|

تراژدی میناوند و انصاریان و دعا برای خرمشاهی

مهدى افشار . ‌پژوهشگر

‌‌آزرده‌ام، تلخم، غمگینم برای همه آنانی که بی‌سبب از جمع ما می‌روند، حال آنکه می‌توانستند بمانند؛ سالیان سال دیگر. دیروز علی انصاریان رفت، جوان دوست‌داشتنی فوتبال ایران و پیش از این مهرداد میناوند را از دست داده بودیم، یک فوتبالی دیگر و ایرانیان چه نیکو واکنش نشان دادند به حادثه تلخ مرگ دو چهره ورزشی؛ همه به تأسف سر تکان دادند و به تحسر انگشت به دندان جویدند و این همه آه و اندوه تنها از آن جهت بود که آن دو، چهره‌های شناخته‌شده‌ای بودند وگرنه در طول یک سال گذشته همه روزه از مرگ ده‌ها و گاه صدها نفر براثر کرونا آگاه شده‌ایم و تنها گفته‌ایم: «وای چه حیف شدند و جای افسوس دارد که در هزاره سوم به‌رغم این همه پیشرفت دانش پزشکی نتوانسته‌ایم حریف یک ویروس ازراه‌رسیده شویم، با همه گردن‌فرازی‌های‌مان».اما اندوه این قلم فقط اندوه مرگ چهره‌های آشنا و ناآشنا نیست، اندوه من از این جهت نیز هست که چرا وقتی از مردان و زنان فرهنگ و ادب این سرزمین عزیزی از دست می‌رود، در رسانه‌های رسمی و جراید و مطبوعات کسی به اندوه سخنی نمی‌گوید، یا وقتی این گرامی‌دانشیان در بستر بیماری درد می‌کشند و از ناتوانی در خود می‌پیچند، کسی از صداوسیما و خصوصی و حتی شبکه‌های اجتماعی از مردم نمی‌خواهد که دست دعا بردارند و از او بخواهند که آن عزیز دانشی را عافیت بخشد. هزار و اندی سال پیش رودکی در رثای شهید بلخی، شاعر هم‌عصر خویش گفت:‌

از شمار دو چشم یک تن کم/ از شمار خرد هزاران بیش
گویا هزار سال پیش، مردمان فرهیخته‌تر از امروزیان‌مان بوده‌اند.

اکنون بهاءالدین خرمشاهی، مرد دانش و ادب، حافظ‌پژوه، مترجم قرآن، مترجم کتاب «علم و دین» و ده‌ها کتاب دیگر و عضو پیوسته فرهنگستان ادب فارسی و فراتر از همه انسانی والا، مهربان، همدل، مشوق و دانش‌پرور، از آسیب این بیماری بر تخت بیمارستان رنج می‌کشد و کسی نمی‌گوید دست به دعا برداریم که عزیزمان به سلامت به خانه بازگردد.
پنجشنبه تلفنی با بانوی ایشان صحبت کردم، آن‌قدر پریشان بود که نمی‌توانست از حال خرمشاهی گزارشی بدهد و این پریشانی، بر پریشانی این قلم‌زن افزود و از آنجا که می‌دانم دیدار از او در بیمارستان کمکی به حالش نمی‌کند، نامی از بیمارستان ذکر نمی‌کنم و از ژرفای دل آرزوی سلامت او را دارم. اما منع ملاقات در بیمارستان، از نهادهای فرهنگی که مسئول رسیدگی به امور فرهیختگان جامعه‌اند، اسقاط تکلیف نمی‌کند؛ بالاخص روی سخنم متوجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که این قلم‌زن خود هنگام حضور در آن وزارتخانه بارها و بارها او را برای داوری کتاب سال فراخوانده بود و بی‌هیچ مزد و منتی دعوتم را پذیرا شده بود و نمی‌دانم فرهنگستان چه اندیشه‌ای برای بازگرداندن سلامت او دارد که همه ما قلم‌به‌دستان، دینی بر گردن داریم در برابر تک‌تک واژه‌هایی که او برای روشنگری بر پهنه کاغذ رقم زده است.

