درباره آثار سیما شاهمرادی؛ کلانخردهروایتها
گریز از محوریت کلانروایتها
ارتباط هنر و نظریه در جهان معاصر منظری اجتنابناپذیر شده و نگاه تعقلی به روند اندیشه در ساختار شکلگیری جهان و تبدیل آن به منظر دیداری خود محوریت زیباییشناسی معاصر را متأثر کرده است.
جاوید رمضانی
ارتباط هنر و نظریه در جهان معاصر منظری اجتنابناپذیر شده و نگاه تعقلی به روند اندیشه در ساختار شکلگیری جهان و تبدیل آن به منظر دیداری خود محوریت زیباییشناسی معاصر را متأثر کرده است. تحرکات ایدئالیسم هگلی در ابتدای قرن بیستم منجر به شکلگیری دوآلیته ایدئولوژی و دستگاههای سیاسی و اجتماعی موج بزرگی از تمدن و اتفاقات زیستی را رقم زد. پدیداری فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم و...، ایسمهایی که تقدس را در مرزهای اینجهانی عقلانی عرضه کرد، دارای روندی مشخص از لحظه حضور در ذهن تئوریسینها تا شکلگیری نظامهای سیاسی و فروپاشی آنها تاریخی پرتنش را مطرح میکنند. این روند که در قالب مدرنیسم نامیده میشود، منجر به خوانش متفاوتی شد که بیشتر در قالب تکثر خوانش و مرکزگریزی نظامهای فلسفی خوانده شدند. جهان پسامدرن دیگر تن به تفاسیر قالبی خردورزی نداده و رفتار متفکران بیشتر رویکردی ریزومی را در پی میگیرد.
نمایش کلانخردهروایتها خود حاصل مطالعات نقاش در حوزه نظریه و فلسفه و متأثرشدن زیباییشناسی هنرمند از کانونهای تفکر در صورتی کلنگر است.
شاهمرادی در روند شکلگیری آثارش بیشتر به اتفاق و حافظه رجوع میکند و محوریت تفسیر و روایت را مورد توجه قرار داده. مشخصا تابلوی محوری این نمایش با حس و حالی رنسانسی در متریال رنگ و روغن آفریده شده که نماد موقعیت دانش در جهان مدرن است. دریدا در کتاب وضعیت پستمدرن این چرخش دانش از موقعیت حقیقتیابی مطلق به سوی وضعیت عملگرایانه سوق دادهشده وجود فناوری اطلاعات ما را به سمت تکثر زبان علم برده و مفاهیم از پیش تعیینشده و جهانشمول، دیگر اهداف قدرتمندی برای ادراک تمدن نخواهد بود. لیوتار با تأکید بر این مطلب بحران کلانروایتها را مطرح کرد. بیاعتقادی به این روایتها که نهادها و ارزشها و اشکال فرهنگی را تقدس میدادند، در حد بازیهای زبانی عدول داد که شرکتکنندهها در این بازیها فقط آنها را میپذیرند.
پیامد این باورهای مطلق جوامع طبقاتی، جنگهای گسترده، جهانیشدن، مصرفگرایی، سلطه رسانه، اضمحلال هویت ملی، محوریت احزاب با ساختار ایدئولوژی و... است. این نظریه براساس تحقیقات روی زبان در اندیشههای ویتگنشتاین شکل گرفت و زبان در شکل بازی و تطور متنیت مطرح شد.
شاهمرادی این شکل از حقیقت را در متنی تصویری خلق کرد و در تطور خود قالبهای تاریخ این خردورزی را به اشکال گوناگون با تولید کرده و پرینتهایی از اثر اولیه نشان میدهد.
موجی از اندیشمندانی که با نگاهی انتقادی به این کلانروایتها شکل گرفت (فوکو، بودریار، دریدا و...) سیاست اعتراض به زیست اجتماعی معاصر را پدید آورد و به حاشیه راندهشدگان جوامع انسانی را مطرح کردند.
شاهمرادی در نمایش خود به ساختارهای سیاسی ایدئولوژی بیشتر توجه دارد و مفاهیم و مشکلات این روند را در آثارش با مدیای تصویری شکل داده است.
او به گستردگی خوانش متن اعتقاد دارد و متن را در جایگاه محوری هستیشناسی قرار میدهد، آنچنان که کریستوا و ریکور و دیگران این نظریه را مطرح کردند.
این نظرات محوریت سبک و سیاق تصویری هنرمند را شکل داده و گرایش به کلاژهای تصویر از متن اصلی را طی سالهای گذشته تداوم داده است. این رویکرد مانند ماشینی عمل میکند که هر مقولهای را در آن میتوان قرار داد و خوانشی متفاوت از آن حاصل کرد. مفاهیمی مانند خشونت، عشق، اشیا و تحلیلی انتقادی از ژانرهای تصویری مانند طبیعت بیجان، منظره، زن و پرتره را تحت تأثیر تجربه زیست خود پدید آورده است.
توجه شاهمرادی به نظریه و جستوجوی او برای ترجمه زبان نوشتاری به زبان تصویری با توجه به روند اجتماعی نکتهای است که او را در جایگاهی منحصربهفرد قرار میدهد. جستوجو و روند شاهمرادی در مقام هنرمندی فیلسوفمشرب، اگر نگوییم منحصربهفرد، دستکم در هنر معاصر ایران کممانند است.
هنرمند در این مسیر سعی در گریز از محوریت کلانروایت دارد. این نمایش دارای شاخصهای روایتی است و زمان در شکلدادن تجربه زیباییشناسی مخاطب نقش اساسی دارد. توجه به روند مواجهه نخستین با کتاب حقیقت بزرگ و تکثیر و نتایج این اعتقاد در آثار بعدی خود نمایشی کاتارسیزی را شکل داده، درعینحال که هر اثر قابلیت استقلال و خوانشی متعدد برای مخاطب را داراست.
طرح این ایده که بازیهای زبانی تصویری قابلیت گستردهتری برای تولید خوانشهای متعدد دارد، نقطه درخشانی در کنش نظریهمحور هنرمند است و از منظر تاریخ هنرهای تجسمی، گسترش مفهوم هنر به حوزه تفکر تعقلی و زیست اجتماعی در کنار هم امری نادر است.
درک ظرفیتهای هنری شاهمرادی نیازمند گذر سالهای طولانی است. این مفهوم دال بر پدیداری ارزشهای او در آینده است و در اکنون محصوربودن حوزه هنر ایرانی در سطح دالانهای اندیشه جهانی و غیاب تفسیر و نقد کلنگر قطعا مهجور باقی مانده است.