فرهنگیان پیشنهاد میدهند:
راهکارهایی برای تحول در آموزشوپرورش
یکی از پرسشهای مهم و چالشبرانگیزی که رویاروی آموزشوپرورش ماست، «راهکارهای برونرفت نظام تعلیموتربیت از وضع موجود» است. در ضرورت دگرگونی، جای شک و شبهه چندانی نیست. از فرهنگیان بگیرید تا مسئولان ارشد نظام، بر تحول و دگرگونی در آموزشوپرورش تأکید دارند، اما راه برونرفت، گویا چندان روشن نیست. در ادامه راهکارهای پیشنهادی تعدادی از فرهنگیان، برای برونرفت از شرایط موجود آموزشوپرورش را میخوانید.
پیشدبستانی را جدی بگیریم
سرگل پاشا. کارشناس ارزیابی عملکرد مراکز پیشدبستانی ناحیه یک اهواز
سیستم تعلیموتربیت ما باید تغییر کرده و بهروزرسانی شود. باور کنیم هماکنون نمیتوان به نوآموز و دانشآموز امروزی با سیستم صد سال پیش آموزش داد. او خود را پیشروتر از معلم و آموزشوپرورش فعلی میداند. او از طریق فضای مجازی و پنجرههای پیشرفته با دنیا و تحولاتش آشناست.
از طرفی در خانواده بهگونهای تربیت میشود و در مدرسه بهگونهای دیگر، نتیجهاش این سردرگمی و بیهویتی است که با آن روبهرو است. بپذیریم که به تغییر و تحول نیاز داریم و از تغییر در آموزشوپرورش نترسیم. در دنیا آموزش رسمی از سه و چهار سالگی شروع میشود، درحالیکه جامعه ما ورود به پایه اول یعنی شش سالگی را آغاز تعلیموتربیت رسمی و اجباری میداند. توسعه و ترویج پیشدبستانی را در سر فصل کار خود با خطی خوانا و زیبا بنویسیم تا با ورود رسمی و اجباری کودک، سه سال زودتر از حالت عادی به تعلیموتربیت طول درمان دهیم. تا سن 10 سالگی کاری با کتاب، محتوای آموزشی و نوشتار رسمی نداشته باشیم و فقط از طریق بازی، نمایش، قصهگویی و سازههای خلاق مهارت زندگی را به او یاد بدهیم؛ فرصتی ایجاد کنیم که کودک خود نیاز به آموزش بیشتر را بطلبد. او را به دل طبیعت و جنگل ببریم تا بیاموزد حیوانات را دوست بدارد و در آینده دوستدار طبیعت و فعال اجتماعی باشد. صلح، دوستی، پاکی، صداقت، عذرخواهی، بخشش، بخشایش مهربانی و پرهیز از خشونت را آموزش دهیم تا نسل آینده زندانی افکار و عقاید سنتی و کهنه نشود؛ کودک را از لابهلای دروس نظری نجات دهیم تا
فردی خلاق، مدیر و مدبر و کارآفرین
پرورش دهیم.
دستوپای بسته آموزش
مهدی بهلولی.آموزگار و کنشگر صنفی
مشکلات آموزشوپرورش ایران، همچون کلافی پیچدرپیچ است که گشودن آن کار آسانی نیست و راهحل سادهای هم ندارد. پیش از هر چیز، عزمی جدی برای گشایش میطلبد و اینکه کسانی پیدا شوند که در این راه وقت بگذارند، مطالعه کنند و کنشگر باشند و هر کدام به سهم خویش هزینه بپردازند. سپس باید به یک جمعبندی درباره آسیبشناسی رسید و با توجه به آن آسیبشناسی، به ارائه راهکار پرداخت.
من در آسیبشناسیام از آموزشوپرورش به این نتیجه رسیدهام که مهمترین مشکل آموزشوپرورش ما، تمرکز بیش از اندازه و چیرگی شدید سیاست و ایدئولوژی بر آن است. این فضای متمرکز، سیاسی و ایدئولوژیک شدید، امکان نقد جدی را گرفته است. در آموزشوپرورش ما اگر برای انجام کاری، دهها دلیل و گواه کارشناسانه آورده شود، اما انجام آن با نگاه و نگرش برخی از سیاستمداران کشور -که لزوما تخصص ویژهای هم در آموزشوپرورش نوین ندارند- در تعارض باشد، کنار گذاشته میشود. چنین فضایی، به اندیشمندان آموزشی مستقل و جامعه مدنی نیرومند نیازمند است که کارشناسانه به نقد تصمیمهای غیرکارشناسی سیاسی بپردازند تا فضا باز شود و تصمیمات با رویکردی تخصصی گرفته شود. سپهراندیشگی آموزشوپرورش ما پویایی و سرزندگی و جسارت لازم برای پیشبردن راه و روش تازه را ندارد. برای دستیابی به این ویژگیها، نیازمند سواد و آگاهیهای بهروز و جسارت نقد جدی هستیم. بهسازی یک سازمان، زمانی رخ میدهد که نیروهای درونی سازمان، انگیزه و شادابی و توان بهسازی را داشته باشند. بهسازی آموزشوپرورش ما، یک کنش بوروکراتیک صرف نیست؛ نوعی تلاش مدنی است که به آگاهی و توان مدنی نیاز
دارد.
