|

نقد حسن قاضی‌مرادی به دانش افواهی بابک احمدی

مارکس و دموکراسی

کتاب «مارکس و دموکراسی؛ در دانش افواهی بابک احمدی» نوشته حسن قاضی‌مرادی از سوی نشر اختران در دست انتشار است. نویسنده در این کتاب دریافت احمدی از نظریه دموکراسی مارکس را که از آن در کتاب خود «مارکس و سیاست مدرن» سخن گفته به نقد می‌گیرد. از نظر قاضی‌مرادی بابک احمدی به اتکای دانش افواهی خود نظریه دموکراسی مارکس را نقد می‌کند و تصویری مجعول از این نظریه ارائه می‌دهد. دانشی که متأثر از آموزه لیبرالیسم است.
از نظر قاضی‌مرادی دانش افواهی در مجموع دانشی است که اعتبارش را نه از اتکایش به واقعیت و سنجش تحلیلی آن بلکه از «رواج»‌ آن می‌گیرد. به این معنی که تا دانش افواهی رواج داشته باشد، از سوی کسان بسیاری معتبر دانسته می‌شود و در پی کاهش رواج آن فراموش می‌شود.
از نظر او وقتی دانسته‌های‌مان کم‌وبیش انباشت باورها و احکام بسیار نقل‌شده یا رواج‌یافته‌ای باشد که اعتبارشان با تفکر انتقادی سنجیده نشده باشد «دانسته»‌هایی کسب کرده‌ایم که می‌توان آن را «دانش افواهی» خواند. دانش افواهی حامل پذیرش غیر‌انتقادی نظری است که با گرایش احساسی‌ـ‌عاطفی درمی‌آمیزد. اگر تمایل داشته باشیم قضاوتی را درباره موضوعی درست (یا غلط) بدانیم، درست (یا غلط) می‌دانیم. همین! اگر هم به اتکای دانش افواهی خود ناقد نظریه‌ای باشیم، می‌کوشیم روایتی از آن نظریه سرهم‌بندی کنیم تا باور خواننده را نسبت به نظر افواهی خود برانگیزیم.
دانش افواهی در هر سطحی که به کار برده شود، به‌طور معمول دو ویژگی دارد: 1- از منابعی سود می‌برد که به این دانش خصلت پیش‌دا‌ورانه‌ای می‌دهد. برای نمونه، اگر آموزه مارکس در نظر گرفته شود، فردی که موافق نگرش لیبرالیستی است، متنی له یا علیه این آموزه را در پرتو تفسیرها‌ی لیبرالیِ پیش‌تر‌خوانده‌اش مطالعه می‌کند و می‌سنجد. همچنان که پژوهشگر لیبرال نیز - حتی اگر اینجا و آنجا مواجهه‌ای نقادانه با لیبرالیسم داشته باشد- در پرتو آموخته‌های لیبرالی‌اش به تعبیر و تفسیر آثار مارکس و هر اثر دیگر مورد استفاده در کار پژوهشی‌اش اقدام می‌کند. 2ـ بازتولید دانش افواهی از سوی خواننده و «پژوهشگر» افواهی‌اندیش با استفاده از شیوه‌های خاصی انجام می‌شود که در کل می‌توان «مستندسازی مهندسی‌شده» خواند. محور این شیوه‌، گزینش پراکنده‌ا‌ی از متون است که اولا جدا و خارج از بافت خود متن و مبتنی بر پیش‌داوری‌های او توضیح داده می‌شود. ثانیا این گزیده‌‌ها به‌‌گونه‌ای خودسرانه با هم مرتبط و ارائه می‌شود که دریافت کلی «پژوهشگر» در پرتو منابعِ او برای خواننده قابل پذیرش شود.
قاضی‌مرادی برای سنجش دانش افواهی احمدی درباره نظریه دموکراسی مارکس سه نوشته از او را که در آنها به دموکراسی می‌پردازد، انتخاب می‌کند: «رساله‌هایی درباره مسئله یهود»، «درآمدی بر نقد فلسفه حق هگل»، و «جنگ داخلی در فرانسه» که در آن به کمون پاریس می‌پردازد. از نظر او در رساله نخست مارکس «دموکراسی سیاسی» را که بورژوایی است قدمی بزرگ به پیش در تحولات سیاسی جهان معرفی می‌کند و سپس نقد خود را به این نوع دموکراسی ارائه می‌دهد.
