گفتوگو با فاروق مظلومی درباره آثار مسیبینیا
ارتباط با نقاشی مشاهده است نه مطالعه
آنیسا مسیبینیا، نقاش ایرانی مقیم لندن است و گواهینامه حرفهای هنر مدرن را از موزه هنرهای مدرن نیویورک دارد. اخیرا فاروق مظلومی، منتقد هنری در دو یادداشت در مورد آثار این هنرمند به نوعی این هنرمند کمترشناختهشده در ایران را معرفی کرده است. به بهانه طرح مواضع جدید در مواجهه با نقاشی از مظلومی و البته این هنرمند دور از وطن، گفتوگوی کوتاهی داشتیم که در پی میآید


آنیسا مسیبینیا، نقاش ایرانی مقیم لندن است و گواهینامه حرفهای هنر مدرن را از موزه هنرهای مدرن نیویورک دارد. اخیرا فاروق مظلومی، منتقد هنری در دو یادداشت در مورد آثار این هنرمند به نوعی این هنرمند کمترشناختهشده در ایران را معرفی کرده است. به بهانه طرح مواضع جدید در مواجهه با نقاشی از مظلومی و البته این هنرمند دور از وطن، گفتوگوی کوتاهی داشتیم که در پی میآید.
آقای مظلومی، وقتی به جهانیبودن آثار مسیبینیا میپردازید، دقیقا منظورتان چیست؟ آیا این بوم و زندگی در خارج از ایران به آن لحن جهانی داده است؟
ایشان به دلیل انتزاعیبودن آثارشان از بازنمایی موتیفها و نمادها و نشانههای مربوط به یک جغرافیای مشخص پرهیز میکنند و این باعث میشود هرکسی از هرجای جهان با کارهای ایشان ارتباط برقرار کنند.
از نظر شما یعنی هنرمند مفهومی و غیرمفهومی داریم؟
توجه کنیم که هر چیزی که نقاشی کنیم حتما یک مفهوم و مابازای خارجی دارد. اما بعضی از مفاهیم قابل بیان با زبان نیستند، یعنی فقط حس میشوند.
اگر ما به موضوع آنقدر نزدیک نشویم که کاملا مضمحل شود، کار نقاش سختتر میشود. در این حالت اشیای پیرامون موضوع یا متصل به موضوع را نخواهیم داشت. مثل گلدانهایی که در نقاشیهای مسیبینیا در زیر برگها نیستند. این نگاه به موضوع، پیامی از طرف نقاش دارد که بیننده را متوجه این مطلب بکند که آنچه میبینی نقاشی است و بس و قرار نیست کاملا با آنچه در خارج از نقاشی میبینیم مطابقت داشته باشد. نقاشی برگ، دیگر خود برگ نیست؛ نیستی برگ است. وزن ندارد، بو ندارد، مزه ندارد، جان ندارد و هزاران نداشته دیگر.
البته گاهی در آثار مسیبینیا به آثار مفهومی و موضوعی هم برخورد میکنیم؛ مانند نقاشیهایش برای یوزپلنگ ایرانی. در اینجا نقاش به دنبال ایجاد یک فضای مشاهده برای یک موضوع خاص است. در واقع از ابزار هنر مثل نقاشی برای تسریع و تأثیرگذاری یک پیام استفاده میکند. سخن نقاش را دراینباره بخوانیم:
هنر برای من یک زبان بیپایان است که از طریق آن میتوانم احساسات، افکار و تجربیاتم را بدون هیچ محدودیت یا قیدوبندی بیان کنم. در این مسیر، بهطور همزمان از دو رویکرد متفاوت و در عین حال مرتبط استفاده میکنم؛ انتزاع و سوررئالیسم.
نقاشی انتزاعی برای من فضایی است برای کاوش در ساختارهای بصری؛ جایی که فرم، رنگ و بافت بهجای آنکه نماینده اشیا بیرونی باشند، بهطور مستقل و خودمختار زندگی میکنند.
اما در کنار این، سوررئالیسم برای من ابزاری است برای واردکردن جهان ذهنی و ناخودآگاه به دنیای نقاشی. در آثار سوررئالیستیام، من به دنبال شکستن مرزهای واقعیت و ورود به دنیای رؤیاها، تصورات و احساسات درونی هستم. در اینجا، فرمها و تصاویری که بهطور معمول در دنیای واقعی نمیبینیم، بهطور آزادانه در کنار هم قرار میگیرند تا حسهای پیچیدهتری از زندگی و انسانیت را منتقل کنند. این دوگانگی بین دنیای ذهنی و دنیای مادی، گاهی بهطور آگاهانه در آثارم کنار هم قرار میگیرند تا گویای تنوع و پیچیدگی تجربیات انسانی باشند.
در نهایت، این دو رویکرد برای من بهطور جداگانه و همزمان ابزاری هستند برای رسیدن به فهم عمیقتری از خودم و دنیای اطرافم. انتزاع به من اجازه میدهد که به درک ساختارهای بنیادی هنر بپردازم، در حالی که سوررئالیسم مرا به جستوجوی احساسات و تصورات درونیام دعوت میکند. هر دو این رویکردها برای من فقط یک هدف دارند: خلق یک تجربه بصری و ذهنی که فراتر از کلمات و مفاهیم عینی باشد.
بسیاری از هنرمندان آثاری دارند که نیازمند متن نیست، منظورتان از اینکه آثار ایشان متکی به متن نیست چیست؟
این روزها اغلب گالریها برای ارائه آثار یک هنرمند خواهان یک توضیحات متنی در مورد این آثار هستند. اغلب بدون این متنها ارتباط با اثر هنرمند ممکن نیست، اما آثاری مثل آثار مسیبینیا به دلیل ایجاد ارتباط حسی با مخاطب نیازمند ارتباط از طریق متن نیستند.