|

غر می‌زنم، پس هستم

«چشم به هم زدیم دوباره عید شد، عمرا خیلی زود می‌گذره»، «همه چیز تکراری شده دیگه، هر روزمون شبیه دیروزه» و جملاتی از این دست را احتمالا شما هم یا در مکالمات روزمره خود از آنها استفاده کرده‌اید یا از دهان افراد مختلف از دوست و آشنا گرفته تا در مترو و اتوبوس شنیده‌اید. جملاتی که نقطه مشترک بیان آنها عموما یک چیز است؛ نگرانی !

غر می‌زنم، پس هستم

به گزارش شبکه شرق؛ مهناز رونقی - مستندساز، عکاس و دکترای علوم ارتباطات -  عکاس و دکترای علوم ارتباطات - زندگی روزمره را دارای ابعاد مختلفی می‌داند .او می‌گوید: از نظر بنده اساسا درک و بینش درستی از زندگی روزمره معاصر خود نداریم؛ آنچه که می‌بینیم یک تُهی‌شدگی تدریجی انسان‌ها و به دنبال آن جامعه از بخش‌هایی از جمله امید، سرزندگی، نشاط و... است. این موضوع عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... دارد، اما معتقدم باید به سراغ اندیشه برویم و اینکه اساسا به زیست خود چگونه فکر می‌کنیم؟ آیا همه چیز به شکل یک موج و عادت است؟ یعنی اگر موجی از گلایه و غر زدن در جامعه وجود دارد ما هم باید غر بزنیم؟

این کارشناس مطالعات فرهنگی و رسانه برخی موضوعات روز جامعه را ناشی از «تِرند شدن» می‌داند و می‌گوید: اگر افراد وابسته به جایگاه و موقعیتی که دارند نظر و دیدگاه مخصوص به خود را نداشته باشند چه فایده‌ای دارد؟ بپذیریم که موارد زیادی در جامعه و به‌ویژه در فضای مجازی به صورت سرایت‌پذیری رخ می‌دهد و با بروز این اتفاق، مسئله تمایز و انتخاب کمتر مطرح می‌شود تا به عنوان مثال فرد تصمیم بگیرد با دیدگاه فلسفی به زندگی نگاه کند. بعد از مطالعات زیاد در رشته‌های جامعه‌شناسی، ارتباطات، مطالعات فرهنگی و... نهایتا به این نتیجه رسیدم که نیازمند بازنگری و بازتعریف از سطح خرد تا کلان در زندگی‌های خود هستیم. بخشی از مشکل عدم درک درست از زیبایی‌شناسی زندگی روزمره ناشی از بی‌هویتی است. افراد باید هویت، بینش و روش خود را در زندگی داشته باشند.

او با اشاره به اینکه شرایط پساکرونایی، فضایی از رخوت و بی‌حسی ایجاد کرده است، بیان می‌کند: حتی زمان شیوع این بیماری نیز مدام به دانشجویانم تاکید می‌کردم که کار اصلی پس از فروکش کردن بیماری آغاز می‌شود که باید به زمینه‌های اجتماعی،‌ روحی و فرهنگی توجه ویژه‌ای کنیم چراکه همه چیز در این زمینه به هم ریخته شده است.

رونقی توضیح می‌دهد: مشکل از جایی شروع می‌شود که از روی دست همدیگر نگاه می‌کنیم درحالی که افراد باید برنامه‌ریزی مخصوص به زندگی خود را داشته باشند. مسائل روز بر زندگی همه تاثیرگذار است، اما باوجود همه چالش‌ها باید فکر کنیم که چه سبک زندگی و هدفی داریم؟ باید از پوپولیسمِ واگیردار (عوام‌گرایی) دور شویم. متاسفانه بیش از حد حسی و واکنشی رفتار می‌کنیم با اینکه یکی از مولفه‌های جدی مدرنیته، خردگرایی است که نمی‌دانیم کجا قرار دارد.

این استاد علوم ارتباطات معتقد است باید زندگی را به اثر هنری تبدیل کنیم و ادامه داد: هنر و فلسفه به یکدیگر متصل هستند و در عین حال فلسفه پایه‌ی تمام کارها است. حالا باید دید چگونه می‌توان زندگی روزمره را به یک اثر هنری تبدیل کرد؟ این امر مستلزم این است که مرز بین زندگی و هنر را برداریم و از مباحثی مانند زیبایی‌شناسی تجربه صحبت کنیم تا تجارب خود را تبدیل به زندگی کنیم. مارتین هایدِگِر یکی از کسانی است که پیرامون مکان و اشیاء صحبت‌های قابل توجهی داشته است. انسان جدا از زمان و مکان تعریف نمی‌شود و علاوه بر اینکه تحت تاثیر این عوامل قرار می‌گیرد، بر آنها اثرگذار است؛ به همین دلیل می‌توان از آثار جامعه‌شناسانی همچون مارتین هایدِگِر،‌ لوفر، گئورگ زیمل و... در این زمینه تاثیر پذیرفت.

او معتقد است زندگی روزمره به جهان مدرن متصل است و می‌گوید: زندگی با شهر و مدنیت همراه است؛ بنابراین در مبحث زیبایی‌شناسی زندگی روزمره به طور کلی فضای شهری با هر آنچه که در آن وجود دارد شامل خیابان‌ها، پیاده‌روها، ساختمان‌ها، کافه‌ها، سینماها و... مدنظرمان است. از سوی دیگر تمام هنرها نیز ذیل زیبایی‌شناسی زندگی روزمره تعریف می‌شوند. هرچند که شاید برخی از یک‌سری هنرهای خاص برای ایجاد خلاقیت در زندگی روزمره استفاده کنند. 

ایسنا


 

منبع: ايسنا