‌‌آزرده‌ام، تلخم، غمگینم برای همه آنانی که بی‌سبب از جمع ما می‌روند، حال آنکه می‌توانستند بمانند؛ سالیان سال دیگر. دیروز علی انصاریان رفت، جوان دوست‌داشتنی فوتبال ایران و پیش از این مهرداد میناوند را از دست داده بودیم، یک فوتبالی دیگر و ایرانیان چه نیکو واکنش نشان دادند به حادثه تلخ مرگ دو چهره ورزشی؛ همه به تأسف سر تکان دادند و به تحسر انگشت به دندان جویدند و این همه آه و اندوه تنها از آن جهت بود که آن دو، چهره‌های شناخته‌شده‌ای بودند وگرنه در طول یک سال گذشته همه روزه از مرگ ده‌ها و گاه صدها نفر براثر کرونا آگاه شده‌ایم و تنها گفته‌ایم: «وای چه حیف شدند و جای افسوس دارد که در هزاره سوم به‌رغم این همه پیشرفت دانش پزشکی نتوانسته‌ایم حریف یک ویروس ازراه‌رسیده شویم، با همه گردن‌فرازی‌های‌مان».اما اندوه این قلم فقط اندوه مرگ چهره‌های آشنا و ناآشنا نیست، اندوه من از این جهت نیز هست که چرا وقتی از مردان و زنان فرهنگ و ادب این سرزمین عزیزی از دست می‌رود، در رسانه‌های رسمی و جراید و مطبوعات کسی به اندوه سخنی نمی‌گوید، یا وقتی این گرامی‌دانشیان در بستر بیماری درد می‌کشند و از ناتوانی در خود می‌پیچند، کسی از صداوسیما و خصوصی و حتی شبکه‌های اجتماعی از مردم نمی‌خواهد که دست دعا بردارند و از او بخواهند که آن عزیز دانشی را عافیت بخشد. هزار و اندی سال پیش رودکی در رثای شهید بلخی، شاعر هم‌عصر خویش گفت:‌

از شمار دو چشم یک تن کم/ از شمار خرد هزاران بیش
گویا هزار سال پیش، مردمان فرهیخته‌تر از امروزیان‌مان بوده‌اند.

اکنون بهاءالدین خرمشاهی، مرد دانش و ادب، حافظ‌پژوه، مترجم قرآن، مترجم کتاب «علم و دین» و ده‌ها کتاب دیگر و عضو پیوسته فرهنگستان ادب فارسی و فراتر از همه انسانی والا، مهربان، همدل، مشوق و دانش‌پرور، از آسیب این بیماری بر تخت بیمارستان رنج می‌کشد و کسی نمی‌گوید دست به دعا برداریم که عزیزمان به سلامت به خانه بازگردد.
پنجشنبه تلفنی با بانوی ایشان صحبت کردم، آن‌قدر پریشان بود که نمی‌توانست از حال خرمشاهی گزارشی بدهد و این پریشانی، بر پریشانی این قلم‌زن افزود و از آنجا که می‌دانم دیدار از او در بیمارستان کمکی به حالش نمی‌کند، نامی از بیمارستان ذکر نمی‌کنم و از ژرفای دل آرزوی سلامت او را دارم. اما منع ملاقات در بیمارستان، از نهادهای فرهنگی که مسئول رسیدگی به امور فرهیختگان جامعه‌اند، اسقاط تکلیف نمی‌کند؛ بالاخص روی سخنم متوجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که این قلم‌زن خود هنگام حضور در آن وزارتخانه بارها و بارها او را برای داوری کتاب سال فراخوانده بود و بی‌هیچ مزد و منتی دعوتم را پذیرا شده بود و نمی‌دانم فرهنگستان چه اندیشه‌ای برای بازگرداندن سلامت او دارد که همه ما قلم‌به‌دستان، دینی بر گردن داریم در برابر تک‌تک واژه‌هایی که او برای روشنگری بر پهنه کاغذ رقم زده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها