در سودای اکثریتخواهی (نمایی)
روایتی از اقلیتها
گاهی بازخوانی برخی دانستهها و ژرفنگری در بدیهیات، ابعادی فراموششده از واقعیت را فرارویمان میآورد (دستکم برای عدهای از ما) یا به بازشناسی برخی دانستهها و بازباوری بعضی ارزشها و سپس اصلاح امور میانجامد.
علی نامجو: گاهی بازخوانی برخی دانستهها و ژرفنگری در بدیهیات، ابعادی فراموششده از واقعیت را فرارویمان میآورد (دستکم برای عدهای از ما) یا به بازشناسی برخی دانستهها و بازباوری بعضی ارزشها و سپس اصلاح امور میانجامد.
ناهمگونی نظرات جناحها در سپهر سیاسی ایران به هر علت و مقصودی که باشد، واقعیت آشکاری است که تا این لحظه هیچچیز نتوانسته است بر آن سرپوش نهد؛ حتی وفاق. ر یک از گروههای فعال یا نیمهفعال در عرصه سیاسی، براساس سرچشمه فکری خود، راهی را برگزیدهاند و میکوشند دیگران را با خود همراه کنند. روشن است که این نحلهها همچنان که از نظر زمینههای شکلگیری خود دیگرگونه از هم هستند، در راه و روش و تعلقشان به ارزشهایی چون جمهوریت و ملیت و... نیز دیگرگونه از هم مینمایند.
اگر بپذیریم که این گروهها، فرهنگ واقعی و آرمانیشان، برون و درونشان نیز خواسته و گفتهشان یکی است؛ پس باید باور کنیم که همه آنها جوینده درستی و پوینده راه راستیاند و اگر کردارشان خلاف گفتارشان باشد، سهو است و خطای انسانی. بنابراین، زادگاه همه ناهمگونیها، دیگرگونیها در تعیین «درستی» و تعریف آن است.
میدانیم که تعیین این مهم، به همه عوامل خودآگاه و ناخودآگاهی بستگی دارد که جهانبینی و مقصودخواهی فرد، گروه و جامعه را میسازد. زیرا مفاهیمی از این دست، نسبیاند و حدود و ثغورشان بر اساس ارزشها و معیارهای دیگر تعین مییابد. بیشینه جامعه ایران، به طورکلی (با حفظ اختلافات جزئی) دارای وجوهی مشترک هستند و غالبا با هم، روان در یک راه و پرهیزان از یک چاه بودهاند.
در کنار این آیین جمعی، اقلیتهایی هستند که روح خرد جمعی را چندان به کالبد خویش راه نمیدهند و طبیعی است که در رابطهای گفتوگومحور و منطقبنیاد با اکثریت نیز آرام و قرار نمیگیرند (کاش بگیرند). روشن است که منطق و حقیقت، محکمترین دستاویزی است که میتواند هر فرد یا هر گروه فکری را پشتیبانی کند. البته در صورتی که راه و مسلک آن فرد یا گروه مطابق با منطق و حقیقت باشد. اما منطق و حقیقت «درستی» در عرصه سیاست چیست؟
امروزه مرجحترین نوع حکمرانی، بر اساس نیازها و دستاوردهای فکری و فرهنگی بشر و نیز اقتضائات و امکانات اجتماعی او، مردمسالاری و شیوههای آن است. حتی در گذشته که نظام بیشتر تمدنها و سرزمینها پادشاهی بود، باز هم دستگاه قدرت، بر اساس نسبت آن با رضا و رفاه مردم ارزیابی میشد. واقعیتهایی تاریخی چون دستگاههای تبلیغی سلطنتها برای جلب نظر مردم، وجود مجلسهای گوناگون در ساختار قدرت در برخی دورهها و نیز تعیین شوراهایی برای تغییرات مهم حاکمیت، شوریدن مردم و پهلوانان بر حکام، همه و همه دال بر اهمیت نظر مردم در شکلگیری یک حکومت و بقای آن است.
این نوع نگاه از نظر مبانی دینی نیز بیپشتوانه نیست. چنانکه میدانیم در جریان جانشینی پیامبر اسلام (ص)، با امعان نظر در وقایع جانشینیها بهویژه احوال و اقوال حضرت امیر (ع) هنگام پذیرش حاکمیت و عمل ایشان در طول حکومت، میتوان اصالت و اهمیت نظر مردم را به عنوان یکی از مهمترین عوامل پذیرش حکومت از سوی ایشان شناخت.
فراواناند آیاتی که خطاب به رسول گرامی اسلام، اختیار فردی و اجتماعی انسانها را در جایگاه یک حکمت و عطای الهی میشناسانند. بخش قابلتوجهی از تفسیرها و تحلیلهای مردمسالارانه از برخی از آیات و احکام و احادیث دینی که به این موضوع ما مربوط هستند، در آثار و اقوال دینپژوهان معاصر ما و پایهگذاران انقلاب اسلامی متجلی است.
