چرا باید مینیسریال «بچهگوزن» را ببینیم؟
به دنبال درمان تروماهای زندگیمان باشیم
«بچهگوزن»، مینیسریال بریتانیایی نیمه اول ۲۰۲۴ بود که از شبکه نتفلیکس به نمایش درآمد؛ یک کمدی گروتسک برآمده از شخصیترین تروماهای زندگی سازنده سریال. ریچارد گاد خالق سریال «بچهگوزن» است که علاوهبر آن، نقش اول مرد را در این اثر برعهده دارد. «بچهگوزن»، نمایشی حقیقتمحوردر ژانر درام، کمدی سیاه و روانشناختی است. سریالی شوکهکننده که ریچارد گاد آن را با الهام از تجربههای تلخ خودش در زندگی به تصویر میکشاند. از این رو تجربه دیدن این سریال با سایر آثار دیگر متفاوت است.
فرزانه متین
«بچهگوزن»، مینیسریال بریتانیایی نیمه اول ۲۰۲۴ بود که از شبکه نتفلیکس به نمایش درآمد؛ یک کمدی گروتسک برآمده از شخصیترین تروماهای زندگی سازنده سریال.
ریچارد گاد خالق سریال «بچهگوزن» است که علاوهبر آن، نقش اول مرد را در این اثر برعهده دارد. «بچهگوزن»، نمایشی حقیقتمحوردر ژانر درام، کمدی سیاه و روانشناختی است. سریالی شوکهکننده که ریچارد گاد آن را با الهام از تجربههای تلخ خودش در زندگی به تصویر میکشاند. از این رو تجربه دیدن این سریال با سایر آثار دیگر متفاوت است.
داستان این سریال حول محور شخصیت دانی دان، متصدی بار و کمدین در لندن میگذرد. او یک روز با مشتری به نام مارتا روبهرو میشود که بهشدت غمگین است؛ از این رو، یک فنجان چای میهمانش میکند تا او را خوشحال کند. مارتا وابستگی شدیدی به دانی پیدا میکند، بهطوری که هر روز به محل کار او میرود، سپس در اینترنت او را اذیت میکند، شبانهروز برایش ایمیل میفرستد و سرانجام به تعقیب او میپردازد تا اینکه دانی، مارتا را به پلیس گزارش میدهد. او دستگیر، متهم و محکوم به 9 ماه حبس میشود.
در طول نمایش این سریال پیچیده و البته پخته، متوجه میشویم که هم دانی و هم مارتا در گذشتهشان دارای زخمها و تروماهایی بودند که درمان نشدند. دانی در ابتدا از روی دلسوزی به مارتا توجه نشان میدهد، اما مارتا یک استاکر است؛ تعقیبکننده بهخصوص به فردی که دیوانهوار علاقهمند است. او همچنین سابقهدار بوده است. استاکری یک اختلال روانی است، بیماری است و نباید ساده از این مقوله گذشت. درواقع دان یا گاد با کسی روبهرو شده که حسابشده و موذیانه و از روی عمد عمل نمیکند، بلکه خود فرد بهشدت آسیبپذیر و مضطرب و دارای تنش روانی است. دانی از سوی مارتا بهشدت اذیت میشود، اما اقدامی علیه او نمیکند و تا جایی هم مخاطب با دانی همذاتپنداری کند. اما هرچقدر دانی کوتاه میآید، آزارها بیشتر میشود و عکسالعمل جدی از دانی دیده نمیشود. در این مرحله مخاطب با خود میگوید: هر بلایی سر او بیاید حقش است. این درگیرکردن مخاطب با سوژه و افکار و عواطف ضدونقیضی که در حین نمایش فیلم آن را تجربه میکند، اگر نگوییم شاهکار است، به نوعی نبوغ سازندگان سریال را میرساند و نباید منکر این قضیه شد که «بچهگوزن»، هم از لحاظ تدوین و هم تصویر، مخاطبان را بهنوعی اذیت میکند.
فرم روایی سریال با اینکه بسیار جدید است، اما دست روی یکی از سوژههای تکراری و مهم روانشناسی گذاشته است. ریچارد گاد یا همان دانی دان سالها قبل از آنکه با مارتا آشنا شود از سوی نویسندهای چندین بار مورد آزار و اذیت قرار گرفته و از این رو اعتمادبهنفسش بسیار پایین آمده بود. او برای این آزارها از کسی کمکی نگرفته بود و به دلیل داشتن تجربیات تلخ، نشاندادن توجه از سوی مارتا در چند جلسه اول باعث شده بود که دارای اعتمادبهنفس کاذب شود. دانی از آنجایی که در ارائه نمایش کمدی هم ضعیف عمل میکرد، بهشدت افسرده شده بود از این رو خودش، نقش مهمی در تداوم مزاحمتها از سوی مارتا داشت. او اگر بهجای دلسوزی نسبت به مارتا همدلی نشان میداد، باید گزارش او را زودتر به پلیس میداد، نه بعد از شش ماه مزاحمتهای دردسرساز. دانی به دلیل حمل تجربههای منفی گذشتهاش، توان تصمیمگیری و برخوردی قاطعانه را نداشت. او این احساس شکنندگی را بهخوبی به مخاطب القا میکند؛ از این رو تماشاگر را عصبانی و کلافه میکند. در واقع دانی امنیت را از ناامنترین آدم دنیا طلب میکرد؛ او آزارگرش را دوست داشت مانند زندانی که زندانبانش را دوست دارد.
اوج این سریال زمانی است که دانی در حین نمایش کمدیاش، داستان زندگی و مورد آزار و اذیت قرارگرفتن و عدم توجه دیگران به خودش را با صراحت بیان میکند؛ صحنهای که مخاطب را به گریه میاندازد که از قشنگترین و باجسارتترین سکانسهایی است که خالق این سریال، آن را به نمایش میگذارد. در واقع دانی روح خودش را برای ما عریان کرده است. او در بخشی از صحبتهایش میگوید: «این آزارها من را تبدیل به کسی کرد که آدمهای عجیب را جذب کنم». ریچارد گاد درمورد این بخش از زندگیاش در مصاحبهای، گفته: «من با کلی احساس شرم و شرمساری بزرگ شدم. در واقع فکر میکنم تنها راه پشت سر گذاشتن این عواطف منفی این است که شاخبهشاخ با آنها روبهرو شوم».
سریال «بچهگوزن» خندهدار نیست، بلکه به زعم من، غمانگیز است. زمانی که تروماها درمان نشده باشند، مانند دملی چرکین همیشه سرباز هستند. از این رو هرکسی میتواند به شخص آسیب بزند، بدون اینکه شخص آسیبدیده بتواند کاری کند. درنهایت سریال به شیوهای دراماتیک و تلخ پایان مییابد.
این بار دانی است که خودش را به مارتا وصل میکند و با اینکه مارتا در زندان است، ساعتها صدای ضبطشده مارتا را گوش میدهد و خودش را اذیت میکند. سریال به گونهای تمام میشود که دانی اینبار مانند مارتای غمگین پشت میزی در بار نشسته است و متصدی بار که مرد است دلش برای او میسوزد و به او یک نوشابه رژیمی (نوشیدنی مورد علاقه مارتا) میدهد و دانی در نقش مارتا فرو میرود و این چرخه باطل دوباره تکرار میشود، از این رو، سریال هفت قسمتی بچهگوزن را باید بهعنوان یک اثر هنری و روانشناسی ستایش کرد نه نمایشی سرگرمکننده.