مارکس در رساله دوم و در نقد آموزه سیاسی هگل نوعی از دموکراسی را معرفی می‌کند که آن را «دموکراسی راستین» می‌خواند. او در این رساله دموکراسی راستین را به‌عنوان یک آرمان معرفی می‌کند؛ آرمانی که شرط امکان آن زوال توأمان دولت و جامعه مدنی (در معنای جامعه بورژوایی) است. علاوه‌بر‌این مارکس در همین رساله با نقد انتخابات نمایندگان مجالس قانون‌گذاری در دولت آرمانی هگل و نیز در جمهوری‌های بورژوایی، طرح مد‌نظر خود را از انتخابات دموکراتیک مانند بدیل رادیکال آن در انتخابات ارائه می‌دهد؛ طرحی که در همان چشم‌انداز دموکراسی راستین قرار می‌گیرد.
مارکس در سال 1871 و پس از شکست کمون پاریس بر زمینه رویدادهای کمون طرحی برای دموکراسی لازم برای دولت کارگری را پیشنهاد می‌دهد که بعدا «دموکراسی کمونی» خوانده شد.
قاضی‌مرادی در سه بخش کتاب خود این سه رساله مارکس را معرفی می‌کند و به نقد سنجش افواهی احمدی از این رسالات می‌پردازد.
علاوه بر این سه بخش، در پیشگفتار کتاب به ‌اختصار شرحی درباره سیر تحولات فکری مارکس ارائه می‌شود. در بخشی به‌عنوان درآمد نیز قاضی‌مرادی برای آشنایی خوانندگان با سازوکار دانش افواهی و شیوه سرهم‌بندی‌شدن آن در نمونه‌هایی که از نقدنویسی احمدی در کتاب «مارکس و سیاست مدرن» می‌آورد چگونگی بروز دانش افواهی او را با اتکای به منابع مورد استفاده احمدی و نیز شیوه مستندسازی مهندسی‌شده او را در تنظیم مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس به نقد می‌گیرد.
در پی‌گفتار کتاب نیز قاضی‌مرادی این بحث را مطرح می‌کند که احمدی در مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس درباره دموکراسی عمدتا نه مستقیما به آنچه مارکس خود نوشته است؛ بلکه به روایت‌ها و توصیف‌های خود از متون مارکس تکیه ‌می‌کند و با نقد این روایت‌های مجعول می‌کوشد خواننده را به پذیرش مواجهه نقادانه‌اش سوق دهد. از نظر قاضی‌مرادی نه روایت‌ها و توصیف‌های متون نظری و مواجهه نقادانه با آنها به اتکای دانش افواهی بلکه سنجش آنها در پرتو تفکر انتقادی است که امکان شناخت صحیح از این متون را فراهم می‌آورد.
قاضی‌مرادی در بخش درآمد کتاب نمونه‌هایی از بازتاب دانش افواهی احمدی را در مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس درباره دموکراسی می‌آورد که یکی از این نمونه‌ها عینا از کتاب نقل می‌شود: احمدی می‌نویسد: «مارکس در نخستین نسخه «جنگ داخلی در فرانسه» نوشت که ارتجاع می‌دانست که هرگاه جنگ به درازا انجامد، آن‌گاه دهقانان نیز به هواداری از کمون بر خواهند خاست‌ و «به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت»‌(ن ک: 157). به لفظ «اربابان» دقت کنیم... در «جنگ داخلی در فرانسه» نیز می‌گوید که دهقانان ارباب‌های تازه‌ای می‌یابند، یعنی کارگران. روشن است که یک مدافع «جنبش دهقانی»‌ یا کسی که از «وحدت کارگران و دهقانان» دم می‌زند، حکم مارکس را حتی توهین‌آمیز محسوب می‌کند. البته‌ در این مورد می‌توان بیشتر بحث کرد. تجربه‌های سده بیستم را مطرح کرد و... اما در واگویه «جنگ داخلی در فرانسه»، نکته دیگری وجود دارد که بیشتر جای بحث دارد. چه چیز بیش از این اندیشه که کارگران «اربابان» خواهند شد، بیانگر آن سویه تاریک فکر مارکس است که در ژرفنا پنهان شده؟ چه چیز در اعماق آن اندیشه می‌گذشت که از یک‌سو، علیه هرگونه نظام اربابی داد سخن می‌داد‌ و از سوی دیگر، در بحثی از رویدادی چون کمون پاریس، از این یاد می‌کند که دهقانان «به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت؟». آیا این خطای دهقانان است که جز رابطه ارباب و بندگی چیزی نمی‌دانند‌ و در نتیجه کارگران را ارباب تازه خود می‌دانند یا دشواری از این جدی‌تر است؟ اگر مارکس مفهوم «دیکتاتوری پرولتاریا» را پیش نکشیده بود، می‌شد خوش‌بینانه‌تر بحث کرد. اما‌ با توجه به آن مفهوم، نکته مورد نظر نه طغیان قلم‌ و نه بیانی مجازی، بل امری «خطرناک» را بیان می‌کند. البته، مارکس در ادامه بحث تأکید می‌کند که کمون یگانه شکل حکومتی است که به دهقانان آموزش می‌دهد تا آنها تبدیل به تولیدکنندگان به‌راستی مستقل شوند‌ و شعار کمون «ابزار کار برای کارگر، زمین برای دهقان، کار برای همه» بود» (احمدی، 1379، 603-605).
