زیربنای سقوط اسد
تبار خیزشهای خاورمیانه موسوم به بهار عربی و حتی سقوط رژیم بشار اسد در سوریه را شاید بتوان با بازخوانیِ تاریخ اقتصاد سیاسی منطقه درک کرد. خیزشهای خیرهکننده در کشورهای عربی که در دسامبر 2010 با توقیف اسباب و لوازم دورهگردی به نام محمد بوعزیزی در شهر سیدیبوزید تونس آغاز شد. پلیس به دلیل نداشتن مجوز کار با او برخورد خشونتباری کرد و بوعزیزی خود را به آتش کشید.
شیما بهرهمند: تبار خیزشهای خاورمیانه موسوم به بهار عربی و حتی سقوط رژیم بشار اسد در سوریه را شاید بتوان با بازخوانیِ تاریخ اقتصاد سیاسی منطقه درک کرد. خیزشهای خیرهکننده در کشورهای عربی که در دسامبر 2010 با توقیف اسباب و لوازم دورهگردی به نام محمد بوعزیزی در شهر سیدیبوزید تونس آغاز شد. پلیس به دلیل نداشتن مجوز کار با او برخورد خشونتباری کرد و بوعزیزی خود را به آتش کشید.
این رخداد زمینهساز خیزشهایی شد که ناباورانه در مدتی کوتاه تمام کشورهای عربی را درنوردید. بنعلی، دیکتاتور تونس با «خیزش یکماهه تهیدستان، جوانان، مردم محلی و صاحبان مشاغل طبقه متوسط سرنگون شد. مصریها با علاقه و اشتیاق ناظر وقایع تونس بودند. آنها از 25 ژانویه 2011، در عرض دو هفته خیزشهای خود را آغاز کردند.
دهها هزار معترض مصری به سمت میدان تحریر قاهره به راه افتادند».1 سرانجام، حسنی مبارک نیز ناگزیر به کنارهگیری شد. دیری نگذشت که لیبی، یمن، بحرین و سوریه را شورشهای تودهای فراگرفت که به 19 کشور عربی سرایت کرد. چهار دیکتاتور در تونس، مصر، لیبی و یمن سرنگون شدند و در سوریه بشار اسد تا لبه پرتگاه رفت، اما سقوط نکرد. تقدیر این بود که در فاصله حدود یکدههونیم از بهار عربی، رژیم اسد سقوط کند. وقایع اخیر سوریه برای بسیاری نامنتظره بود، درست مانند بهار عربی که کسی انتظار نداشت همهچیز با این شتاب دود شود و به هوا برود.
یانیس واروفاکیس، اقتصاددان و سیاستمدار یونانی، سقوط اسد را با سقوط رژیم دستنشانده آمریکا در کابل قیاس میکند و هر دو را با امپریالیسم یا دقیقتر، لیبرال-امپریالیستِ ایالات متحده مرتبط میداند.2 واروفاکیس میگوید زمانی که رژیم وقتِ کابل سقوط کرد، از شکست امپریالیسم ایالات متحده نفس راحتی کشیدم و همزمان، از رنجی که قرار بود زنان افغانستان تحت لوای طالبان جهادی متحمل شوند، وحشت کردم. لابی لیبرال-امپریالیستِ ایالات متحده بیدرنگ به واروفاکیس حمله کرد که پیروزی طالبان را جشن گرفته است.
مدتی پیش که رژیم اسد سقوط کرد و جهادیها به دمشق حمله کردند، باز هم واروفاکیس از سقوط یک رژیم ستمگر ابراز رضایت کرد و گفت: «سوریها به اندازه کافی رنج کشیدهاند. اکنون وظیفه داریم اطمینان حاصل کنیم بیشازاین رنجی بر آنها تحمیل نشود، برای این هدف، قدرتهای خارجی، غربی و غیرغربی نیز باید از این کشور دور نگه داشته شوند».
این بار نیز مانند مورد سقوط کابل، بلافاصله مورد حمله قرار گرفت که پیروزی جهادیها را جشن گرفته است. اما چرا از دیدِ واروفاکیس و همفکرانش این رخدادها با امپریالیسم غربی و سیاستهای نئولیبرالیِ منطقه نسبت دارند. آدام هنیه، نویسنده فلسطینیتبار در کتاب روشنگرش «تبار خیزش»3 پاسخ درخوری برای این پرسش تدارک دیده است. هنیه در این کتاب، خطوط اصلی تحولات نئولیبرالی در منطقه را ترسیم میکند و تأثیر و تبعاتِ این سیاستها را بر سرنوشت مردمان خاورمیانه نشان میدهد.
