|

تعامل فرهنگی ایران با کشور همسایه شرقی

در نیم‌قرن اخیر هر روز خبری از اغتشاش و درگیری در همسایه شرقی ایران می‌رسد و لاجرم همه در جست‌وجوی آثار چنین رویکردهایی در رابطه با ایران برمی‌آیند. بخش بزرگی از پدیده‌های ناآرامی در «کشور افغانستان» به‌ویژه در حوزه مهاجرت، مهاجران و آوارگان «افغان» و اثر آن در اقتصاد اجتماعی کشورمان رخ‌نمون می‌شود. بوروکرات‌های دولت، این آوارگان را بیگانه می‌پندارند و حضور آنان را برنمی‌تابند و مردمان را هم به پذیرش این باور رهنمون می‌‌شوند. چندان که در بیگانه‌شمردن «افغان‌»ها را همانند اتباع دیگر کشورها مثل میانمار و گواتمالا می‌شمارند؛ ولی واقعیت استثنائی افغانستان به‌عنوان یک کشور در این است که عمده پهنه این «کشور» پاره بزرگی از «خراسان بزرگ» است.

در نیم‌قرن اخیر هر روز خبری از اغتشاش و درگیری در همسایه شرقی ایران می‌رسد و لاجرم همه در جست‌وجوی آثار چنین رویکردهایی در رابطه با ایران برمی‌آیند. بخش بزرگی از پدیده‌های ناآرامی در «کشور افغانستان» به‌ویژه در حوزه مهاجرت، مهاجران و آوارگان «افغان» و اثر آن در اقتصاد اجتماعی کشورمان رخ‌نمون می‌شود. بوروکرات‌های دولت، این آوارگان را بیگانه می‌پندارند و حضور آنان را برنمی‌تابند و مردمان را هم به پذیرش این باور رهنمون می‌‌شوند. چندان که در بیگانه‌شمردن «افغان‌»ها را همانند اتباع دیگر کشورها مثل میانمار و گواتمالا می‌شمارند؛ ولی واقعیت استثنائی افغانستان به‌عنوان یک کشور در این است که عمده پهنه این «کشور» پاره بزرگی از «خراسان بزرگ» است.

این واقعیت را حتی خشک‌سرترین دشمنان ایرانیت مانند فرقه «داعش» و برادران وهابی آنها می‌فهمند و خود را «داعش خراسان» می‌نامند. خراسان تاریخی تا حدود ری می‌رسید که هرات، بلخ، کابل، فاریاب، بامیان، غور، نیمروز و زابلستان و بخارا و سمرقند و خیوه و خوارزم را هم شامل می‌شد که نقش این نواحی در ایجاد و نگهداری تمدن ایرانی و به‌ویژه در پایداری زبان پارسی کمتر از اصفهان، شیراز، ری، تبریز یا کرمان نبوده است. افغانستان یک نام من‌درآوردی است که مرده ریک شوم توطئه‌های انگلیس و سپس روس‌ها برای حفظ سلطه بر هندوستان و آسیای مرکزی بود. این دو کشور استعمارگر می‌دانستند که فرهنگ و زبان پارسی از راه افغانستان زبان رسمی شبه‌قاره هند و آسیای مرکزی شده بود؛ بنابراین تیره‌ای از پشتون های ساکن نواحی مرکزی ایران و هند به نام «افغان» را هم متعهد به خود کردند تا در سرزمین‌های ایرانی خراسان بزرگ برای خود به‌عنوان میراث‌خوار میرویس، محمود و اشرف افغان برای خود شریک محلی درست کنند و کشور جدیدی به نام افغانستان بسازند که بین ایران و هند انگلیس و روسیه ضربه‌گیری پوشالی باشد. و این افغان‌های پشتون در ضدیت با ایران و ایرانیت از اسلاف خود مانند محمود افغان چیزی کم ندارند.

شوربختانه آخرین کوشش بزرگمردان ایرانی، مانند قائم‌مقام فراهانی، میرزا تقی‌خان امیرکبیر و مراد میرزا حسام‌السلطنه در نگهداری یکپارچگی ایران را توطئه روس و انگلیس و عوامل «افغان» آنان ناکام گذاشت، آخرین فتح نظامی هرات به دست مراد میرزا بود. این پیروزی که با استقبال شایان مردم مواجه شد، می‌رفت کابلستان، بلخ، بخارا، سمرقند و خوارزم را هم بگشاید؛ ولی با حمله نیروی دریایی انگلیس به بوشهر و خوزستان ناکام ماند و ایران مجبور شد این کانون‌های بزرگ فرهنگ ایرانی و خاستگاه زبان دری را به روس و انگلیس واگذارد. وقایع هم‌زمان با پیروزی‌های مراد میرزا نشان می‌دهد که او نه‌تنها هرات و مناطق اطراف هریرود را آزاد کرده بود؛ بلکه همه اتباع غیرافغان از او و لشکرش پشتیبانی می‌کردند و جداکردن افغانستان به خواست و اراده مردم نبوده و فقط به ضرب نیروهای نظامی و سیاسی قدرت فائقه استعماری انگلیس انجام شد. در این ماجرا روس‌ها هم با مصالحه انگلیس قسمت‌های شمالی‌تر شامل سمرقند و بخارا و خیوه را تصاحب کردند!! حال آنکه از دیدگاه سوابق تاریخی زمانی پاره‌ای از تمامیت یک کشور جدایی قانونی می‌یابد که از یکی از سه راه زیر انجام شود:

1- از راه ابراز اراده عمومی ساکنان محلی با شورشی پیروز بر قوای نظامی حکومت مرکزی که ساکنان به‌اصطلاح محلی پشتون‌هایی بودند که از جنوب کوه‌ها و دره‌های خیبر آورده شده بودند. نواحی جنوب خیبر در تصرف حکومت انگلیسی هند بود و «افغان»هایی بودند با فرهنگی کاملا متفاوت، از مردم خراسان بزرگ.