این نمونه را طولانی‌تر آوردم تا بر جنبه‌های متفاوت دانش افواهی، شیوه مستندسازی مهندسی‌شده و تأثیر پیش‌داوری‌ها در این دانش تأکید کنم:
1- احمدی مأخذ جمله مورد ارجاع خود را پیش‌نویس نخست «جنگ داخلی در فرانسه» ذکر می‌کند. در نسخه دیگری از همین مأخذ، جمله انگلیسی به گفته احمدی «دهقانان به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت» این است:
The peasants would soon acclaim the townish proletariat as their leaders and"
( seniors." (Marx, 1971, 56
در ترجمه احمدی از این جمله کلمه «رهبران» (leaders) حذف شده، کلمه seniors «اربابان» ترجمه شده و فعل جمله نیز برای انطباق معناها به «شناختن» برگردانده شده است. اما معنای senior در این جمله «ارشد»، «بالاتر»، «باسابقه‌تر» و... است که معمولا در رابطه با «دانایی» و امکان انتقال تجارب و دانسته‌ها -و در اینجا، به‌طور خاص، ارشدیت در «انقلاب»- به کار برده می‌شو
2- برای تشخیص درک مارکس و نیز قصد وی از این جمله می‌توان به روایت آلمانی‌اش توجه کرد. جمله این است1
"Die Bauern würden bald das städtische proletariat als ihren Führer und Erzieher
(begrüßen." (Marx, 1962, 551
اما Erzieher به آلمانی به معنای مربی و راهنما، ازجمله در پرورش است. ترجمه جمله آلمانی چنین است: «دهقانان به‌زودی به پرولتاریای شهری در مقام رهبر و مربی‌شان خوش‌آمد می‌گویند».
ترجمه این جمله در متن انگلیسی این است: «دهقانان به‌زودی از پرولتاریای شهری در مقام رهبران و مربیان (= ارشدهای) خودشان استقبال خواهند کرد».
3- می‌خواهم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده که احمدی با دیدن کلمه انگلیسی «senior» مفهوم «ارباب» را از آن درک کرده و سپس با حذف کلمه «رهبران» جمله را مطابق با دانش افواهی‌اش سرهم‌بندی کرده است. او احتمالا شنیده بوده که «سینیور» یک لقب برای اشراف زمین‌دار فرانسوی به‌عنوان ارباب است. شاید این آگاهیِ از پیشْ موجب چنین خوانشی از این کلمه شده است. اما اشراف زمین‌دار را در زبان فرانسه seigneur می‌گویند که معادل آن در زبان انگلیسی lord و seigneur و seignior است. معادل seinor انگلیسی هم که در معنای ارشد و «راهنمایی‌کننده» در زبان فرانسه sénior است. من زبان فرانسه هم نمی‌دانم. اما با رجوع به یک فرهنگ لغات معمولی هم می‌توان این نکات را دریافت! (اشاره می‌کنم که در متن مورد استناد بابک احمدی هم کلمه (lord) آمده و هم ترکیب
(seignorial rights) به‌معنای «حقوق اربابی»).
4- احمدی در ادامه می‌نویسد: مارکس «در جنگ داخلی در فرانسه» نیز می‌گوید که دهقانان ارباب‌های تازه‌ای می‌یابند، یعنی کارگران (تأکید از من است). جمله مورد نظر او در دست‌نویس نخستین هست (که توضیح دادم)، اما در متن سوم منتشر‌‌شده از «جنگ داخلی در فرانسه» این جمله نیست. به‌عوض این جمله هست: «در طرح کوتاهی که برای سازمان‌دادن به کشور در سطح ملی تهیه شده بود، اما کمون فرصت آن را نیافت که بسط‌اش دهد، آشکارا تصریح شده است که شکل سازمانی کمون حتی در کوچک‌ترین مزارع روستاها، شکل سیاسی [مورد نظر برای حکومت] است و...» (مارکس، 1380، 113).
5- به نظرم برای فهم معنای یک جمله و منظور نویسنده از نوشتن آن، درست‌تر این است که جمله نه به‌صورت جدا از متن بلکه در همان متنی که قرار دارد تعبیر و تفسیر شود. جمله پیش از همین جمله در ترجمه انگلیسی این است: «آنچه «دهاتی‌ها»2 حتی بیشتر از رهایی پرولتاریای شهری از آن می‌ترسند رهایی دهقانان است». در سنجش «دموکراسی سیاسی» از نظر مارکس به مفهوم «رهایی» (emancipation) در رساله «درباره مسئله یهود» خواهم پرداخت. اما چند جمله بعد از آن جمله مورد استناد احمدی این است: «البته در فرانسه، همچنان که در اغلب کشورهای قاره‌ای، تضاد و تعارض عمیقی بین تولیدکنندگان شهری و روستایی، بین پرولتاریای صنعتی و کشاورزان وجود دارد. درخواست‌های پرولتاریا، بنیان مادی جنبشش، عبارت است از کار سازمان‌یافته در ابعاد بزرگ -هرچند که اکنون سازمان‌یافتگی مستبدانه‌ای [در کار] وجود دارد- و تمرکزیافتگی ابزار تولید -‌هرچند که اکنون این تمرکزیافتگی، نه‌فقط به‌عنوان ابزار تولید بلکه به‌عنوان ابزار استثمار و بردگی تولیدکنندگان در دستان صاحبان انحصار وجود دارد. آنچه پرولتاریا باید انجام دهد عبارت است از متحول‌کردن خصلت سرمایه‌دارانه کنونی آن کار سازمان‌یافته و این تمرکزیافتگی ابزار کار، متحول‌کردنشان از ابزار حاکمیت طبقاتی و استثمار طبقاتی به اَشکال مشارکت آزاد کار و ابزار اجتماعی تولید» (Marx, 1971, 56-57) پرسش این است که وظایف مندرج در آن جمله پیش و این جملات پس از آن تک‌جمله چگونه می‌توانند با گرایشِ کارگران به ارباب دهقانان شدن تحقق پذیرند؟
6- همین که احمدی چنان دریافتی از seniors و حذف کلمه «رهبران» و نیز تغییر معنای جمله را ارائه می‌دهد و انجام این کار را می‌پذیرد نشان می‌دهد که پشتوانه ادراک کلی او از آموزه مارکس دانش افواهی‌اش است؛ همان دانش افواهی که «پژوهشگر» را سوق می‌دهد اولین دریافت متناسب با آن دانش را از یک متن درست‌ترین دریافت بداند.
7- احمدی نخست به اتکای دانش افواهی‌اش آن جمله را می‌فهمد و فهم خود را تأیید می‌کند و سپس می‌کوشد از این فهم تأییدشده برای تأیید بخش دیگر همان دانش افواهی استفاده کند! او نخست «سویه تاریکی در فکر مارکس که در ژرفنا پنهان شده» تشخیص می‌دهد و سپس، مصداق این «سویه تاریک» را ــ به اتکای همان دانش افواهی اولیه ــ دیکتاتوری پرولتاریا اعلام می‌کند. او مشکل اندیشه مارکس را تا این مفهوم دنبال می‌کند؛ همان مفهومی که جای هیچ «خوش‌بینی» در تعبیر و تأویل از متن مارکس باقی نمی‌گذارد. اما باید گفت خواندن و بازنویسی صحیح اندیشه‌های متفکران و نیز به ‌دلخواه و به نادرست تعبیر و تفسیر‌نکردن مطابق با دانش افواهی آن اندیشه‌ها -آن‌هم در مورد اندیشه‌های متفکری در حد مارکس- چندان اهمیت دارد که اگر این مهم، به‌درستی، انجام شود تعبیر و تحلیل «خوش‌بینانه»ی اندیشه‌های وی هیچ ضرورتی نمی‌یابد!
پی‌نوشت‌ها:
1- آلمانی نمی‌دانم. ترجمه از همسرم است.
2- منظور مارکس از «دهاتی‌ها» «نمایندگان مجلس ورسای» است که پس از تشکیل کمون پاریس در ورسای گرد آمده بودند (توضیح باقر پرهام در کتاب «جنگ داخلی در فرانسه»، صفحه 124).
منابع:
احمدی، بابک (1379)، مارکس و سیاست مدرن، نشر مرکز.
Marx, Karl (1971); First draft of "civit war in France"; in; Marxist org.
Marx, Karl - Engels, Friedrich (1962); Werke, Band 17; Dietz Verlag; Berlin.

