|

کسب‌وکار سیاست‌مداران

«نمی شه یک سیستم را بر اساس اتفاق بنا کرد» (نمایش‌نامه کسب‌وکار آقای فابریتزی، آلبرت هوسون).

«نمی شه یک سیستم را بر اساس اتفاق بنا کرد» (نمایش‌نامه کسب‌وکار آقای فابریتزی، آلبرت هوسون).

 هم‌زمان با اعلام جریمه 26 هزار میلیارد تومانی بانک‌های سرپیچی‌کننده از دستور پرداخت تسهیلات مسکن برای تحقق وعده رؤیایی ساخت یک‌ میلیون مسکن در سال و گذر نقدینگی از هفت هزار هزار میلیارد تومان و چاپ 23 هزار میلیارد تومان در هر ماه، انتشار مصاحبه سارق بانک سپه و بانک ملی، موضوع پول، بانک و... را از اعداد و ارقام خشک و بی‌روح خارج کرد و ابعاد ملموس و حسی به آن داد.

آنجا که سارق از سهولت سرقت هم از بانک سپه قائمشهر و هم از بانک ملی خیابان انقلاب تهران گفت. متهم اصلی پرونده درباره سرقت از بانک سپه می‌گوید: «خیلی راحت وارد بانک سپه شدیم، یعنی تا آمدیم پای‌مان را روی نرده‌های ورودی بانک بگذاریم و به داخل برویم، یک‌دفعه دیوار خراب شد و ریخت و وارد بانک شدیم. هیچ‌کدام از درهای بانک قفل نبود... . خواستیم در اصلی خزانه را تخریب کنیم که دیدیم کلید در، روی قفل است... ما حدودا دو، سه روز داخل بانک سپه بودیم و حتی از در پشتی بانک برای خودمان پیتزا سفارش دادیم‌. بعد هم به‌راحتی از بانک خارج شدیم اما حساب‌مان درست از آب در نیامد و فقط 700 میلیون تومان داخل خزانه بود»‌. او درباره سرقت از بانک ملی هم همین فضا و شلختگی حفاظتی را روایت می‌کند. اینکه «ساعت دو شب در پارکینگ را به سمت داخل هول دادیم. در پارکینگ سنگین بود و قفل آن شکست. داخل پارکینگ تابلوی راهنما داشت؛ مثلا به طرف صندوق امانات... هیچ دری قفل نبود و نیاز به تخریب نداشت...170 فقره از صندوق‌های امانات بانک ملی را با ضربه چکش باز کردیم و دو کوله‌ای را که همراهمان بود پر کردیم... . 14، 15 ساعت در بانک بودیم و... از همان دری که وارد شده بودیم، خارج شدیم. حتی موقع خروج یک قفل کتابی به در زدم تا کسی شک نکند و بعد از ما نتواند وارد بانک شود» (روزنامه اعتماد- 20/8).

این توصیفات بیشتر به طنز و فیلم کمدی از نوع فیلم‌های وودی آلن شبیه است (فیلم «پول رو بردار و فرار کن») تا فیلم‌های ژانر پلیسی که سرشار از لحظات نفس‌گیر و گره‌های داستانی و هوش سرشار و نقشه‌های پیچیده سارق و هوشیاری پلیس و دستگاه‌های حفاظتی و... است. همین دو، سه سال قبل بود که نمایش سریال «خانه کاغذی» یا «سرقت پول» غوغایی در بین سریال‌دوستان به پا کرد و به یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های شبکه نتفلیکس تبدیل شد؛ سریالی که در آن یک گروه از سارقان حرفه‌ای به هدایت شخصی که «پروفسور» نامیده می‌شود، به ضرابخانه سلطنتی اسپانیا نفوذ کرده و فرایند چاپ پول را به دست می‌گیرند و موفق می‌شوند بیش از دو ‌میلیارد یورو اسکناس چاپ کنند.