فرهنگیان ساختار منسجمی ندارند
محمودرضا اسفندیار.فعال فرهنگی و مدرس تاریخ دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
با نگاهی گذرا به ساختار سیاسی ایران معاصر در دوران پهلوی اول و دوم و ۴۰ ساله اخیر، با وجود تفاوت ماهیتی و ساختاری از حیث مدل مشروطه سلطنتی با جمهوری اسلامی، بهسبب موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران، اولویت تشکیلات ساختاری همواره امور لشکری و سپس امور کشوری بوده که در این بین نیز اولویت تشکیلات اداری با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی بوده است. پس از تأسیس جمهوری اسلامی ایران شاید تصور بر این بود که اولویت به امور کشوری داده شود، اما بهدلیل رویدادها، اموری مثل آموزش و پرورش باز هم در اولویت ساختار جدید قرار نگرفت. در این بین، چه پیش و چه پس از انقلاب، برخی اقشار با تلاش منسجم همواره سعی کردند تا از سوی دولت دیده شوند و برخی منفعلانه دراینباره تلاش وافری نداشته و همواره در حاشیه بودند. در آن بین جامعه فرهنگیان را میتوان نام برد که برخلاف جامعه پزشکان نتوانستند جز در برخی دورههای کوتاه انسجام صنفی مستمری را بروز دهند. پس راه برونرفت از شخص نخواهد گذشت، بلکه از گروهی منسجم میگذرد. مصداق بارز آن تشکلهای منسجم و سازمانیافته نظام پزشکی نظام پرستاری و نظام مهندسی است که دریافتند در ساختار کشور بهسبب موقعیت
جفرافیای سیاسی و طبیعی ایران اصولا اولویت دولتمردان امنیت و دفاع نخواهد بود. پس از امنیت و دفاع، میان آموزش یا بهداشت و درمان، این قشر پزشکان بودند که با پیگیریهای مجدانه و پرداخت هزینههای سیاسی و اجتماعی از ۱۳۳۰ توانستند هسته اولیه سازمان نظام پزشکی را شکل دهند تا به امروز آن را به نهادی تصمیمساز در عرصه بهداشت و درمان تبدیل کنند و وزیر نیز در این بین تابعی از آن است.
یکی از پرسشهای مهم و چالشبرانگیزی که رویاروی آموزشوپرورش ماست، «راهکارهای برونرفت نظام تعلیموتربیت از وضع موجود» است. در ضرورت دگرگونی، جای شک و شبهه چندانی نیست. از فرهنگیان بگیرید تا مسئولان ارشد نظام، بر تحول و دگرگونی در آموزشوپرورش تأکید دارند، اما راه برونرفت، گویا چندان روشن نیست. در ادامه راهکارهای پیشنهادی تعدادی از فرهنگیان، برای برونرفت از شرایط موجود آموزشوپرورش را میخوانید.
پیشدبستانی را جدی بگیریم
سرگل پاشا. کارشناس ارزیابی عملکرد مراکز پیشدبستانی ناحیه یک اهواز
سیستم تعلیموتربیت ما باید تغییر کرده و بهروزرسانی شود. باور کنیم هماکنون نمیتوان به نوآموز و دانشآموز امروزی با سیستم صد سال پیش آموزش داد. او خود را پیشروتر از معلم و آموزشوپرورش فعلی میداند. او از طریق فضای مجازی و پنجرههای پیشرفته با دنیا و تحولاتش آشناست.
از طرفی در خانواده بهگونهای تربیت میشود و در مدرسه بهگونهای دیگر، نتیجهاش این سردرگمی و بیهویتی است که با آن روبهرو است. بپذیریم که به تغییر و تحول نیاز داریم و از تغییر در آموزشوپرورش نترسیم. در دنیا آموزش رسمی از سه و چهار سالگی شروع میشود، درحالیکه جامعه ما ورود به پایه اول یعنی شش سالگی را آغاز تعلیموتربیت رسمی و اجباری میداند. توسعه و ترویج پیشدبستانی را در سر فصل کار خود با خطی خوانا و زیبا بنویسیم تا با ورود رسمی و اجباری کودک، سه سال زودتر از حالت عادی به تعلیموتربیت طول درمان دهیم. تا سن 10 سالگی کاری با کتاب، محتوای آموزشی و نوشتار رسمی نداشته باشیم و فقط از طریق بازی، نمایش، قصهگویی و سازههای خلاق مهارت زندگی را به او یاد بدهیم؛ فرصتی ایجاد کنیم که کودک خود نیاز به آموزش بیشتر را بطلبد. او را به دل طبیعت و جنگل ببریم تا بیاموزد حیوانات را دوست بدارد و در آینده دوستدار طبیعت و فعال اجتماعی باشد. صلح، دوستی، پاکی، صداقت، عذرخواهی، بخشش، بخشایش مهربانی و پرهیز از خشونت را آموزش دهیم تا نسل آینده زندانی افکار و عقاید سنتی و کهنه نشود؛ کودک را از لابهلای دروس نظری نجات دهیم تا
فردی خلاق، مدیر و مدبر و کارآفرین
پرورش دهیم.
