|

ضرورت شیفت پارادایم علم در برنامه‌های راهبردی و توسعه‌ای

اگر مؤلفه اصلی در سرانه ملی مصرف و رفاه مردم، میزان تولید ناخالص داخلی است و اگر منابع سرمایه‌ای کشور مانند نفت، گاز، پتروشیمی، معادن و محصولات کشاورزی در معرض خطر تحریم هستند، ایران نیازمند کالایی است که نه‌تنها در داد‌و‌ستد پایدار و قابل تحریم نباشد، بلکه در هنگامه خود ابزار تحریم در برابر تحریم باشد.

اگر مؤلفه اصلی در سرانه ملی مصرف و رفاه مردم، میزان تولید ناخالص داخلی است و اگر منابع سرمایه‌ای کشور مانند نفت، گاز، پتروشیمی، معادن و محصولات کشاورزی در معرض خطر تحریم هستند، ایران نیازمند کالایی است که نه‌تنها در داد‌و‌ستد پایدار و قابل تحریم نباشد، بلکه در هنگامه خود ابزار تحریم در برابر تحریم باشد. چنین کالایی از «خلق علم» به دست می‌آید و نه از «تقلید علم». علمی که مالکیت ایرانی داشته باشد و نه جای دیگری. علمی که با سرمایه مادی و انسانی ایران به دانش دنیا افزوده شود. علمی این‌چنین نیازمند برنامه‌ای استراتژیک و ‌منابعی برای سرمایه‌گذاری روی آن است.

سیاست‌گذاران ایرانی در دهه هشتم قرن گذشته اقداماتی به‌منظور تدوین برنامه‌های راهبردی مانند سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴، نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش‌و‌پرورش برای پایه‌گذاری و به‌راه‌آوردن (ریل‌گذاری) علم در کشور انجام داده‌اند. این اسناد در بخش اهداف علمی و اقتصادی به موفقیت‌های اندکی دست یافته‌اند؛ اگر نگوییم هیچ دستاوردی نداشته و منابع فراوانی را به هدر داده‌اند. برخی از آنها مانند سند تحول بنیادین حتی در اجرا دچار بحران لاینحل شده‌اند. همان‌گونه که می‌دانیم جوهره و چکیده برنامه‌های راهبردی در آرمان‌ها، مأموریت‌ها و ‌چشم‌انداز برنامه‌ها نمایان می‌شود. در سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ گزاره‌های «برخورداری از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی» بیان شده است. عبارت «دانش پیشرفته» یک مفهوم ارزشی است که در تعریف علم بی‌ارزش است. باوری است که نه هدف‌گذاری مشخصی دارد و نه شاخص و ‌متری برای اندازه‌گیری آن. دانش، ویژگی پیشرفته‌بودن یا پسرفته‌بودن ندارد. ویژگی دانش، توانایی پیش‌بینی احتمال رخدادهای آینده برای رفع نیازهای جامعه است. ویژگی دانش، تولید قدرت اقتصادی است. دانش باید قابلیت مبادله به‌عنوان یک کالا را داشته باشد. دانش پیشرفته چشم‌انداز ۱۴۰۴ روزهای پایانی خود را می‌گذراند ولی حاصلی جز تقلید علم غرب در قالب تولید مقاله نداشته است. این چشم‌انداز و چهار برنامه توسعه‌ای اجرا‌شده یا در حال اجرا یا در حال تصویب (برنامه توسعه هفتم) به کمتر دانشی منجر شده است که مالکیت آن ایرانی باشد. حتی حداقل هم نتوانسته دانشی را که قابلیت داد‌و‌ستد با جهان را داشته و رافع نیازهای جامعه باشد، پایه‌گذاری کند.

برای علم در نقشه جامع علمی کشور سه شاخص «عدالت، معنویت و عقلانیت» برشمرده شده است. مفاهیمی که ارزش‌‌مدار هستند و نمی‌توانند با دانش مولد قدرت سازگار باشند. مفاهیمی که ابزار و مقیاس خرد آخرت‌نگر هستند و در این جایگاه موجب نیل به آرمان‌های انسانی می‌شوند ولی در دامنه علم قابل اندازه‌گیری نیستند. ابزار دانش شواهد به‌دست‌آمده از مشاهدات و مطالعات علمی است و نه ارزش‌های انسانی. این درهم‌آمیختگی ارزش‌ها، باورها و شواهد در حیطه دانش و خرد آخرت‌نگر در ذهن سیاست‌گذاران تدوین‌گر برنامه‌های استراتژیک در زمینه علم و اقتصاد کشور منجر به هدررفت منابع مالی، مادی و انسانی در سطح ملی شده است.

