شبیخون عاطفی! سخنی درباره شاهکار جدید تلویزیون
شبیخون عاطفی!
باورها، اعتقادات، نگرشها و عواطف انسانها مانند سرمایههایی هستند که شاکله وجود آدمی را میسازند و انسانها مختار به ابراز یا پنهانکردن آنها هستند، در این روزها با برنامه صداوسیما به نام جعبه سیاه، روبهرو هستیم که به نظر میرسد با سؤالاتی بیهدف و کارشناسینشده به دنبال شناخت ابعاد وجودی مصاحبهشوندگان است.
غنچه راهب - مدرس روانشناسی
باورها، اعتقادات، نگرشها و عواطف انسانها مانند سرمایههایی هستند که شاکله وجود آدمی را میسازند و انسانها مختار به ابراز یا پنهانکردن آنها هستند، در این روزها با برنامه صداوسیما به نام جعبه سیاه، روبهرو هستیم که به نظر میرسد با سؤالاتی بیهدف و کارشناسینشده به دنبال شناخت ابعاد وجودی مصاحبهشوندگان است. مصاحبهشوندگان غالبا از چهرههای سرشناس و معتبر ایران هستند که واکنش و پاسخشان به سؤالات بیربط برنامه، درسی در پشت خود نهفته دارد.
در این برنامه، در گام آخر مجری جعبه سیاه کفن و آگهی ترحیم با نام و تصویر مصاحبهشونده را بهعنوان هدیهای خلاقانه و لابد هیجانانگیز پیشروی میهمان قرار میدهد و میهمان برنامه را با نوعی ابهام و حتی شوک روبهرو میکند که واکنشهای متفاوت، اغلب عمیق و گاه ساختگی را ایجاد میکند که برآمده از عواطف پنهان فرد است که او مختار به بیان یا پنهانکردن آن است، اما مواجهه ناگهانی و نامنتظره فرد با این موضوع شکافی به عواطف پنهان و ناخودآگاه دارد که در پیشروی دوربین نمایان میشود و این ناآگاهی و مواجهه ناگهانی خلاف اخلاق حرفهای است، حتی درصورتیکه کارگردان محترم برنامه به دنبال کنکاش در مواجهه انسانها با مرگ بوده باشد، پیش از سازماندهی این کنکاشگری باید رضایت اخلاقی کسب میشد و اصل رازداری رعایت میشد، چه رسد به آنکه این میهمانان سرشناس در جلوی دوربین با این امر روبهرو شوند. مجری در مکالمات مرتبط با این بخش با اطمینان خاطر بیان میکند: دوست دارید آینده خود را ببینید؟ آینده شما در این جعبه سیاه است، لطفا آن را باز کنید!
و واکنشهای متفاوت میهمانان برنامه در روبهروشدن با کفن و آگهی ترحیم موضوعی هیجانانگیز برای این برنامه و دردناک برای ماست و چه زیبا یکی از میهمانان فاخر برنامه در پاسخ، به نقل از حکیم عمر خیام میگوید: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/ وین حل معما نه تو خوانی و نه من. و در اینجا این سؤال به ذهن متبادر میشود: که نقش صداوسیما چیست؟ منادی امید و زندگی یا هاتف مرگ؟ منادی شادی و حرکت یا هاتف غم و رخوت؟ منادی عشق و رویش یا هاتف رکود و نیستی؟ و چگونه عرصه کلام و عمل را به گونهای بر خود هموار میکند که برای آن کسی که از راز بقا میگوید و عشق را مانند چشمه رویش توصیف میکند، آگهی ترحیم را بر دست دهد تا خود قرائت کند و کفن پیشکش کند و برای دستان شفابخش یک پزشک و برای مادران و پدرانی که فرزندانشان چشم امید بر بودنشان دارند و برای جانهای جوانمردان وطن به جای بوسه مهر، جامه مرگ را پیشکش کند؟