از موسیقی در دبستان قائمشهر تا «پاکسازی» در دانشگاه
در سالهای بعد از انقلاب پدیدهای روبهرشد در جامعه ایران ظهور کرد که جامعهشناسان و روانشناسان به تفصیل درمورد آن سخن گفتهاند و آن رفتار دوگانه افراد در جمعهای خصوصی و عمومی است.
در سالهای بعد از انقلاب پدیدهای روبهرشد در جامعه ایران ظهور کرد که جامعهشناسان و روانشناسان به تفصیل درمورد آن سخن گفتهاند و آن رفتار دوگانه افراد در جمعهای خصوصی و عمومی است. در این یادداشت مختصر مجال مرور تحقیقات دانشگاهی و ارجاع به پیمایشهای دستگاههای دولتی در این مورد نیست؛ اما کمتر کسی است که با توصیف آذر فخری روزنامهنگار روزنامه توسعه ایرانی در 18 مهر 97 مخالف باشد:
ما با نسلی از جوانان روبهرو هستیم که در فعالیتهای روزانه و اجتماعی، در مدرسه، دانشگاه یا محل کار (اگر کاری داشته باشند) به نوعی رفتار میکنند و سلوک خاصی را در پیش گرفتهاند که با رفتار و سلوکشان در خانه و در جمعهای فامیلی و دوستانه، بسیار متفاوت است. رفتار دوگانه، در طول سالهای دراز، در میان ایرانیان نهادینه شده است و این مسئله جدیدی نیست و گاه همین دوگانگی و داشتن زندگی خصوصی متفاوت، موجب میشود که در صورت افشاشدن، از سوی نهادهای کنترلکننده، مورد مؤاخذه و تنبیه قرار بگیرد. تحقیقات دانشگاهی نشان میدهد که این موضوع مختص جوانان نیست و زیست دوگانه جزء لاینفک زندگی ایرانیان شده است. هم کمابیش با آن کنار آمده (هرچند مانند خار در گلو) و در مقاطعی و به مناسبت، به محصولات فرهنگی برخی از نحلههای زیست موازی مجوز میدهد یا در رسانههای نامی از ایشان میبرد؛ اما درمورد مدارس و دانشگاهها همیشه بنا بر انکار و طرد موجود «غیرخودی»ای است که مثل «خودی» نمیاندیشد. آنچه در دبستانی در قائمشهر اتفاق افتاد، «ورود» مقامات و نتایج این ورود سناریویی تکراری و غمانگیز است و حالا بعد از این چند ماه پرتلاطم موجبات بیشتری برای تأسف داریم. در این چند ماه از زمین و زمان بر سرمان تحلیل درمورد نشناختن و درکنکردن نیازهای نسل Z میریخت، از همه سو دعوت به «گفتوگو» بود و حتی رسانه رسمی نیز «شیوه»ای برای آن اندیشید. حالا با «افشا»شدن این قطعه موسیقی همه آن حرفها دود شد و به هوا رفت. افشا را داخل گیومه قرار دادهام، برای اینکه بگویم همه ما (حتی مسئولان هم) از رایجبودن این قطعات نزد نوجوانان و جوانان خبر داریم. واقعا کسی در آن دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش نیست که از خودش بپرسد آمار چند میلیونی هواداران موسیقیای که مبتذلش میدانند، از کجا میآید؟ گیرم که آن مدرسه بسته شد یا با آن معلم «برخورد» شد و حتی اظهار ندامت کرد، آن دوگانگی ذاتی جامعه ما حل میشود؟
این نوجوانان و جوانان به دانشگاه رفتهاند و این دوگانگی رشد کرده و به عرصههای دیگری تسری یافته است. دولتمردان نتیجه این تسری را در دانشجویان دیدهاند و تاکنون چاره را در کمیتههای انضباطی و حراست و ممنوعیت و محرومیت یافتهاند. درست در همان زمانی که معتمدان را به «شیوه» گفتوگو میخوانیم و حرفهای قشنگشان را پخش میکنیم، استادان غیرخودی پاکسازی میشوند. دانشگاههای ما بعد از انقلاب فرهنگی شاهد چندین موج پاکسازی بودهاند. موج قبلی با توسل به مقررات بازنشستگی پیش رفت و این موج بر وضعیت موقت استخدامی استادان متکی است؛ اما یک بام و دو هواهای همه موجها نشان از هدفگرفتن غیرخودیها دارد؛ غیرخودیهایی که هر روز دایرهشان وسیعتر میشود. پژوهشهای دانشگاهی نشان ندادهاند که این پاکسازیها به استحکام بنیان علمی کشور کمکی کرده باشد.
بهعلاوه شکی ندارم که نشاندن دانشجویانی با اینهمه وسعت سلیقه اجتماعی و سیاسی در کلاس درس استادان یکسره خودی کمکی به همبستگی اجتماعی نمیکند.
این یاداشت را با سخن یکی از استادان به پایان میبرم که نوشته بود «اینکه شما دوست خبرنگار/صاحب تریبون واجد امتیاز و امنیت به هرکس زنگ میزنید، حاضر نیست درباره «وقایع اخیر» سخنرانی/گفتوگو/ مناظره کند کمتر از همه به خاطر ترس است و بیشتر از همه به خاطر اینکه: چقدر بگوییم و چند بار بگوییم و ما اسباب سرگرمی نیستیم».
* دانشآموخته مطالعات فرهنگی و سیاستگذاری در آموزش و پرورش