چنارها در شهری که دیگر مال آنها نیست آزرده‌اند. و بازهم شهرداری چنار می‌کارد! اما اینکه به یاد داغ چنار افتادم، به خاطر پیاده‌روی‌های روزانه همراه با فضولی‌های بازنشستگی در محله است که در چندین سال گذشته با همراه و بی همراه ادامه داشته است. از سه، چهار سال گذشته متوجه ناپدیدی ناگهانی چنارهای محله شدم؛ محله‌ای با تراکم جمعیتی کمتر از متوسط شهر، با وسعت بیشتر و هوای نسبتا قابل‌تحمل‌تر و چنارپسندانه‌تر. اما چنارهای بزرگ معمولا 50‌ساله که هنگام آمایش و خیابان‌بندی تدارک آب و فاضلاب کاشته بودند‌ و قطر آن از 30 تا 50 سانتیمتر است، ناگهان می‌خشکیدند و ناپدید می‌شدند. مرگ و ناپدیدی دو چنار بسیار تناور در امتداد کوچه ما در دو، سه سال پیش برایم بسیار غم‌انگیز بود. تا اینکه در یکی یا دو ماه پیش در نزدیک‌ترین محل به خانه‌ام، در فاصله‌ای کوتاه متوجه خشکیدن چهار چنار حدود 50ساله در پارک و به دور از آسیب‌های طبیعی و مصنوعی احتمالی شدم. قدری کنجکاوی نشان داد که پوست آنها را در پایین درخت می‌کنند و درخت خشک می‌شود. سپس درخت‌ها ناپدید شدند و خاک‌اره از اره‌برقی‌ها برجای ماند. اکنون دو درخت دیگر در همین فاصله صد‌متری من با پوست کنده آماده به خدمت هستند. موضوع هنگامی برایم جالب‌تر شد که با جست‌وجویی در گوگل دیدم بهای چوب چنار متر‌مکعبی هشت میلیون تومان است. یعنی درختی به قطر 50 سانتی‌متر هر پنج متر آن یک متر‌مکعب است. حساب کنید بهای درختی به ارتفاع 15 متر و شاخ‌های فرعی ارزشمندش را! چند روز پیش یک وانت نیسان آبی با اشخاصی با لباس کار فرم به محل آمده بودند و با دیدن کنجکاوی عمدی من رفتند. نمی‌دانم کی باز خواهند گشت. اما دو درخت دیگر عریان شده و خشکیده‌اند! می‌دانم که این یادداشت هم پاسخی نخواهد داشت! یعنی شهر صاحب و دلسوزی ندارد که از روزنامه‌ها خبر بگیرند و پاسخی بدهند و بازدیدی و اقدامی کنند. در جاهای دیگر جهان دزدیدن درخت، دریچه چدنی فاضلاب‌، سیم و کابل برق و تلفن، جنایتی با مجازاتی سنگین است. سنگین‌تر از رفتن دختری به مسابقه فوتبال.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها