|

چوب معلم گل نیست!

از لحظه‌ انتشار خبر شکایت آموزش و پرورش از سریال افعی تهران تا امروز، فضای مجازی و انواع پلتفرم‌ها پر شده از تجربیات و خاطرات مردان و زنان بزرگسالی که از تنبیه بدنی و روانی روزهای دانش‌آموزی خود نوشته‌اند.

چوب معلم گل نیست!
سحر طلوعی خبرنگار شبکه شرق

سحر  طلوعی: از لحظه‌ انتشار خبر شکایت آموزش و پرورش از سریال افعی تهران تا امروز، فضای مجازی و انواع پلتفرم‌ها پر شده از تجربیات و خاطرات مردان و زنان بزرگسالی که از تنبیه بدنی و روانی روزهای دانش‌آموزی خود نوشته‌اند. حتی خواندن و تصور این تجربیات هم هولناک است، چه برسد به تجربه‌کردن آن. برخی تجربیات و خاطرات به قدری عذاب‌آور است که آدم پیش خود می‌گوید صد رحمت به تنبیه با خط‌کش و چند سیلی و لگد... . چه کسی باور می‌کند معلم سر کلاس دانش‌آموز را تهدید کرده باشد به بستن به پنکه سقفی و حتی تا پای اجرا هم پیش رفته و فقط کلید را نزده باشد، اما این تنها یک نمونه از خشونت برخی معلم‌هاست؛ خشونتی پذیرفته‌شده حتی از سوی برخی والدین. والدینی که در دوره‌ای فرزند خود را برای «آدم‌شدن» آن‌هم با ضرب و زور کتک به مدرسه فرستاده‌اند. کیست که این ضرب‌المثل «پوست و گوشتش مال شما، استخوانش مال من» را از پدرها هنگام ثبت‌نام فرزندان‌شان به‌ویژه فرزند پسر در مدرسه خطاب به مدیر و معلم و ناظم نشنیده باشد. کیست که ضرب‌المثل «چوب معلم گُله...» را نشنیده و به وقت تنبیه بدنی دانش‌آموز و برای دلجویی! تکرار نکرده باشد؟ موافق باشیم یا نباشیم، تنبیه بدنی و روانی در دوره‌ای حضوری پررنگ در نظام آموزش و پرورش ما و حتی بسیاری از کشور‌ها داشته است. هنوز هم از گوشه و کنار فیلم‌هایی منتشر می‌شود از معلمی که سر کلاس دستی برای تنبیه بلند کرده یا دهانی به ناسزا گشوده است و... . همه ما ماجرای «شیب‌، بام و امید» را به یاد داریم. آن اشتباه از سوی معلم امید سر زد و نام آن پسر را بر سر زبان‌ها انداخت، برایش گرفتاری درست کرد و از مدرسه و تحصیل دور شد. این تجربیات و خاطرات تلخ می‌گوید معلم‌ها به قدری که درباره‌شان اغراق می‌شود، مقدس نیستند. آنها هم مثل دیگر انسان‌ها اشتباه می‌کنند و حتی گاهی مرتکب خطا‌های جبران‌ناپذیری می‌شوند که باید تاوانش را پس بدهند. به طور مثال در نظام تحصیلی بریتانیا دولت و سازمان‌های مرد‌م‌نهاد پروتکل‌های روابط دانش‌آموز و معلم را به والدین ارائه می‌دهند تا به محض نقض هرکدام از موارد حق شکایت و گزارش محفوظ باشد. برخورد و تنبیه فیزیکی که هیچ، در این آیین‌نامه معلمی که حتی کلامی به تمسخر خطاب به دانش‌آموز گفته باشد، باید پاسخ‌گوی رفتارش باشد و اگر نباشد، مقامات قضائی دخالت و معلم و مدیر را محاکمه می‌کنند. می‌دانیم در این آیین‌نامه وظایف دانش‌آموز هم قید شده است، اما جایگاه فرادست و از موضع قدرت معلم و به طور کل نظام مدرسه نسبت به دانش‌آموز است که بالقوه وضعیت سوء‌‌استفاده از وضعیت را پیش‌ می‌آورد. با این حساب واکنش انتقام‌جویانه؟ «آرمان بیانی»‌ در سریال افعی تهران و «آرمان بیانی‌»ها درباره تجربیات تلخ و غذاب‌آورشان از معلم و مدرسه دور از انصاف و احترام نیست. بیانی ناظمی را که بارها مزه تلخ ضربات خط‌کش را به او چشانده، تنها کنار اتوبان رها کرده و رفته. اگر نهادی بود که شکایت آرمان بیانیِ دانش‌آموز را ثبت و رسیدگی می‌کرد و برای اعتراض او به تنبیه بدنی ارزش و رسمیت قائل بود، کار به واکنش انتقام‌جویانه و عدالت‌‌جویی شخصی نمی‌رسید. رفتارهای قیصروار (البته رفتار آرمان بیانی هیچ شباهتی به تصور ما از رفتار شخصیت قیصر ندارد)، زمانی رخ می‌دهد که فرد حس می‌کند مطالبات عدالت‌طلبانه‌اش پاسخی نمی‌گیرد و به رسمیت شناخته نمی‌شود. پس دست به کار می‌شود و خودش در مقام اجرای عدالت بر‌می‌آید. شکایت وزارت آموزش و پرورش از سریال افعی تهران به بهانه بی‌احترامی به مقام و شأن معلم جایی نمایشی به نظر می‌رسد که گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس منتشر می‌شود و از بدهی ۴۴ هزار میلیارد‌تومانی این وزارتخانه به فرهنگیان خبر می‌دهد! وزارتخانه‌ای که مطالبات معلم‌ها را نداده و زیر دِین مهم‌ترین رکن آموزشی کشور رفته، چگونه می‌خواهد از احترام و شأن معلمان دفاع کند؟ وزارت آموزش و پرورش اگر نگران جایگاه و اعتبار معلمان است، به فیلم آن معلم کوهرنگی واکنش نشان دهد که دانش‌آموزان را کول می‌‌کند و از رودخانه سیلابی و خطرناک عبور می‌دهد. چرا؟ چون یک پل ساده برای عبور‌و‌مرور در منطقه نیست و معلم باید بارها جان خود و دانش‌آموزان را به خطر بیندازد تا کلاس تشکیل شود. معلم‌ها این روزها مثل هر قشر دیگری با انواع و اقسام مشکلات اقتصادی و غیر‌اقتصادی که شأن و احترام‌شان را مخدوش کرده، دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. هر‌کدام از این مشکلات که حل شود، جایگاه و شأن معلم حفظ شده است. آموزش و پرورش بهتر است وظیفه شکایت از سریال افعی تهران را بگذارد برعهده معلم‌‌ها و وجدان‌شان. آنها بهتر می‌دانند چوب معلم گل نیست.