کتاب «مارکس و دموکراسی؛ در دانش افواهی بابک احمدی» نوشته حسن قاضی‌مرادی از سوی نشر اختران در دست انتشار است. نویسنده در این کتاب دریافت احمدی از نظریه دموکراسی مارکس را که از آن در کتاب خود «مارکس و سیاست مدرن» سخن گفته به نقد می‌گیرد. از نظر قاضی‌مرادی بابک احمدی به اتکای دانش افواهی خود نظریه دموکراسی مارکس را نقد می‌کند و تصویری مجعول از این نظریه ارائه می‌دهد. دانشی که متأثر از آموزه لیبرالیسم است.
از نظر قاضی‌مرادی دانش افواهی در مجموع دانشی است که اعتبارش را نه از اتکایش به واقعیت و سنجش تحلیلی آن بلکه از «رواج»‌ آن می‌گیرد. به این معنی که تا دانش افواهی رواج داشته باشد، از سوی کسان بسیاری معتبر دانسته می‌شود و در پی کاهش رواج آن فراموش می‌شود.
از نظر او وقتی دانسته‌های‌مان کم‌وبیش انباشت باورها و احکام بسیار نقل‌شده یا رواج‌یافته‌ای باشد که اعتبارشان با تفکر انتقادی سنجیده نشده باشد «دانسته»‌هایی کسب کرده‌ایم که می‌توان آن را «دانش افواهی» خواند. دانش افواهی حامل پذیرش غیر‌انتقادی نظری است که با گرایش احساسی‌ـ‌عاطفی درمی‌آمیزد. اگر تمایل داشته باشیم قضاوتی را درباره موضوعی درست (یا غلط) بدانیم، درست (یا غلط) می‌دانیم. همین! اگر هم به اتکای دانش افواهی خود ناقد نظریه‌ای باشیم، می‌کوشیم روایتی از آن نظریه سرهم‌بندی کنیم تا باور خواننده را نسبت به نظر افواهی خود برانگیزیم.
دانش افواهی در هر سطحی که به کار برده شود، به‌طور معمول دو ویژگی دارد: 1- از منابعی سود می‌برد که به این دانش خصلت پیش‌دا‌ورانه‌ای می‌دهد. برای نمونه، اگر آموزه مارکس در نظر گرفته شود، فردی که موافق نگرش لیبرالیستی است، متنی له یا علیه این آموزه را در پرتو تفسیرها‌ی لیبرالیِ پیش‌تر‌خوانده‌اش مطالعه می‌کند و می‌سنجد. همچنان که پژوهشگر لیبرال نیز - حتی اگر اینجا و آنجا مواجهه‌ای نقادانه با لیبرالیسم داشته باشد- در پرتو آموخته‌های لیبرالی‌اش به تعبیر و تفسیر آثار مارکس و هر اثر دیگر مورد استفاده در کار پژوهشی‌اش اقدام می‌کند. 2ـ بازتولید دانش افواهی از سوی خواننده و «پژوهشگر» افواهی‌اندیش با استفاده از شیوه‌های خاصی انجام می‌شود که در کل می‌توان «مستندسازی مهندسی‌شده» خواند. محور این شیوه‌، گزینش پراکنده‌ا‌ی از متون است که اولا جدا و خارج از بافت خود متن و مبتنی بر پیش‌داوری‌های او توضیح داده می‌شود. ثانیا این گزیده‌‌ها به‌‌گونه‌ای خودسرانه با هم مرتبط و ارائه می‌شود که دریافت کلی «پژوهشگر» در پرتو منابعِ او برای خواننده قابل پذیرش شود.
قاضی‌مرادی برای سنجش دانش افواهی احمدی درباره نظریه دموکراسی مارکس سه نوشته از او را که در آنها به دموکراسی می‌پردازد، انتخاب می‌کند: «رساله‌هایی درباره مسئله یهود»، «درآمدی بر نقد فلسفه حق هگل»، و «جنگ داخلی در فرانسه» که در آن به کمون پاریس می‌پردازد. از نظر او در رساله نخست مارکس «دموکراسی سیاسی» را که بورژوایی است قدمی بزرگ به پیش در تحولات سیاسی جهان معرفی می‌کند و سپس نقد خود را به این نوع دموکراسی ارائه می‌دهد.
