انصاف یا درهای بسته در شهر؟
پرسیدم آیا انصاف است که اینطور درباره برادران افغانستانیمان شدید قضاوت میکنید؟ مگر تازه آنها را شناختهاید؟ مگر درهای شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور همیشه در 45 سال گذشته به روی این مهاجران مستأصل از جنگ و آوارگی باز نبوده است؟
پرسیدم آیا انصاف است که اینطور درباره برادران افغانستانیمان شدید قضاوت میکنید؟ مگر تازه آنها را شناختهاید؟ مگر درهای شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور همیشه در 45 سال گذشته به روی این مهاجران مستأصل از جنگ و آوارگی باز نبوده است؟ چه شده که ناگهان احساس خطر میکنید؟ و میخواهید جلوی «هجوم» آنها به شهرهایمان گرفته شود؟ این زنگ خطرها چرا ناگهان به صدا درآمدهاند؟ بحث بالا گرفته بود و من دیر رسیده بودم. نمیتوانستم سریع جمعش کنم. سپیده، ندا و دلارام هم به کمک آمدند. دلایل معترضان متعدد بود و شرح فیلمهایی که میگذاشتند از جدیبودن سیل جمعیتی خبر میداد که هر روز از مرزهای شرقی وارد کشور میشوند. از طرفی ما جماعت معمار همیشه در بخش ساختمان با خیل کارگران افغان در تماس بودهایم که رام و سربهزیر کار میکردهاند و همراه بودهاند. مهاجران برای هر جامعهای همیشه در حکم فرصت بودهاند. اگر ما آنها را فقط برای کارهای شاق پذیرفتهایم و به آنها رفاه و آموزش ندادهایم، خودمان تقصیرکاریم.
میگویند شما نمیدانید. جدیدیها غیرمجاز وارد میشوند. پولی سر مرز میدهند و رد میشوند. نسل جدید با نسلهای قبلی فرق دارد. اگر دولت مبادی ورودی را کنترل کند و حسابشده مهاجر بپذیرد، اوضاع بهتر میشود. الان کُلنیهای پرجمعیتی در حاشیه شهرهایی مثل اردکان یزد، رفسنجان کرمان، آزادشهر گلستان، از افغانها تشکیل شده که اتفاقا بهخاطر راکد بودن فعالیتهای ساختمانی، بیشتر در کار زباله و بازیافت و سایر مشاغل هستند. اگر یک سازوکار مشخص برای پذیرش و اسکان و اشتغال و سپس کنترل مهاجران رسمی وجود داشته باشد، اینقدر همه نگران نمیشوند. جوانان تحصیلکرده ما که به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند هم نیروی کار هستند. این گروهها اما سادهترین نوع نیروی کارند؛ تعلیمندیده و فقیر... . شاید اگر دنیا جای بهتری میبود هرکس سر خانه و زندگی خودش میماند. میگویند بحث ورود و خروج افغانستانیها به کشور به پروسهای درآمدزا برای عدهای تبدیل شده است و بیتوجهی به مسائل امنیتی و بعضا شائبه امکان سوءاستفاده، خطری است که باید جدی گرفته شود.
دوست دیگری پیشنهاد دوگانهای میدهد: برای شرایط عادی، پذیرش مهاجران متخصص افغان از کانالهای قانونی و آموزش آنچه باید از آداب شهرنشینی ما طی فرایند پذیرش بدانند. برای شرایط اضطراری و هجوم افغانها به مرز: تشکیل اردوگاههای اسکان موقت در همان مرز و سپس غربالگری و جذب تدریجی متخصصان. شهروندی نیز پس از اقامت پنجساله و گذراندن مراحل مرتبط قانونی اعطا شود. از سوی دیگر پیشنهاد شد تا نظارت بر کارفرماها و جرائم قانونی بهشدت بالا برود و برای بهکارگیری اتباع غیرمجاز جرائم قضائی و حقوقی تعریف شود.