اما چنانکه یوسف اباذری در پیشگفتار ترجمه «تبار خیزش» مینویسد، خاورمیانه با مسائل متعددی مواجه است: از شکافهای فزاینده قومی-مذهبی گرفته تا نابرابری اجتماعی و بحران مشروعیت سیاسی و مسئله اشغالگری و چپاول منابع طبیعی. بیتردید هیچیک از این مسائل ماحصلِ سیاستهای نئولیبرالی نیست و به تعبیر اباذری، تاریخی بس طولانیتر از دوره رشد روابط بازار آزادی در خاورمیانه دارند. با این وصف، چرا نئولیبرالیسم مفهوم مرکزی برای فهم خاورمیانه است. هنیه با نقد رویکردهای متعارف در بررسی تحولات خاورمیانه که عموما به دوگانه مبهم دولت/جامعه مدنی متکی است، نشان میدهد که جریان اصلی مطالعات خاورمیانه گرفتار نوعی استثناگرایی روششناختی است؛
گویی مقولات اساسی جامعهشناسی مانند دولت و طبقه برای مطالعه خاورمیانه کافی نیست، بنابراین، آدام هنیه برای واکاوی تحولات اجتماعی در خاورمیانه، تحلیل طبقاتی را مبنا قرار میدهد که ناگزیر با کیفیاتِ بسط سیاستهای نئولیبرالی در خاورمیانه گره میخورد. به تعبیر اباذری، از آنجا که نئولیبرالیسم صورت متأخر سرمایهداری جهانی است، این صورت به شکافها و منازعات از پیش موجود اجتماعی شکل تازهای بخشیده است. آدام هنیه در تحلیل مبتنی بر اقتصاد سیاسیِ خود، به این ایده میرسد که بسیاری از عوامل زمینهساز قیام در کشورهای همسایه را در سوریه هم میتوان یافت. رژیم حافظ اسد در دهههای هشتاد و نود م. عمدتا از مدار قدرت آمریکا دور بود؛ و اسد چهرهای ضدامپریالیستی از نظام سوریه ساخته بود، اگرچه این چهره درست مانند رژیم قذافی بیشتر صوری بود تا واقعی.
پیش از کودتای 1970 که اسد را به قدرت رساند، دولتهای بعثی سیاستهای اقتصادی دولتمحور را اجرا کرده بودند و سوریه شاهد گسترش حمایتهای دولتی از نیازهای اساسی جامعه بود. اما در نیمه دهه هشتاد م. حافظ اسد آزادسازی تدریجی اقتصاد را آغاز کرد؛ روندی که در دهه نود م، شتاب گرفت و در برنامه تمامعیار اصلاحات نئولیبرالی بشار به اوج رسید. به تعبیر بسام حداد، تحلیلگر اقتصاد سیاسی سوریه، گشایش سوریه به روی سرمایهگذاری مستقیم خارجی، حذف نظارت دولتی و سیاستهای خصوصیسازی بشار اسد موجب شد بخشهای مهم صنعتی به سلطه بخش خصوصی درآیند و گروهی بهشدت همبسته از شرکتهای خوشهای تجاری از طریق ارتباط نزدیک با اسد رشد کنند که از فرایند خصوصیسازی سود سرشار بردند.
این فرایند از دیدِ هنیه به تشدید شکافهای اجتماعی درون سوریه منجر شد؛ تحولاتی که بهویژه بر مناطق روستایی بهشدت تأثیر داشت. یکی از رانههای اساسی این نابرابری حذف کشتزارهای دولتی و رویآوردن به مالکیت خصوصی زمین بود؛ اصلاحات ارضی به اعتقاد هنیه، سیاست کلیدی دولت سوریه در دهه هفتاد م. بود. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و وارونهسازی این سیاست در دورههای بعدی به ظهور بنگاههای بزرگ خصوصی منجر شد که بیشتر منابع آب زیرزمینی را تصاحب کردند و همین مسئله، بحران فزاینده آب در نیمه دهه دوهزار م. را در پیش داشت. هنیه به خروج نیروهای سوری از لبنان در سال 2005 و دوقطبیشدن اجتماعی و تأثیرات اقتصادی این تحول نیز اشاره میکند و دست آخر به این نتیجه میرسد که پسزمینه اقتصاد سیاسی قیام سوریه شباهت زیادی به دیگر کشورهای منطقه داشته و مشخصه آن، استبداد و سرکوب شدید نارضایتیهای داخلی بوده است.
هنیه درعینحال به تفاوت عمده سوریه با دیگر کشورهای مشابه اشاره میکند؛ اینکه به دلیل گشایش نئولیبرالیِ نسبتا دیرهنگام سوریه، مرکز ثقل رقابتهای بینالمللی بر سر خاورمیانه به سوریه منتقل شده است. پیش از خیزش 2011، چین و روسیه متحد اصلی اسد بودند و سوریه را موقعیتی راهبردی میدانستند که میتوانستند از آن، وزنه تعادلی در برابر قدرت آمریکا بسازند. این جدال البته با همپیمانیِ دولت سوریه با ایران و حزبالله و جریان مقاومت در لبنان، تشدید شد. اما آدام هنیه مصرانه تأکید دارد که نمیتوان با وجود این رقابتها، نزاع سوریه را تنها از دید ژئوپلیتیک نگریست و اقتصاد سیاسی ساختار طبقه و دولت در سوریه را نادیده گرفت.
از این منظر است که هنیه قیام سوریه را تلاش برای براندازی نظامی مستبد میخواند که «در رأس اقتصاد نئولیبرالی بهشدت دوقطبی قرار داشت». وضعیتی که همچنان در سوریه ادامه دارد و فارغ از برنامه قدرتهای جهانی و منطقهای برای سوریه، باید در ساختِ سوریه جدید مدنظر قرار گیرد؛ زیرا که به قولِ اباذری، با وجود شکست قیامهای عربی و ظهور داعش و تداوم اشغالگری امپریالیستی که بر اثر آن خاورمیانه زخمهای عمیقی برداشته، نباید پنداشت که فرصت خلق نظم اجتماعی بدیل به طور کامل از دست رفته؛ نظمی که باید به دست مردم خاورمیانه رقم بخورد.
1. «انقلاب را زیستن» آصف بیات، ترجمه شیرین کریمی، نشر بیدگل
2. «درسهایی از سوریه» یانیس واروفاکیس، سایت نقد اقتصاد سیاسی
3. «تبار خیزش» آدام هنیه، ترجمه لادن احمدیان هروی، با پیشگفتار یوسف اباذری