دستوپای بسته آموزش
مهدی بهلولی.آموزگار و کنشگر صنفی
مشکلات آموزشوپرورش ایران، همچون کلافی پیچدرپیچ است که گشودن آن کار آسانی نیست و راهحل سادهای هم ندارد. پیش از هر چیز، عزمی جدی برای گشایش میطلبد و اینکه کسانی پیدا شوند که در این راه وقت بگذارند، مطالعه کنند و کنشگر باشند و هر کدام به سهم خویش هزینه بپردازند. سپس باید به یک جمعبندی درباره آسیبشناسی رسید و با توجه به آن آسیبشناسی، به ارائه راهکار پرداخت.
من در آسیبشناسیام از آموزشوپرورش به این نتیجه رسیدهام که مهمترین مشکل آموزشوپرورش ما، تمرکز بیش از اندازه و چیرگی شدید سیاست و ایدئولوژی بر آن است. این فضای متمرکز، سیاسی و ایدئولوژیک شدید، امکان نقد جدی را گرفته است. در آموزشوپرورش ما اگر برای انجام کاری، دهها دلیل و گواه کارشناسانه آورده شود، اما انجام آن با نگاه و نگرش برخی از سیاستمداران کشور -که لزوما تخصص ویژهای هم در آموزشوپرورش نوین ندارند- در تعارض باشد، کنار گذاشته میشود. چنین فضایی، به اندیشمندان آموزشی مستقل و جامعه مدنی نیرومند نیازمند است که کارشناسانه به نقد تصمیمهای غیرکارشناسی سیاسی بپردازند تا فضا باز شود و تصمیمات با رویکردی تخصصی گرفته شود. سپهراندیشگی آموزشوپرورش ما پویایی و سرزندگی و جسارت لازم برای پیشبردن راه و روش تازه را ندارد. برای دستیابی به این ویژگیها، نیازمند سواد و آگاهیهای بهروز و جسارت نقد جدی هستیم. بهسازی یک سازمان، زمانی رخ میدهد که نیروهای درونی سازمان، انگیزه و شادابی و توان بهسازی را داشته باشند. بهسازی آموزشوپرورش ما، یک کنش بوروکراتیک صرف نیست؛ نوعی تلاش مدنی است که به آگاهی و توان مدنی نیاز
دارد.
فرهنگیان ساختار منسجمی ندارند
محمودرضا اسفندیار.فعال فرهنگی و مدرس تاریخ دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
با نگاهی گذرا به ساختار سیاسی ایران معاصر در دوران پهلوی اول و دوم و ۴۰ ساله اخیر، با وجود تفاوت ماهیتی و ساختاری از حیث مدل مشروطه سلطنتی با جمهوری اسلامی، بهسبب موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران، اولویت تشکیلات ساختاری همواره امور لشکری و سپس امور کشوری بوده که در این بین نیز اولویت تشکیلات اداری با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی بوده است. پس از تأسیس جمهوری اسلامی ایران شاید تصور بر این بود که اولویت به امور کشوری داده شود، اما بهدلیل رویدادها، اموری مثل آموزش و پرورش باز هم در اولویت ساختار جدید قرار نگرفت. در این بین، چه پیش و چه پس از انقلاب، برخی اقشار با تلاش منسجم همواره سعی کردند تا از سوی دولت دیده شوند و برخی منفعلانه دراینباره تلاش وافری نداشته و همواره در حاشیه بودند. در آن بین جامعه فرهنگیان را میتوان نام برد که برخلاف جامعه پزشکان نتوانستند جز در برخی دورههای کوتاه انسجام صنفی مستمری را بروز دهند. پس راه برونرفت از شخص نخواهد گذشت، بلکه از گروهی منسجم میگذرد. مصداق بارز آن تشکلهای منسجم و سازمانیافته نظام پزشکی نظام پرستاری و نظام مهندسی است که دریافتند در ساختار کشور بهسبب موقعیت
جفرافیای سیاسی و طبیعی ایران اصولا اولویت دولتمردان امنیت و دفاع نخواهد بود. پس از امنیت و دفاع، میان آموزش یا بهداشت و درمان، این قشر پزشکان بودند که با پیگیریهای مجدانه و پرداخت هزینههای سیاسی و اجتماعی از ۱۳۳۰ توانستند هسته اولیه سازمان نظام پزشکی را شکل دهند تا به امروز آن را به نهادی تصمیمساز در عرصه بهداشت و درمان تبدیل کنند و وزیر نیز در این بین تابعی از آن است.