|

از باج و خراج تا دولت مدرن

بسیاری بر این عقیده هستند که مهم‌ترین عامل بازدارنده توسعه سیاسی در ایران، اتکای دولت‌ها به عواید حاصل از فروش نفت است و این سبب شده که صاحبان قدرت خود را از مردم بی‌نیاز ببینند و چون برای پیشبرد برنامه‌های خود و رسیدن به اهدافی که مدنظر دارند و هزینه‌های ضروری آن، لزومی به تکیه بر مردم ندارند؛ بنابراین احتیاجی به جلب رضایت مردم نمی‌بینند و اجباری هم ندارند که پاسخ‌گوی مردم باشند.

بسیاری بر این عقیده هستند که مهم‌ترین عامل بازدارنده توسعه سیاسی در ایران، اتکای دولت‌ها به عواید حاصل از فروش نفت است و این سبب شده که صاحبان قدرت خود را از مردم بی‌نیاز ببینند و چون برای پیشبرد برنامه‌های خود و رسیدن به اهدافی که مدنظر دارند و هزینه‌های ضروری آن، لزومی به تکیه بر مردم ندارند؛ بنابراین احتیاجی به جلب رضایت مردم نمی‌بینند و اجباری هم ندارند که پاسخ‌گوی مردم باشند. برای همین، از نظر این عده، تا زمانی که بند ناف قدرت به نفت وصل است، نمی‌توان انتظار داشت که دولت‌ها، اولا پاسخ‌گو باشند و ثانیا نیازمند جلب رضایت مردم، و همچنین عقیده دارند که اگر به‌ جای عایدات حاصل از فروش نفت، حکومت‌ها به مالیات تکیه داشتند، از آنجا که این مالیات را باید از مردم بگیرند و این مردم هستند که با پرداخت پول، بودجه دولت را تأمین می‌کنند؛ پس به‌ناچار دولت‌ها خواسته یا ناخواسته به مردم تکیه خواهند کرد و لاجرم، هم تبدیل به نهادی پاسخ‌گو می‌شوند و هم برای جلب رضایت مردم تلاش خواهند کرد. برای نمونه دولت‌های مدرن را مثال می‌زنند که امورات‌شان از همین مالیات‌ها می‌گذرد و به‌ناچار، تبدیل به دولت‌های پاسخ‌گو شده‌اند. حال اگر فرصت کردید که برای معنای مالیات به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید، اولین تعریفی که برای مالیات در آن می‌بینید، «باج» و «خراج» است. این دو کلمه قدیمی‌تر از مالیات هستند و چنانچه بخواهیم بدانیم که معنای‌شان چیست، خواهیم دید که برای تعریف «باج» عبارت «زورگیری» آمده و «خراج» هم به سهمی از محصول زمین کشاورزی می‌گویند که صاحب زمین باید به حاکم بپردازد؛ اما آنچه در دولت مدرن و دنیای معاصر برای مالیات گفته می‌شود، اولا بسیار فراتر از «سهمی از محصول کشاورزی» است و ثانیا زورگیری هم نیست و بر حسب قانون و قواعد مشخص از مردم اخذ می‌شود تا در مواردی که مورد پذیرش مردم باشد، هزینه شود و از آنجایی که دولت‌های مدرن برآمده از خواست مردمان‌شان هستند، قطعا این مالیات ستانده‌شده، باید در جایی خرج شوند که اولا مثمرثمر باشند و ثانیا آن ثمر به مردم برسد.

اما اگر به موضوع نفت برگردیم، بخش عمده درآمد حاصل از فروش نفت، تا قبل از ملی‌شدن آن، به انگلستان می‌رسید و مبلغی که دست ایران را می‌گرفت، چندان زیاد نبود. بعد از ملی‌شدن نفت و تا اوج‌گرفتن قیمت نفت در سال 1353 و چهار برابر شدن قیمت هر بشکه نیز، نمی‌توان چندان با قطعیت گفت که بند ناف قدرت به نفت متصل بوده؛ بنابراین شاید نتوان اصرار کرد که توسعه‌نیافتگی سیاسی، دست‌کم تا سال 53 در ایران، الزاما ناشی از تکیه قدرت به درآمد حاصل از فروش نفت بوده. مالیات هم که تا قبل از شکل‌گیری دولت مدرن در ایران، حکم باج و خراج داشته. تشکیل دولت مدرن را هم اگر به استقرار پهلوی اول نسبت بدهیم، دولت مدرن آمرانه بوده که اگر هم بر مالیات تکیه داشت (که مواردی مثل ساختن راه‌آهن با ستاندن مالیات از قند و شکر را شاهد مثال می‌آورند) توسعه سیاسی از آن بیرون نیامد. تجربه جنبش مشروطه تا کودتای 1299 هم آن‌چنان بود که بخش درخورتوجهی از همان‌ها که در پیروزی مشروطه دخیل بودند، به استقبال دولت آمرانه رفتند. 12 سال فاصله سقوط پهلوی اول تا دومین کودتا در ایران هم به تداوم و تثبیت روند توسعه منجر نشد.

اما حالا بالاخره گویا دیگر کفگیر به ته دیگ نفت خورده و به هر دلیلی درآمد حاصل از فروش نفت جبران هزینه‌های دولت را نمی‌کند؛ اما اتفاقی که افتاده چیست؟ دولت به مالیات روی آورده تا جبران کسری بودجه کند. چنانچه در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد، بنا بر گفته آنانی که معتقدند وقتی بند ناف دولت از نفت بریده شود و به‌ناچار بر درآمد مالیاتی تکیه کند، از آنجایی که این مالیات از مردم ستانده می‌شود، دولت را به تمکین از مردم ناچار خواهد کرد؛ اما ببینیم چه اتفاقی افتاده؟ همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، کاهش درآمد نفتی، دولت را به سوی عواید مالیاتی کشانده؛ اما آیا تغییری هم در رفتار دولت در مقایسه با آن زمان که بند نافش به نفت بسته بود، دیده می‌شود؟ آیا مثلا می‌بینیم که مراکزی که معلوم نیست وجودشان چه ثمری برای زندگی مردم دارد و معلوم نیست که مالیات‌دهندگان آیا حاضر هستند که هزینه‌های آنان از پول مالیات پرداخت شود، سهم‌شان از بودجه قطع شود؟ یا مثلا برای نمونه، اینکه بزرگ‌ترین سازمان رادیو تلویزیونی جهان، که بنا به گفته‌ای 50 هزار پرسنل دارد؛ ولی بازی را‌ هم در خبر و هم سرگرمی به شبکه‌هایی که حتی یک‌صدم آن نیرو و بودجه ندارند، باخته است و به‌ جای آنکه به دلیل این شکست توبیخ شود، با سه برابر شدن بودجه، تشویق شده، چگونه معنا می‌کنیم؟ یا مثلا همین ماجرای توقیف اتومبیل‌ها بابت بی‌حجابی یا موارد دیگری از این دست، آیا حالا که بند ناف نفت قطع شده، دولت درباره‌شان پاسخ‌گو شده؟ شاید موضوع مالیات نیست؛ بلکه همان تعریفی است که در لغتنامه دهخدا آمده که مالیات را باج و خراج معنا کرده. شاید توقع بیجایی است که از خراج‌گیرنده انتظار پاسخ داشته باشیم و شاید خیلی مانده که به دولت مدرن برسیم و تا وقتی که دولت مدرن نداشته باشیم، آنچه گرفته می‌شود، مالیات نیست؛ بلکه باج و خراج است.