|

پیامدهای گسست اجتماعی

یکی از مؤلفه‌های مهم مؤثر بر توسعه اقتصادی، اجتماعی؛ انسجام اجتماعی است. منظور از انسجام اجتماعی، نیرویی است که افراد یک جامعه را به هم پیوند داده و به آنان حس یکی بودن و سرنوشت مشترک را القا می‌کند. این امر در صورت تحقق، دستاوردهای بزرگی برای کشور به‌همراه دارد. بررسی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که یکی از علل عدم موفقیت برنامه‌های پیش و پس از انقلاب، فقدان عزم و اراده ملی بوده است.

یکی از مؤلفه‌های مهم مؤثر بر توسعه اقتصادی، اجتماعی؛ انسجام اجتماعی است. منظور از انسجام اجتماعی، نیرویی است که افراد یک جامعه را به هم پیوند داده و به آنان حس یکی بودن و سرنوشت مشترک را القا می‌کند. این امر در صورت تحقق، دستاوردهای بزرگی برای کشور به‌همراه دارد. بررسی‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که یکی از علل عدم موفقیت برنامه‌های پیش و پس از انقلاب، فقدان عزم و اراده ملی بوده است. مک لئود از گروه مشاوران هاروارد، به‌صراحت این نکته را در گزارش برنامه سوم پیش از انقلاب آورده است. در حالی که یافته‌ها نشان می‌دهد که تقریبا تمامی کشورهای توسعه‌یافته از انسجام اجتماعی بالایی برخوردارند. این مسئله اهمیت دستیابی به سطح مناسبی از انسجام اجتماعی برای دستیابی به توسعه را به ما نشان داده، ضرورت بازنگری در سیاست‌ها و هنجارهای اجتماعی را بیان می‌کند.انسجام ملی که از مؤلفه‌های مهم سرمایه اجتماعی است، در سه سطح روابط بین افراد، در روابط میان شبکه‌های اجتماعی و در سطح کلان قابل بررسی است. وجود انسجام در سه سطح یادشده موجب کاهش تنش بین آحاد جامعه، جنسیت، گروه‌های اجتماعی، اقوام، پیروان مذاهب، دولت و مردم، معتقدین به نظام‌های ارزشی متفاوت می‌شود. 

هرچقدر نابرابری اجتماعی و احساس تبعیض قومی در یک نظام اجتماعی افزایش یابد، به همان میزان به نارضایتی قومی افزوده می‌شود و نظم درونی جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث تجزیه جامعه به بخش‌های مختلف می‌شود. ازاین‌رو در چند دهه اخیر با وقوع تحولات وسیع جهانی و تأثیرگذاری آن بر امور داخلی جوامع بر اهمیت موضوع انسجام ملی افزوده شده است. یکی از علل مهم رواج خشونت و تجزیه کشورها پس از دهه 1950 به بعد، گسست‌های اجتماعی بوده است. در واقع چسبی که گروه‌ها، اقوام و ادیان را به هم پیوند دهد، از بین رفته، دیگر امکان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز وجود نداشت. تجزیه کشورها یا فروپاشی‌ها گاه به علل دینی مانند هند و پاکستان، گاه به علل قومی مانند فروپاشی شوروی سابق، یوگسلاوی و برخی کشورهای آفریقایی رخ داده است.

یکی از اقتضائات دنیای جدید، به‌ویژه با توجه به ورود به عصر دهکده جهانی، گستره زندگی شهری، نرخ بالای تبادل اطلاعات و افزایش سطح علمی جوامع؛ وجود چندگانگی هنجاری و خرده‌فرهنگ‌ها در جامعه است. ارزش‌های سنتی جامعه و از سوی دیگر ارزش‌های متأثر از دنیای جدید در یک رویارویی قرار می‌گیرند و ازاین‌رو چگونگی تعامل میان آنها اهمیت زیادی داشت و نیازمند سیاست‌گذاری دقیقی در ایجاد فضای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز برای تحقق انسجام ملی است. سیاست‌هایی که به شکاف اجتماعی دامن زده و به قطبی‌شدن هنجارها میان گروه‌های اجتماعی انجامیده و بستر تعارضات، خشونت و نزاع و دیگر آسیب‌های اجتماعی را فراهم می‌کند. قطبی‌شدن گروه‌های اجتماعی و همین‌طور دولت و مردم منجر به جامعه چندپاره با ارزش‌ها و اهداف متضاد، تضعیف تعهدات اجتماعی و قانون‌گریزی خواهد شد.

ایران کشوری بزرگ به لحاظ جمعیت و وسعت بوده و اقوام و پیروان ادیان و مذاهب مختلف را در خود جای داده است. ازاین‌رو سیاست‌های حکومت‌ها در طول تاریخ دارای اهمیت بوده است. در دوره‌هایی که سیاست‌ها مناسب بوده است، انسجام و وحدت ملی تقویت شده و دستاوردهای بزرگی برای کشور به دنبال داشته است. سیاست‌هایی که در کشور موجب دوقطبی‌شدن جامعه شده و مردم را به گروه‌های گوناگون تقسیم کند، حس یکی‌شدن را از مردم می‌گیرد. عده‌ای حس مالک‌بودن پیدا کرده و عده‌ای خود را مستأجر و مملوک می‌بینند. در این صورت تعلق به یک واحد مشترک به نام وطن از بین می‌رود. هویت ملی، پرچم ملی، سرنوشت مشترک مفهوم خود را از دست می‌دهند‌.

نتایج مطالعه‌ای که براساس دوره زمانی سال‌های 1995 تا 2015 انجام شده و شامل 109 کشور می‌شود، نشان داد که جوامعی با میزان بالای چندگانگی هنجاری، میزان پایینی از انسجام اجتماعی را دارند. و ایران از حیث انسجام اجتماعی در میان 109 کشور جهان رتبه 87 و از حیث تشتت هنجاری رتبه 31 در میان 61 کشور را دارد. این امر هشداری جدی برای سیاست‌گذاران کشور است.