روشن است که برای این ساماندهی بهتر است چارچوبهای دقیقتری برای مهاجرتپذیری و بهکارگیری مهاجران در حوزه اشتغال وضع شود. آنچه مسلم است به گفته بسیاری از ناظران دغدغهمند، ورود بیحساب و کتاب اتباع به کشور، رهابودن مرزها و سادگی رفتوآمد به ایران، نداشتن رد پا و اثر به دلیل نبود اوراق هویت برای مهاجران غیرمجاز، نبود سازوکار مناسب برای حضور قانونی افغانها بعد از 40 سال حضور در کشورمان، عدم پذیرش فرهنگ جامعه میزبان از سوی مهاجران، عدم پرداخت مالیات به دولت ایران با وجود گردش مالی قابل توجه نیروی کار افغان، استقبال کارفرماها از بهکارگیری نیروی کار افغان به جای نیروی کار ایرانی و ازدسترفتن فرصتهای شغلی برای ایرانیها (مسائل مربوط به بیمه و...)، ارسال مبالغ قابل توجه پول به افغانستان و خروج ارز از ایران، امکان ورود گروههای طالبان در قالب مهاجر و تهدید امنیتی، آموزش تفکر و ایدههای طالبانی در مدارس ویژه طالبان در ایران تحت عنوان مدارس قرآنی و عدم نظارت و توجه به این مدارس، جملگی در حال حاضر تهدید فرهنگی و اقتصادی برای کشور به شمار میآیند و پتانسیل تبدیلشدن به تهدید امنیتی را دارند. از سوی دیگر، استفاده مافیای زباله و ضایعات از نیروی کار افغانستانیها و بعضا کودکان و عملا صنعت پردرآمد ضایعات و زباله در چرخه اقتصاد سالم قرار ندارد. آزادیهای قابل توجه افغانها برای زیست در ایران باعث شده ضریب انتظار آنها برای کاریابی زیر 48 ساعت باشد که هیچجای دنیا یک غیرتبعه نمیتواند در این زمان کم شاغل شود. دیگر آنکه ساکنشدن گروههای مهاجران کمتوانتر و بیمهارتتر و ضعیفتر به لحاظ فرهنگی در ایران شکل میگیرد، درحالیکه مهاجرت خانوادهها و افراد دارای مهارتهای بیشتر به اروپا و آمریکا صورت میپذیرد. از سوی دیگر مشکلاتی از قبیل عدم ارائه خدمات قانونی به مهاجران مجاز باعث میشود تمایل جدیدیها برای طی پروسه قانونی در گرفتن اقامت کاهش یابد. هزینههای بالای دریافت خدمات آموزشی و حضور در مدارس دولتی ما برای کودکان افغانستانی نیز سبب جامعهناپذیری این گروه و وابستگی آنها به فرهنگ منطقه مبدأ و ایزولهشدن آنها در جامعه مقصد (ایران) میشود. در ضمن نسبتدادن جرم و جنایت در ناخودآگاه به همه افغانستانیهای ساکن ایران در اذهان عمومی جا افتاده که منصفانه نیست. بدون شک تبعیض جدی در برخورداری از امکانات و هزینههای بالای درمان برای خانوادههای افغانستانی هم مزید بر علت است. شکی نیست که یک مطالعه جامع و کامل درمورد مهاجران، اعم از قانونی و غیرقانونی و یک سرشماری دقیق همه را آرامتر خواهد کرد. پذیرش مهاجران با رعایت حقوق انسانی، با بیمه و دستمزد عادلانه و با شناسایی و آمار درست و کنترلشده، اعطای حق شهروندی پس از اقامت پنجساله، ارائه خدمات قانونی به مهاجران قانونی، نظارت جدی بر کارفرماها در بهکارگیری مهاجران و توجه به فرصتهای شغلی برای ایرانیان، تضمین امنیت و سلامت برای کارگران افغان در صورت بهکارگیری آنها و... باید در مسیر تدوین سازوکاری برای این مسئله مورد توجه قرار بگیرد. اگر پذیرش نیروی مهاجر با سرمایه یا دارای مهارت بالا مشکل است، میشود با تقویت رفتارهای همدلانه مانند آموزش کودکان، توانمندسازی زنان و حمایتهای بهداشتی دل آنان را به دست آورد تا دوستدار محیط شهرهای ما باشند.