‌به‌جرئت می‌توان گفت ناموفق‌ترین برنامه راهبردی در زمینه دانش، سند تحول بنیادین آموزش‌وپرورش است که بعد از ۱۲ سال همچنان در حد یک نوشتار بدون کاربست اجرائی باقی مانده است. در این سند نهاد تعلیم و تربیت «مسئولیت آماده‌سازی دانش‌آموزان برای تحقق مرتبه‌ای از حیات طیبه در همه ابعاد را بر عهده دارد». حیات طیبه از آیه ۹۷ سوره مبارکه نحل برگرفته شده است. گذشته از اشکال فوق در مورد ارزش‌ها و شواهد، علم و خرد آخرت‌نگر، عبارت حیات طیبه و اصل جمله در آیه فوق «با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی مؤمنی را که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر آن حیات که به دیگران نیز داده زنده می‌کند (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۲، ص ۴۹۲). اگر هدف تدوین‌کنندگان سند، یک آرمان ارزشی مانند حیات طیبه باشد، این حیات را خدای تعالی ارزانی می‌کند نه سیاست‌گذاران و مجریان تعلیم‌ و تربیت. تفاوت بین آرمان‌ها، چشم‌انداز، اهداف و راهبردها نشان از نبود باور و تعهد به سند است. در راهبردها و برنامه‌های عملیاتی که به واقع در مدرسه شکل می‌گیرد، کمتر رد‌پایی از تلاش برای باروری ایمان و عمل صالح دیده می‌شود. اگر چنین بود، این همه آسیب اجتماعی در سطح جامعه مشهود نبود. فارغ از بحث در محتوای سند 2030 یونسکو و سازمان توسعه ملل متحد، بخش عمده‌ای از تهیه‌کنندگان سند ملی 2030 همان‌ها هستند که در تهیه سند تحول بنیادین هم نقش داشته‌اند. این تفاوت در آرمان‌ها، راهبردهای حل چالش‌ها و اهداف منجر به عقیم‌شدن برنامه‌های استراتژیک شده است. سند تحول به‌جای تمرکز بر مسئله ناتوانی دانش‌آموزان در روخوانی، درک و فهم محتوای نوشتارها، به آرمانی که خدای تعالی وعده تحقق آن را مشروط به ایمان و عمل صالح کرده است، می‌پردازد و تکلیفی غیربشری را برای خود منظور می‌دارد. نتیجه چنین سند تحول بنیادینی به‌جای آشنایی نوجوانان با پایه‌های علوم و ‌ریاضیات، حرص و تلاش زائد‌الوصف آنها و خانواده‌ها برای ورود به دانشگاه‌ها و رشته‌های تحصیلی پردرآمد یا رشته‌های منتهی به شغل و استخدام شده است. ماحصل این تلاش نه اشتغال جوانان فارغ‌التحصیل بلکه اشتغال میلیاردی مؤسسات کنکور و مدارس غیرانتفاعی وابسته به اشخاص و نهادهای سیاست‌گذار تعلیم‌ و تربیت شده است.

در‌نهایت از قانون‌گذاران مشغول تدوین برنامه توسعه هفتم (فصل‌های ۱۹، ۱ و۲۰) و سیاست‌گذاران آینده که برنامه‌های درازمدت برای کشور خواهند نوشت، انتظار می‌رود که برای استقلال و خلق علم در مدارس و دانشگاه‌ها از باورهای غیرمولد قبلی به اندیشه‌های زایا روی آورند و برای حل مسائل ایران از پارادایم توسعه دانشی که اهداف و ‌راهبردهای آن در گذشته امکان تحقق نداشته و موجب وابستگی علمی بیشتر به دانش دیگران به‌ویژه غرب شده است، به پارادایمی بر پایه آفرینش دانش شیفت کنند.