معنای ضمنی سریال «خانه کاغذی» و علت قهرمان‌شدن جناب «پروفسور» و هم‌دستانش نزد مخاطبان به نظر در آن است که سرقت پول از خزانه بانک مرکزی توسط سارقان مسلح تفاوت چندانی با چاپ پول توسط سیاست‌مداران ندارد؛ بنابراین این انتقامی است که مردم از طریق قهرمان فیلم (پروفسور) از سیاست‌مداران تورم‌ساز می‌گیرند و به‌اصطلاح «دلشان خنک می‌شود». تفاوت این سریال تخیلی پیچیده با ماجرای سرقت واقعی از بانک‌های سپه و ملی توسط دو سارق بسیار معمولی و کم‌سواد در کشورمان را هم می‌توان با چاپ پول و ایجاد تورم در کشورمان با تورم در دولت‌های پیشرفته و توسعه‌یافته مقایسه کرد.

اینکه ساده‌ترین اصول اقتصاد یعنی الزام تعیین نرخ بهره در بازار و متناسب با نرخ تورم که مانند نرده و حفاظ و قفل معمولی برای بانک‌هاست رعایت نمی‌شود و با امر و نهی، فرمان برداشت منابع بانک‌ها که همان سپرده‌های مردم است صادر می‌شود، نتیجه‌ای جز انگشت‌نماشدن و قرارگرفتن در صدر فهرست کشورهای دارای تورم افسارگسیخته ندارد.

آلبرت هوسون در نمایش‌نامه «کسب‌وکار آقای فابریتزی» حکایت مرد ظاهرا خوش‌قلبی را روایت می‌کند که به هرکس بخواهد با نرخ بهره سه‌درصدی پول قرض می‌دهد و به هر کسی که پولی به او بپردازد، با سود 30‌درصدی بازپس می‌دهد. این عمل او سوءظن‌هایی را بر‌می‌انگیزد، رئیس پلیس مشکوک می‌شود که او کلاهبردار است. بازرس ویژه نیز از پایتخت می‌آید تا حساب‌و‌کتاب‌های فابریتزی را بررسی کند و... «بازپرس: 30 درصد سود‌دادن و سه درصد گرفتن. چنین چیزی غیرممکنه. فابریتزی: چرا؟ ملاحظه می‌فرمایید که ممکنه. بازپرس: درهرحال نمی‌تونه خیلی ادامه پیدا کنه... بالاخره یه روز طلبکارها سر می‌رسند و بدهکارها هم راهشون رو می‌کشن و میرن. اون‌وقت چه اتفاقی می‌افته؟».

این اتفاق در نمایش‌نامه می‌افتد و آقای فابریتزی فرار می‌کند اما با کمک سیاست‌مداران و حساب‌سازی آنها، این چرخه ادامه می‌یابد و همسر آقای فابریتزی جانشین او می‌شود؛ «بازرس: همه ترازنامه‌ها تقلبی‌اند و به نشانه ادب و احترام و کاملا قراردادی سرهم‌بندی شده و گاه طی مراسمی تقدیم می‌شن و همه‌چیز مرتب و راست و ریست می‌شه».

وقتی دولت خود را صاحب سپرده مردم می‌داند و ظاهرا از روی خیرخواهی و مثلا ساخت یک‌میلیون مسکن در سال، بانک را نه یک مؤسسه اقتصادی بلکه نهادی خیریه (‌آن‌هم از نوع دولتی آن) تصور می‌کند، اقتصاد خانه خراب می‌شود و پس‌انداز و سرمایه‌گذاری شکل نمی‌گیرد که صرف توسعه و بهبود رفاه و ارتقای امنیت اقتصادی شود. وضعیتی که هر فرد مستأصل و سیاست‌مداری هوس نکند به بانک دستبرد بزند و هر بانکی هم این‌چنین بی‌دروپیکر نباشد!