مارکس در رساله دوم و در نقد آموزه سیاسی هگل نوعی از دموکراسی را معرفی می‌کند که آن را «دموکراسی راستین» می‌خواند. او در این رساله دموکراسی راستین را به‌عنوان یک آرمان معرفی می‌کند؛ آرمانی که شرط امکان آن زوال توأمان دولت و جامعه مدنی (در معنای جامعه بورژوایی) است. علاوه‌بر‌این مارکس در همین رساله با نقد انتخابات نمایندگان مجالس قانون‌گذاری در دولت آرمانی هگل و نیز در جمهوری‌های بورژوایی، طرح مد‌نظر خود را از انتخابات دموکراتیک مانند بدیل رادیکال آن در انتخابات ارائه می‌دهد؛ طرحی که در همان چشم‌انداز دموکراسی راستین قرار می‌گیرد.
مارکس در سال 1871 و پس از شکست کمون پاریس بر زمینه رویدادهای کمون طرحی برای دموکراسی لازم برای دولت کارگری را پیشنهاد می‌دهد که بعدا «دموکراسی کمونی» خوانده شد.
قاضی‌مرادی در سه بخش کتاب خود این سه رساله مارکس را معرفی می‌کند و به نقد سنجش افواهی احمدی از این رسالات می‌پردازد.
علاوه بر این سه بخش، در پیشگفتار کتاب به ‌اختصار شرحی درباره سیر تحولات فکری مارکس ارائه می‌شود. در بخشی به‌عنوان درآمد نیز قاضی‌مرادی برای آشنایی خوانندگان با سازوکار دانش افواهی و شیوه سرهم‌بندی‌شدن آن در نمونه‌هایی که از نقدنویسی احمدی در کتاب «مارکس و سیاست مدرن» می‌آورد چگونگی بروز دانش افواهی او را با اتکای به منابع مورد استفاده احمدی و نیز شیوه مستندسازی مهندسی‌شده او را در تنظیم مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس به نقد می‌گیرد.
در پی‌گفتار کتاب نیز قاضی‌مرادی این بحث را مطرح می‌کند که احمدی در مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس درباره دموکراسی عمدتا نه مستقیما به آنچه مارکس خود نوشته است؛ بلکه به روایت‌ها و توصیف‌های خود از متون مارکس تکیه ‌می‌کند و با نقد این روایت‌های مجعول می‌کوشد خواننده را به پذیرش مواجهه نقادانه‌اش سوق دهد. از نظر قاضی‌مرادی نه روایت‌ها و توصیف‌های متون نظری و مواجهه نقادانه با آنها به اتکای دانش افواهی بلکه سنجش آنها در پرتو تفکر انتقادی است که امکان شناخت صحیح از این متون را فراهم می‌آورد.
قاضی‌مرادی در بخش درآمد کتاب نمونه‌هایی از بازتاب دانش افواهی احمدی را در مواجهه نقادانه‌اش با آرای مارکس درباره دموکراسی می‌آورد که یکی از این نمونه‌ها عینا از کتاب نقل می‌شود: احمدی می‌نویسد: «مارکس در نخستین نسخه «جنگ داخلی در فرانسه» نوشت که ارتجاع می‌دانست که هرگاه جنگ به درازا انجامد، آن‌گاه دهقانان نیز به هواداری از کمون بر خواهند خاست‌ و «به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت»‌(ن ک: 157). به لفظ «اربابان» دقت کنیم... در «جنگ داخلی در فرانسه» نیز می‌گوید که دهقانان ارباب‌های تازه‌ای می‌یابند، یعنی کارگران. روشن است که یک مدافع «جنبش دهقانی»‌ یا کسی که از «وحدت کارگران و دهقانان» دم می‌زند، حکم مارکس را حتی توهین‌آمیز محسوب می‌کند. البته‌ در این مورد می‌توان بیشتر بحث کرد. تجربه‌های سده بیستم را مطرح کرد و... اما در واگویه «جنگ داخلی در فرانسه»، نکته دیگری وجود دارد که بیشتر جای بحث دارد. چه چیز بیش از این اندیشه که کارگران «اربابان» خواهند شد، بیانگر آن سویه تاریک فکر مارکس است که در ژرفنا پنهان شده؟ چه چیز در اعماق آن اندیشه می‌گذشت که از یک‌سو، علیه هرگونه نظام اربابی داد سخن می‌داد‌ و از سوی دیگر، در بحثی از رویدادی چون کمون پاریس، از این یاد می‌کند که دهقانان «به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت؟». آیا این خطای دهقانان است که جز رابطه ارباب و بندگی چیزی نمی‌دانند‌ و در نتیجه کارگران را ارباب تازه خود می‌دانند یا دشواری از این جدی‌تر است؟ اگر مارکس مفهوم «دیکتاتوری پرولتاریا» را پیش نکشیده بود، می‌شد خوش‌بینانه‌تر بحث کرد. اما‌ با توجه به آن مفهوم، نکته مورد نظر نه طغیان قلم‌ و نه بیانی مجازی، بل امری «خطرناک» را بیان می‌کند. البته، مارکس در ادامه بحث تأکید می‌کند که کمون یگانه شکل حکومتی است که به دهقانان آموزش می‌دهد تا آنها تبدیل به تولیدکنندگان به‌راستی مستقل شوند‌ و شعار کمون «ابزار کار برای کارگر، زمین برای دهقان، کار برای همه» بود» (احمدی، 1379، 603-605).
