کلینت ایستوود در جدال با فراموشی
معرفی فیلم «هیئت منصفه شماره دو» آخرین اثر «کلینت ایستوود»
کارنامه کلینت ایستوود بهعنوان کارگردان، درست مثل شخصیت اوست: سرسخت، پایدار و گاه شگفتانگیز.
کارنامه کلینت ایستوود بهعنوان کارگردان، درست مثل شخصیت اوست: سرسخت، پایدار و گاه شگفتانگیز. مردی که حتی در دهه نهم زندگیاش همچنان با اشتیاقی تحسینبرانگیز، داستانهایی را روایت میکند که به اخلاقیات، قضاوت و انسانیت گره خوردهاند. هرچند دیگر نمیتوان انتظار داشت که آثارش به عناوین درخشانی مثل «محبوب میلیون دلاری» یا «پلهای مدیسن کانتی» برسند، اما او همچنان فیلمهایی میسازد که ارزش دیدن دارند، فیلمهایی که با وجود روایتهای ساده، تأملبرانگیز هستند. اکران فیلم ایستوود در آمریکا حاشیههای فراوانی داشت. فیلم با تبلیغات محدود و تنها در 50 سینما اکران شد. بسیاری این شکل از اکران را ظلم و بیاهمیتی به فیلم تلقی کردند و معتقدند آخرین فیلم ایستوود کسی که تاریخ زنده سینمای امریکاست حتی اگر اثری متوسط باشد لایق اعتنای بیشتری است و نباید گرایشهای سیاسی او تاثیری در پخش فیلمش داشته باشد.
فیلم اخیر ایستوود، «هیئت منصفه شماره دو»، یک درام دادگاهی مدرن است که ردپای کلاسیکهایی همچون «دوازده مرد خشمگین» در آن به چشم میخورد. داستان حول شخصیت اصلی فیلم، جاستین کمپ، روزنامهنگاری که به هیئت منصفه فراخوانده شده، میچرخد. جاستین و همسرش در انتظار به دنیا آمدن فرزندشان هستند و در نگاه اول، زندگی خانوادگیشان بینقص به نظر میرسد. اما با پیشرفت داستان، مشکلات نهفته در لایههای زیرین زندگی آنها به آرامی آشکار میشود. ماجرای اصلی فیلم اما در دادگاهی روایت میشود که جاستین بهعنوان عضوی از هیئت منصفه در آن حضور دارد. متهم، جیمز سایت، به کشتن مردی در جریان یک مشاجره در حالت مستی متهم شده است. در ابتدا، این پرونده ساده به نظر میرسد، اما با شروع محاکمه، جاستین متوجه میشود که پرونده پیچیدهتر از چیزی است که تصور میکرد. او به شک میافتد که آیا ممکن است خودش در شبی که حادثه رخ داده، بهصورت تصادفی نقشی در این تراژدی داشته باشد یا خیر. تردید درونی جاستین، بذر تنش و درگیری روانی را در ذهنش میکارد و او را وارد مسیری میکند که در آن اخلاقیات، حقیقت و عدالت در هم گره میخورند.
ایستوود با دقت در جزئیات، توانسته تنشهای روانی و عاطفی شخصیتها را روایت کند. جاستین درگیر این پرسش است که آیا باید حقیقت را فاش کند و از مردی که احتمالاً بیگناه است دفاع کند، یا سکوت کند و از زندگی خانوادگیاش محافظت کند. این تعارض درونی، نهتنها بر زندگی جاستین بلکه بر زندگی دیگر شخصیتها سایه میاندازد، از جمله قضاوت فیث کیلبرو، دستیار دادستان ناحیه که به شدت تلاش میکند حکم محکومیت متهم را بگیرد. این دو شخصیت نمایندگان دو روی سکه عدالت هستند: یکی در جستجوی حقیقت و دیگری در پی اثبات جرم.
بااینحال، یکی از ایرادات بزرگ فیلم، نبود پیچیدگی یا معمایی تأثیرگذار در روایتی است که ایستوود ارائه میدهد. در حالی که فیلم به موضوعات مهمی میپردازد، اما دوراهیهای اخلاقی آنقدرها درگیر کننده نیست. درست و غلط ماجرا مشخصتر از آن است که درگیرکننده باشد و تماشاگر باتجربه، که بارها در موقعیتهای مشابه و حتی پیچیدهتر قرار گرفته و به راحتی میتواند پیش از رسیدن به پایان، تصمیم بگیرد که چه چیزی واقعا درست است.
شخصیتهای فرعی هم تیپیکال عمل میکنند. هارولد، عضو هیئت منصفه و کارآگاه سابق، بهطور غیرقانونی درباره پرونده تحقیق میکند. تصمیمات او و تأثیر آنها بر روند محاکمه، نشان میدهد که چگونه حتی بهترین نیتها میتوانند به نتایج غیرمنتظره و گاه مخربی منجر شوند. این شخصیتها بهعنوان نمایندگانی از اقشار مختلف جامعه، تلاش میکنند به داستان عمق ببخشند، اما بیشتر در سطح باقی میمانند. دغدغههای سادهای دارند و درگیر کننده نیستند. فیلم درگیر نسبیگرایی اخلاقی در قضاوت است که در جوامع مدرن و سرمایهداری رواج دارد. در جوامع مدرنی مثل آمریکا که تنوع فرهنگی و اجتماعی بالاست نسبیگرایی رواج بیشتری دارد. این جوامع که به واسطه مهاجرت و جهانیسازی، پذیرای فرهنگها و ارزشهای متعدد شدهاند. نسبیگرایی راهی شده برای درک این تفاوتها. اما گاهی این واکنش بیش از حد افراطی میشود و تصمیمات بیشتر با منفعت زندگی فردی افراد منطبق است نه نفع عمومی جامعه. فرد در این جوامع خودش را مختار و گاهی مقصر میداند. در جوامع سرمایهداری، افراد بهعنوان موجوداتی خودمختار شناخته میشوند که حق دارند انتخابهای خود را داشته باشند. جاستین هم، در تلاش برای یافتن حقیقت، از چارچوبهای سنتی فراتر میرود و تصمیماتش را بر اساس تجربیات شخصیاش میگیرد. ایستوود در این فیلم، از نسبیگرایی اخلاقی بهعنوان وسیلهای برای کاوش در ماهیت قضاوت و عدالت استفاده میکند.
از لحاظ بصری، ایستوود در هیئت منصفه شماره دو با استفاده از زوایای دوربین و تکنیکهای نورپردازی، توانسته احساسات عمیق شخصیتها را منتقل کند. لحظاتی که جاستین در حال مواجهه با بحرانهای درونی است، با استفاده از سایههای خطی و قابهای محدود، حس انزوا و فشار روانی او بهخوبی تصویر شده است. صحنههایی که جاستین در آینه به خود نگاه میکند یا پشت میلههای زندان تصور میشود، بهطور نمادین عمق بحران اخلاقی او را نشان میدهند. هیئت منصفه شماره دو اثری است که اگرچه در سطح معمایی و پیچیدگی داستانی نمیتواند به آثار برجسته ایستوود برسد، اما همچنان از دیدگاه اخلاقی و فلسفی، ارزشمند است.