|

بیماران صرع در خطر تجویز‌های شبه‌علم

اعتماد به طب

به‌تازگی یک مطالعه علمی نشان داده 96 درصد مبتلایان به اپی‌لپسی (صرع) در ایران به‌طور کامل از دستورات دارویی خود پیروی نمی‌کنند. این یافته معانی بسیار دارد. این مطالعه روی بیماران صعب‌العلاج که برای تصمیم‌گیری درباره جراحی بستری شده بودند، انجام شده است و نه جمعیت کلی بیماران «اپی‌لپسی» که حداقل یک درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند.

اعتماد به طب

به‌تازگی یک مطالعه علمی نشان داده 96 درصد مبتلایان به اپی‌لپسی (صرع) در ایران به‌طور کامل از دستورات دارویی خود پیروی نمی‌کنند. این یافته معانی بسیار دارد. این مطالعه روی بیماران صعب‌العلاج که برای تصمیم‌گیری درباره جراحی بستری شده بودند، انجام شده است و نه جمعیت کلی بیماران «اپی‌لپسی» که حداقل یک درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند. به‌علاوه خطرات قطع دارو یا مصرف نامنظم دارو در بیماران «مبتلا به صرع» از بسیاری از بیماری‌های دیگر آشکارتر و زودرس‌تر است. تفاوت این آمار در کشور ما با کشور‌های پیشرفته حداقل 35 درصد محاسبه شده بود.

این مطالعه‌ای علمی و بسیار گویا، درباره وضعیت تصورات عمومی پزشکی در کشور، همچنین اعتماد به طب مدرن و کلا دانش در کشور ماست. طبق این مطالعه، در این بیماری که قطع دارو می‌تواند بلافاصله یا در فاصله‌ای قابل درک باعث تکرار حملات تشنجی، تشنجات مداوم و حتی مرگ بشود، کمتر از پنج درصد بیماران دارویی به این مهمی را به‌درستی مصرف می‌کنند. حال این پرسش مطرح است که در سایر بیماری‌هایی که تأثیر دارو تا این حد آشکار نیست، اوضاع چگونه است؟ راستی در سر بیماران چه می‌گذرد؟

چرا بیماران ایرانی در مقایسه با کشورهای دیگر تا این حد به سیستم سلامت و دستورات پزشکی «بی‌اعتماد» هستند؟ قبل از هر چیز باید پذیرفت اشکالات پایه‌ای سیستم سلامت کشور نقشی مهم در این «بی‌اعتمادی» دارند. شرح حال و معاینه بالینی قطع نظر از دستگاه و تکنولوژی، بیشترین نقش را در تصمیم‌گیری برای بیماران مصروع و نظایر این تشخیص در همه رشته‌ها بازی می‌کند. تشخیص و مهم‌تر از آن اعتماد به طبیب و سیستم پزشکی بیش از هر چیز به رابطه انسانی بین طبیب و بیمار ارتباط دارد. ارزش‌گذاری غلط برای این کار حیاتی هم از کیفیت آن روز ‌به ‌روز کاسته و به پایین‌ترین حدش رسانده است. همچنین اساسا اهمیت «تشخیص» را در اذهان ساده‌ای که ارزش هر چیز را با قیمت آن می‌سنجند و معتقدند هیچ ارزانی بی‌دلیل نیست، به‌شدت پایین آورده است و باعث «تحقیر» و در نتیجه «تخریب» پایه‌های آن شده است.

از سوی دیگر نقش «عوامل اجتماعی» به‌خصوص گسترش سازمان‌یافته «طب شبه‌علمی» و «ضد‌علمی» به اسامی مختلف به‌شدت بر اعتماد مردم به آنچه داروهای «شیمیایی» خوانده می‌شود، تأثیر می‌گذارد. وقتی درمان‌ها و توصیه‌های غیرعلمی با هزینه اندک به رسمیت شناخته شده و تبلیغ می‌شوند، وقتی زالو، بادکش، روغن بنفشه و ترکیبات عنبرنسا به‌طور رسمی و توسط دانشکده‌هایی که برای این کار با حمایت دولتی تأسیس شده‌اند، مؤثر قلمداد شوند یا حداقل در بی‌اثری آنها تردید ایجاد شود، بی‌تردید مقاومت در برابر این عقاید از طرف تحصیل‌کرده‌ترین افراد و روشنفکرترین آنها هم کار بسیار دشواری است. متخصصان مغز و اعصاب کمتر خانواده «اپی‌لپسی»‌ را می‌شناسند که این درمان‌های شبه‌علمی را تجربه نکرده باشد. البته استفاده از داروها و روش‌هایی که بی‌خطری آنها در مطالعات علمی بین‌المللی به اثبات نرسیده، آن هم به مدت طولانی، کار بسیار خطرناکی است. پزشکان از کوچک‌ترین عوارض داروهای «ضد‌ صرع» اطلاع دارند و آنها را بررسی می‌کنند، حال آنکه تأثیر داروهای به‌اصطلاح سنتی و گیاهی هیچ‌گاه درباره «اپی‌لپسی» به‌طور علمی مورد مطالعه قرار نگرفته است. چند مقاله که مثلا تأثیر فلان دارو را در صرع نشان داده کمکی نمی‌کند.

هر دارویی ابتدا به مطالعه سلامتی نیاز دارد که این داروهای پیشنهادی، این ویژگی را ندارند و «مطالعه تأثیر»، باید بسیار گسترده و جهان‌شمول باشد. داروی مؤثر روی صرع ایرانیان، مصریان یا پاکستانی‌ها نداریم. اما نکته مهم‌‌تر آن است که ادعای تأثیر عواملی به‌جز داروهای بین‌المللی و تولید رقیب برای آنها در اذهان آماده‌ای که به‌شدت در جست‌وجوی آن هستند، بی‌تردید بر اعتماد عمومی مردم و متابعت دارویی بیماران تأثیرگذار است. راستی چگونه می‌توان اقیانوسی را که از رودخانه گذشته، به جای خود بازگرداند؟