این نمونه را طولانی‌تر آوردم تا بر جنبه‌های متفاوت دانش افواهی، شیوه مستندسازی مهندسی‌شده و تأثیر پیش‌داوری‌ها در این دانش تأکید کنم:
1- احمدی مأخذ جمله مورد ارجاع خود را پیش‌نویس نخست «جنگ داخلی در فرانسه» ذکر می‌کند. در نسخه دیگری از همین مأخذ، جمله انگلیسی به گفته احمدی «دهقانان به‌سرعت پرولتاریای شهری را به‌عنوان اربابان خویش خواهند شناخت» این است:
The peasants would soon acclaim the townish proletariat as their leaders and"
( seniors." (Marx, 1971, 56
در ترجمه احمدی از این جمله کلمه «رهبران» (leaders) حذف شده، کلمه seniors «اربابان» ترجمه شده و فعل جمله نیز برای انطباق معناها به «شناختن» برگردانده شده است. اما معنای senior در این جمله «ارشد»، «بالاتر»، «باسابقه‌تر» و... است که معمولا در رابطه با «دانایی» و امکان انتقال تجارب و دانسته‌ها -و در اینجا، به‌طور خاص، ارشدیت در «انقلاب»- به کار برده می‌شو
2- برای تشخیص درک مارکس و نیز قصد وی از این جمله می‌توان به روایت آلمانی‌اش توجه کرد. جمله این است1
"Die Bauern würden bald das städtische proletariat als ihren Führer und Erzieher
(begrüßen." (Marx, 1962, 551
اما Erzieher به آلمانی به معنای مربی و راهنما، ازجمله در پرورش است. ترجمه جمله آلمانی چنین است: «دهقانان به‌زودی به پرولتاریای شهری در مقام رهبر و مربی‌شان خوش‌آمد می‌گویند».
ترجمه این جمله در متن انگلیسی این است: «دهقانان به‌زودی از پرولتاریای شهری در مقام رهبران و مربیان (= ارشدهای) خودشان استقبال خواهند کرد».
3- می‌خواهم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده که احمدی با دیدن کلمه انگلیسی «senior» مفهوم «ارباب» را از آن درک کرده و سپس با حذف کلمه «رهبران» جمله را مطابق با دانش افواهی‌اش سرهم‌بندی کرده است. او احتمالا شنیده بوده که «سینیور» یک لقب برای اشراف زمین‌دار فرانسوی به‌عنوان ارباب است. شاید این آگاهیِ از پیشْ موجب چنین خوانشی از این کلمه شده است. اما اشراف زمین‌دار را در زبان فرانسه seigneur می‌گویند که معادل آن در زبان انگلیسی lord و seigneur و seignior است. معادل seinor انگلیسی هم که در معنای ارشد و «راهنمایی‌کننده» در زبان فرانسه sénior است. من زبان فرانسه هم نمی‌دانم. اما با رجوع به یک فرهنگ لغات معمولی هم می‌توان این نکات را دریافت! (اشاره می‌کنم که در متن مورد استناد بابک احمدی هم کلمه (lord) آمده و هم ترکیب
(seignorial rights) به‌معنای «حقوق اربابی»).
4- احمدی در ادامه می‌نویسد: مارکس «در جنگ داخلی در فرانسه» نیز می‌گوید که دهقانان ارباب‌های تازه‌ای می‌یابند، یعنی کارگران (تأکید از من است). جمله مورد نظر او در دست‌نویس نخستین هست (که توضیح دادم)، اما در متن سوم منتشر‌‌شده از «جنگ داخلی در فرانسه» این جمله نیست. به‌عوض این جمله هست: «در طرح کوتاهی که برای سازمان‌دادن به کشور در سطح ملی تهیه شده بود، اما کمون فرصت آن را نیافت که بسط‌اش دهد، آشکارا تصریح شده است که شکل سازمانی کمون حتی در کوچک‌ترین مزارع روستاها، شکل سیاسی [مورد نظر برای حکومت] است و...» (مارکس، 1380، 113).