با یادکرد تاریخ صدوچند ساله اخیر ایران، درمییابیم که مردم این سرزمین همواره در سیری پیشرو، به سوی کسب مردمسالاری و حکومت قانون، گام برداشته و بر حفظ این دستاوردها همت گماشتهاند. حتی اگر گاهی به مکر دژخیمان داخلی یا اهریمنان خارجی مجبور به عقبنشینی شدهاند (مانند استبداد صغیر و کودتای ۳۲) از آن چونان دورخیزی برای جهشی بیشتر به سوی هدف بهره یافتهاند. گویا این راه در درازمدت، یکطرفه بوده است. افزون بر این، با مرور وقایع انقلاب اسلامی و سخنان پیشروان فکری و بنیانگذاران آن در پیش و پس از انقلاب و درنهایت نوع شکلگیری مردمسالارانه جمهوری اسلامی، اصالت آرای اکثریت و خواست جمعی را میتوان به آشکاری دریافت.
بر اساس آنچه گفته شد، در سپهر سیاسی ایران امروز، درست و منطقی، چیزی است که از رهگذر آرای عمومی بگذرد. یعنی صندوق رأی (بهعنوان علت نخستین و زمینهای) اصالتبخش به جریانها و وقایع است. اگر ما جمهوری اسلامی را حاصل خرد جمعی مردم ایران (حوزه و دانشگاه و بازار و...) بدانیم، پس میزان، رأی ملت است.
روشن است که تکیه بر رأی مردم نه تنها مانع عقلی، عقلایی، دینی و قانونی ندارد بلکه مؤید و پشتگرم به این عوامل اصالتبخش نیز هست. با این همه، گاهی شاهد رفتارهایی هستیم که گویی عدهای اگر دستشان به قانون و مراتب بالایی هرم حکومت میرسید به ستیز آشکار یا نیمهآشکار با خواست و حق مردم برمیخاستند. چنین افرادی ممکن است در هر حزب و جناح و گرایشی باشند؛ از مشهوران به سلطنتمآبی یا منتسبان به انقلابینمایی.
سوگمندانه، عدهای از هموطنان هستند که ذکر برخی از اصول قانون اساسی را در حضور خود خوش نمیدارند. اینها خواه ناخواه باید بپذیرند که ملت، راه خویش را یافته و هرگز از آن باز ننشسته است؛ گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را. جای شگفتی است که بعضی از این هموطنان خود را منتسب یا منتسبترین گروه به مبانی انقلاب و جمهوری اسلامی میدانند. پرسش این است که چگونه میشود ادعای انقلابیبودن و تعلق به جمهوری اسلامی داشت اما با مبانی آنها یعنی احترام به خواست اکثریت بیگانه بود.
در چند سال اخیر، بهویژه از آغاز دهه ۹۰ به این سو (گاهی با استفاده از نقدهایی به دولت وقت که برخیشان در جهت «چپنمایی» و آدرسدادن نهچندان صحیح برای جذب مخاطب بود)، شاهد ظهور برخی سخنرانان و تئوریسینها بودیم که اگر فعالیتهای همهشان با هم، در ترازوی سنجش با یکی از آثار اندیشمندان و دینپژوهان معاصر قرار گیرد، میدانیم حاصل، چه خواهد بود.
دردا و دریغا اگر نوجوان و جوان ایرانی که در میراث علمی-فرهنگی خود، گویاترین آثار راهگشایانه و زیباترین آفریدههای دینپژوهانه را دارد، به جای بالیدن در آغوش هویت خود، در عمل، بهعنوان مثال، پیرو عقیدهای همچون استالین شود که میگفت: وای به حال واقعیتهایی که با تئوریهای ما سازگار نباشند.
صدحیف و صدحیف اگر نوجوان و جوان ایرانی، وقتی را که میتواند در ملازمت با آثار انسانساز خود و همنشینی با استادان حقیقی خود بگذراند، با رسانهها یا در مجالسی بگذراند که برجستهترین وجهشان استفاده از میکروفون و رسانهنوردیهای مجازی و حقیقی و تحمیلگری رسانهای است. در واقع نه از اندیشمندان سیاسی و اجتماعیاند و نه از علمای دینی.
افسوس و حسرتا اگر نوجوان و جوان ایرانی که پرورده این آب و خاک حکمتنهاد و دانشپرور است، ذهن خود را تسلیم مغلطهگوییها و احساسزدگیهایی کند که هنوز چندان پیوندی با تفکر ایرانی_اسلامی نیافتهاند. همان تفکری که قوم ایرانی و آرمان ایرانی را در طول قرون متمادی هویت و حیات بخشیده است. روشی که پیوسته با درهمشکستن مرزهای نقد سازنده و تخریبگری، در پی مقابله با رأی ملت و «مصادره به ضد» کردن ارزشهاست (از هر حزب و جناحی میتواند باشد) خود به چه سعادتی نائل شده است که بخواهد دیگران را هم به آن رهنمون شود.
بهتر است عدهای تلخی دلکندن از تفکرهای اقلیتی و خلاف جریان آب را همچنان دارویی بدانند که حلاوت و سلامت یکیشدن با درستی، اکثریت و حق را در پی خواهد داشت.