|

اقتصاد ملی و دستاوردهای دانشگاه‌ستیزی

‌به شهادت تاریخ دانشگاه‌ها نقشی بسیار پررنگ در تحولات اجتماعی و اقتصادی چند صد سال گذشته جامعه بشری داشته‌اند. در سده‌های میانه مراکز آموزشی مدرن با گسترش دانش، از یک‌ سو نگاه جامعه به جهان پیرامون خود را متحول کردند و از سوی دیگر با تربیت دانش‌آموختگان آشنا با علوم و فنون، مقدمات رشد سریع علمی و جهش فناورانه را که انقلاب صنعتی نام گرفت، فراهم آوردند.

‌به شهادت تاریخ دانشگاه‌ها نقشی بسیار پررنگ در تحولات اجتماعی و اقتصادی چند صد سال گذشته جامعه بشری داشته‌اند. در سده‌های میانه مراکز آموزشی مدرن با گسترش دانش، از یک‌ سو نگاه جامعه به جهان پیرامون خود را متحول کردند و از سوی دیگر با تربیت دانش‌آموختگان آشنا با علوم و فنون، مقدمات رشد سریع علمی و جهش فناورانه را که انقلاب صنعتی نام گرفت، فراهم آوردند.

قدرت اثرگذاری نهاد‌های علمی در سپهر سیاسی جامعه هیچ‌گاه از کانون توجه دولت‌های مستقر به‌ دور نبوده‌ است. نوع نگاه و زاویه دید دولت‌ها و دولتمردان به دانشگاه به حصر منطقی در سه حالت طبقه‌بندی می‌شود: اعتماد و حمایت، تردید و مدارا، ستیز و مقابله. با مرور کارنامه توسعه کشورهای موفق می‌توان ادعا کرد دانشگاه‌ستیزی هرگز قابل‌ جمع با توسعه همه‌جانبه و رونق اقتصاد ملی نبوده‌ است.

در جوامعی که رویکردهای دانشگاه‌ستیزی کمتر مورد توجه بوده، مراکز علمی با جذب نخبگان از سرتاسر دنیا به‌عنوان تأثیرگذارترین نهادهای مدنی نقشی بسزا در شکوفایی اقتصادی ایفا کرده‌اند. اینک دانشگاه‌ها در این جوامع با استقلال کامل مالی از دولت‌ها اداره شده و با ارتباطات تنگاتنگی که با صنعت دارند، موفق به روشن نگه‌داشتن موتور نوآوری و پیشرفت فنی شده‌اند؛ موفقیتی که هرگز با رویکرد دانشگاه‌ستیزی دست‌یافتنی نبوده و نیست.

ایران امروز در طول چند دهه گذشته خسارت سنگینی را به‌ صورت مهاجرت نخبگان متحمل شده‌ است؛ اما تاکنون توجه چندانی از جانب متولیان امر به این پرونده نشده یا دست‌کم آثار مثبت تدابیر پیشگیرانه‌شان مشاهده نمی‌شود. اینک موج مهاجرت حتی به رده‌های میانی و نیروهای نیمه‌ماهر نیز سرایت یافته‌ است. در شرایطی که کشورهای در حال توسعه و نیز رقبای منطقه‌ای اقتصاد ایران سرسختانه به فکر جذب نیروی متخصص غیربومی و استفاده از ظرفیت فکری و نبوغ فرزندان سایر ملت‌ها هستند، این بی‌اعتنایی به کوچ دسته‌جمعی نیروهای فکری جامعه شگفتی‌ساز است.

بی‌تردید تداوم تحریم‌های ظالمانه و بروز رکود گسترده در اقتصاد یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین عوامل در این میانه است و بسیاری از مهاجران سودای دستیابی به شغلی آبرومندانه و درآمدی مکفی را در سر دارند؛ اما برخی تحلیلگران همواره بر این نکته تأکید دارند که سیاست‌های محدودکننده اجتماعی و تنگ‌نظری‌های مرسوم که از سوی برخی صاحب‌منصبان و سخنوران وابسته به جریان تندرو تبیین و اعمال می‌شود، نقشی جدی در گسترش جریان فرار نخبگان دارد. از دید این تحلیلگران رویکرد دانشگاه‌ستیزی به‌عنوان شاه‌بیت سیاست‌های محدودکننده مورد توجه است.

چندی است که اخبار مربوط به کنار‌گذاشتن بعضی از استادان از مراکز علمی و تلاش برای جایگزین‌کردن آنان با نیروهای جوان مورد توجه رسانه‌ها و افکار عمومی قرار گرفته‌ است. منتقدان دولت این جریان را سند انتخاب رویکرد دانشگاه‌ستیزی می‌دانند. دولتمردان نیز در دفاع از عملکرد خود، این‌گونه اقدامات را نه اخراج یا حذف فلان استاد؛ بلکه ناشی از تمدید‌نکردن قرارداد تلقی می‌کنند. هرچند قطع همکاری فلان استاد صاحب‌نام با فلان مرکز آموزشی خواه به‌ صورت اخراج و بازنشستگی اجباری باشد و خواه به‌ صورت تمدید‌نکردن قرارداد، در نتیجه این اتفاق تأثیری ندارد، با این‌ حال نگارنده بدون اظهارنظر در این زمینه، فقط به این نکته توجه دارد که چنین اتفاقاتی جز دامن‌زدن به شائبه دانشگاه‌ستیزی و بی‌ارج و مقدار شدن این نهاد مدنی در جامعه امروز ایران دستاوردی ندارد. به‌راستی وقتی خبر کنار‌گذاشتن یک استاد جوان و نخبه از فلان دانشگاه معتبر و همراه با آن انتخاب او به یک منصب علمی جهانی در رسانه‌ها منتشر شده و به لطف فضای مجازی به اطلاع همگان می‌رسد، انتظار داریم افکار عمومی شایعه رونق بازار دانشگاه‌ستیزی را باور نکند؟ یا وقتی خبر استخدام فردی را در فلان دانشگاه معتبر می‌شنویم؛ درحالی‌که شبهات جدی درباره صلاحیت علمی او وجود دارد، چگونه می‌توانیم این‌گونه اقدامات را به حساب «تلاش بی‌وقفه مسئولان آموزش عالی برای ارتقای جایگاه علم و دانایی و خردورزی در کشور» بگذاریم؟

بی‌تردید وضعیت فعلی نظام آموزش عالی کشور و تخریب جایگاه اندیشه و اندیشمندان موج جدیدی از مهاجرت نخبگان را دامن خواهد زد و خسارت ایران مظلوم را از بابت از دست دادن فرزندان فکور و فهیمش بزرگ و بزرگ‌تر و سود کشورهای مقصد مهاجرت را از محل صید شاه‌ماهی‌های جامعه علمی کشور سرشار و سرشارتر خواهدکرد.

ای کاش همه دست‌اندرکاران به درک این دقیقه نائل آیند که زدن بر طبل دانشگاه‌ستیزی شاید در کوتاه‌مدت مشکل فلان سلیقه سیاسی را از جانب مخالفت دانشگاهیان آسوده کند؛ اما درواقع مبارزه نظام اداری و تصمیم‌سازی کشور با دانشگاه بارزترین مصداق «بر سر شاخ نشستن و بن بریدن» است که درنهایت به سقوط از درخت قدرت منتهی خواهد شد؛ زیرا جامعه‌ای که بر تداوم رویکرد دانشگاه‌ستیزی اصرار بورزد، با از دست دادن فرصت رشد اقتصادی به جامعه‌ای فقیر مبدل شده و خود را در معرض گسترش فقر قرار می‌دهد.