2- از راه انتخابات و رأی اکثریت که چنین رویکردی هنوز هم در افغانستان انجام نشده است.

3- از راه اعطای حکومت محلی و استقلال از سوی حکومت مرکزی، درباره «افغانستان» دیدیم که رویکرد برعکس بود و قشون ایران در جنگ متجاسرین را بیرون راند؛ همان‌گونه نادر شاه افشار افغان‌های متجاسر را از ایران بیرون رانده و آنها را به پشت کوه‌های قندهار پس راند و باقی‌مانده آنها را که به هند فرار کرده بودند تا دهلی تعقیب کرد و محمدشاه هندی را هم برای پناه‌دادن به متجاسرین تنبیه کرد. در حقیقت انگلیس و روس وقتی دیدند مراد میرزا خواهد توانست در جنوب تا دره‌های خیبر و در شمال تا بخارا و سمرقند پیش برود با اینکه ایران در هنگام پیروزی‌های مراد میرزا قدرت زمان نادر را نداشت؛ ولی انگلیس‌ها با حمله به جنوب ایران و تهدید به اسقاط حکومت مرکزی با توطئه از بازگشت بخش‌های شرقی خراسان بزرگ به ایران مانع شدند و کشوری به نام افغانستان خلق کردند.

در ایران باستان هم کوروش در دفاع از مرزهای ایران در ختن کشته شد که هنوز هم در شرقی‌ترین ایالت چین، در ارومچی و کاشغر مردم به پارسی دری سخن می‌گویند. در همین زمینه است که ملک‌الشعرای معزی می‌سراید که: «از حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است».

در دهه‌های اخیر تاریخ ناخواندگان، حتی رویدادهای دو قرن اخیر که ناآگاهی آنها به میراث‌های ایرانی می‌رسد دست به سیاست‌هایی می‌زنند که حتی دل وابستگان به ایران را از ایران بگریزانند؛ آن‌هم خراسانی‌های فارسی‌زبانی که به زور توطئه و جعل تاریخی «افغان» نامیده می‌شوند و پشتون‌های طالبانی بر آن‌اند که آنان را «افغان» بنامند. 

در برابر می‌بینیم که دیگر کشورها در ارج‌نهادن به زبان و فرهنگ خود، در کشورهای دور و نزدیک دنبال هم‌زبان می‌گردند و با هزینه‌های کلان آموزشگاه زبان و ایستگاه‌های مخابراتی و رادیو و تلویزیونی برپا می‌کنند و برای هرکس که زبان آنها را بداند، کاری می‌کنند کارستان. و هرگاه این «هم‌زبانان» چه به صورت مسافر رسمی یا آواره به کشورشان بیایند، آنها را با آغوش باز می‌پذیرند و گویندگان به زبان مشترک را از باشندگان خویش می‌شمارند و آنها را وسیله انتقال فرهنگ بین‌نسلی می‌پندارند؛ پس چرا ما همشهری‌های جلال‌الدین بلخی، رودکی، فارابی و ابن سینای بخارایی را بیگانه می‌پنداریم؟! حتی برخی از کشورهای مدرن‌نما که در نژادپرستی غوطه‌ورند، مانند آمریکا هر انگلیسی‌زبان را خودی می‌داند و می‌پذیرد و پیش از دریافت اسناد تابعیت، او را از حقوق شهروندی برخوردار می‌کنند و فقط حق مشارکت در انتخابات ملی و محلی را منوط به دریافت تابعیت می‌کنند؛ ولی در همین ایالات متحده آمریکا مردم سرزمین‌های همسایه را که لاتین‌زبان هستند، با انواع آزار، به پشت مرزها می‌رانند. آمریکایی‌ها ایالت‌هایی که تقریبا هم‌زمان با دزدیدن پاره‌های اصلی خراسان از ایران، اشغال کرده‌اند و هنوز اسامی لاتینی آنها زدوده نشده است؛ مانند نیومکزیکو یا تگزاس را مرز بسته اعلام می‌کنند.

چه باید کرد؟

به مصداق حدیث «الاقربون اولی بالمعروف» یعنی نیکی را از بستگان شروع کنید؛ پس ما هم باید به جای رفتن به سراغ چین و ماچین و روس و ماورای اردن به سراغ ایرانیان نژاده و هم‌کیش در بخارا، بلخ، کابلستان، هرات، خوارزم و سمرقند باشیم تا بتوانیم جایگاه ارزنده‌ای در خانواده ملل جهان امروز بیابیم، از تحریم‌ها رها شویم و به «تعامل سازنده با جهان»* 

دست یابیم. آمین یا رب‌العالمین.

*برای این بحث به کتاب «تعامل سازنده با جهان» نوشته این نویسنده و مرحوم دکتر اکبر ترکان مراجعه فرمایید.