5- به نظرم برای فهم معنای یک جمله و منظور نویسنده از نوشتن آن، درست‌تر این است که جمله نه به‌صورت جدا از متن بلکه در همان متنی که قرار دارد تعبیر و تفسیر شود. جمله پیش از همین جمله در ترجمه انگلیسی این است: «آنچه «دهاتی‌ها»2 حتی بیشتر از رهایی پرولتاریای شهری از آن می‌ترسند رهایی دهقانان است». در سنجش «دموکراسی سیاسی» از نظر مارکس به مفهوم «رهایی» (emancipation) در رساله «درباره مسئله یهود» خواهم پرداخت. اما چند جمله بعد از آن جمله مورد استناد احمدی این است: «البته در فرانسه، همچنان که در اغلب کشورهای قاره‌ای، تضاد و تعارض عمیقی بین تولیدکنندگان شهری و روستایی، بین پرولتاریای صنعتی و کشاورزان وجود دارد. درخواست‌های پرولتاریا، بنیان مادی جنبشش، عبارت است از کار سازمان‌یافته در ابعاد بزرگ -هرچند که اکنون سازمان‌یافتگی مستبدانه‌ای [در کار] وجود دارد- و تمرکزیافتگی ابزار تولید -‌هرچند که اکنون این تمرکزیافتگی، نه‌فقط به‌عنوان ابزار تولید بلکه به‌عنوان ابزار استثمار و بردگی تولیدکنندگان در دستان صاحبان انحصار وجود دارد. آنچه پرولتاریا باید انجام دهد عبارت است از متحول‌کردن خصلت سرمایه‌دارانه کنونی آن کار سازمان‌یافته و این تمرکزیافتگی ابزار کار، متحول‌کردنشان از ابزار حاکمیت طبقاتی و استثمار طبقاتی به اَشکال مشارکت آزاد کار و ابزار اجتماعی تولید» (Marx, 1971, 56-57) پرسش این است که وظایف مندرج در آن جمله پیش و این جملات پس از آن تک‌جمله چگونه می‌توانند با گرایشِ کارگران به ارباب دهقانان شدن تحقق پذیرند؟
6- همین که احمدی چنان دریافتی از seniors و حذف کلمه «رهبران» و نیز تغییر معنای جمله را ارائه می‌دهد و انجام این کار را می‌پذیرد نشان می‌دهد که پشتوانه ادراک کلی او از آموزه مارکس دانش افواهی‌اش است؛ همان دانش افواهی که «پژوهشگر» را سوق می‌دهد اولین دریافت متناسب با آن دانش را از یک متن درست‌ترین دریافت بداند.
7- احمدی نخست به اتکای دانش افواهی‌اش آن جمله را می‌فهمد و فهم خود را تأیید می‌کند و سپس می‌کوشد از این فهم تأییدشده برای تأیید بخش دیگر همان دانش افواهی استفاده کند! او نخست «سویه تاریکی در فکر مارکس که در ژرفنا پنهان شده» تشخیص می‌دهد و سپس، مصداق این «سویه تاریک» را ــ به اتکای همان دانش افواهی اولیه ــ دیکتاتوری پرولتاریا اعلام می‌کند. او مشکل اندیشه مارکس را تا این مفهوم دنبال می‌کند؛ همان مفهومی که جای هیچ «خوش‌بینی» در تعبیر و تأویل از متن مارکس باقی نمی‌گذارد. اما باید گفت خواندن و بازنویسی صحیح اندیشه‌های متفکران و نیز به ‌دلخواه و به نادرست تعبیر و تفسیر‌نکردن مطابق با دانش افواهی آن اندیشه‌ها -آن‌هم در مورد اندیشه‌های متفکری در حد مارکس- چندان اهمیت دارد که اگر این مهم، به‌درستی، انجام شود تعبیر و تحلیل «خوش‌بینانه»ی اندیشه‌های وی هیچ ضرورتی نمی‌یابد!
پی‌نوشت‌ها:
1- آلمانی نمی‌دانم. ترجمه از همسرم است.
2- منظور مارکس از «دهاتی‌ها» «نمایندگان مجلس ورسای» است که پس از تشکیل کمون پاریس در ورسای گرد آمده بودند (توضیح باقر پرهام در کتاب «جنگ داخلی در فرانسه»، صفحه 124).
منابع:
احمدی، بابک (1379)، مارکس و سیاست مدرن، نشر مرکز.
Marx, Karl (1971); First draft of "civit war in France"; in; Marxist org.
Marx, Karl - Engels, Friedrich (1962); Werke, Band 17; Dietz Verlag; Berlin.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها