پنجره «خانه کابل» بسته شد
«خانه کابل» بسته شد. دستاندرکارانش در شبکههای اجتماعی دلیل این بستهشدن را ننوشتند، اما واکنشهای موافق و مخالف بسیاری درباره این اتفاق مطرح شد. برخی تمام نفرتشان از حضور افغانستانیها و مهاجران افغانستانی در زیر این پست عیان کردند و خوشحال از این اتفاق شدند و برخی دیگر از بستهشدن تنها رستوران و مکان ارتباط مستقیم با مهاجران کشور همسایه ازدسترفته ناراحت شدند.
«خانه کابل» بسته شد. دستاندرکارانش در شبکههای اجتماعی دلیل این بستهشدن را ننوشتند، اما واکنشهای موافق و مخالف بسیاری درباره این اتفاق مطرح شد. برخی تمام نفرتشان از حضور افغانستانیها و مهاجران افغانستانی در زیر این پست عیان کردند و خوشحال از این اتفاق شدند و برخی دیگر از بستهشدن تنها رستوران و مکان ارتباط مستقیم با مهاجران کشور همسایه ازدسترفته ناراحت شدند. موافقان معتقد بودند این مکان به دلیل حضور مهاجران غیرقانونی و نداشتن مجوز رستوران تعطیل شده و عدهای دیگر نوشتند به دلیل تغییر قانون و ممنوعیت حضور مهاجران در صنعت غذا این مکان تعطیل شده است. یکی از جامعهشناسان شناختهشده نیز از این انفاق ابراز شرمندگی کرد و ابراز امیدواری کرد که خیلی زود این ماجرا حل شود. محمدکاظم کاظمی، شاعر برجسته افغانستانی، نیز در یادداشتی اختصاصی برای ایراف درخواست کرد که این پنجرههای فرهنگی تعطیل نشود. او نوشت: «چند روز پیش یکی از دوستان از من پرسید که «میخواهم کلاه پکول تهیه کنم. در کجا میتوانم بیابم؟ خانه کابل آن را دارد؟» که گفتم «بله احتمالا دارد» ولی نمیدانستم که خانه کابل اکنون پلمب شده است.
سالهای پیش، آنگاه که خانه کابل تأسیس نشده بود، بسیار دوستان ایرانی میپرسیدند که ما غذاهای افغانی را در تهران در کجا بیابیم؟ و ما پاسخی نداشتیم. این طعمها، این غذاهای معروف شرقی که با ذائقه ایرانی هم سازگار بود، در تهران در دسترس نبود، درحالیکه در لندن، پاریس، برلین و دیگر شهرهای بزرگ دنیا، رستورانهای متعدد غذای افغانی، ایرانی، عربی، هندی و... است. شخص میتوانست در لندن قابلیپلو بخورد، ولی در تهران نه.
اما خانه کابل وقتی تأسیس شد دیگر فقط یک رستوران و کافه نبود. دریچهای به فرهنگ، هنر و ادبیات افغانستان باز شد. گویا یک خانه فرهنگ است. در آنجا کتابهای افغانستانی بود، لباسها بود، آثار هنری بود، عکسهای عالی بود؛ بهخصوص که گرداننده آن یک هنرمند عکاس و گرافیست پیشکسوت افغانستان است و خانواده فرهنگدوست او هم در کنارش. بارها در این محل دوستان افغانستان و ایران در کنار هم نشستهاند، گپ زدهاند، تبادل فکر و اندیشه کردهاند و عزیزان ایرانی بیشتر با افغانستان آشنا شدهاند. گاهی محافلی برگزار شده است و نشستهایی. اینها از ثمرات این محل است، جایی که به ظاهر رستوران و کافه است، ولی در عمل یک مرکز فرهنگی. و چنین است که «خانه کابل» به یک نماد تبدیل میشود و بر سر زبانها میافتد. مردمی در ایران که این محل را دیدهاند یا وصفش را شنیدهاند، دیگر حداقل یک مقدار مختصری نگاهشان نسبت به این کشور و مردمش تصحیح میشود. نمیگوییم این نگاه زیرورو میشود و انتظار زیروروشدن ناگهانی نداریم.
این نگرشها در هر شکلی و با هر جهتی، قطره قطره روی هم جمع میشوند. شخص گاهی یک شعر میشنود، گاهی یک داستان، گاهی یک فیلم، گاهی یک قطعه موسیقی، گاهی لباس افغانستانی، گاهی غذا، گاهی ضربالمثلها، گاهی آثار تاریخی، گاهی مناظر طبیعی، گاهی آثار صنایع دستی؛ مجموعه اینها هستند که نگاه به مردم و کشوری را میسازند و شکل میدهند. و حالا میشنویم که خانه کابل پلمب شده است. چرا؟ به دلیل بهکارگیری یا تجمع اتباع بیگانه. خب طبیعی است که چنین باشد. آن رستوران چینی در لندن را هم احتمالا مردم انگلستان نمیگردانند. آن رستوران ایرانی که چلوکباب ارائه میکند هم به وسیله مستر و مادام اسمیت اداره نمیشود، بلکه احتمالا یک ایرانی آن را اداره میکند که او هم در آن کشور تبعه خارجی است.
ولی قوانین و مقررات را تسهیل کردهاند تا کاری که درست و مثبت است، بر زمین نماند و به مانع برنخورد. ادارات، نهادها و سازمانها برای تسهیل امور، برای تقویت کارهای مثبت و ارزشمند تشکیل میشوند و قوانین برای این نوشته میشوند. به راستی نمیشود راهحلی پیدا کرد که هم این پنجرههای ارتباط فرهنگی دو ملت مسدود نشوند و هم مقررات و قوانین به شکلی رعایت شوند؟ قطعا چنین میشود کرد، اگر عزمی و ارادهای برای بهبود مناسبات دو ملت باشد. و امیدواریم که این عزم و اراده شکل گیرد و مانع بستهشدن این پنجرهها شود».