مشاور عالی و مدیرکل حوزه شهردار تهران در گفتگو با شرق مطرح کرد:
برایمان شهر وآینده اش مهم است نه نام ونشان خودمان
شرق: مصطفی کاظمی، مشاور عالی و مدیرکل حوزه شهردار تهران ، جان ایدههای مدیران فعلی شهرداری تهران را در یک جمله خلاصه میکند. او میگوید برای ما زمین ارزشمند و متعلق به همه است و تأکید دارد که این ارزش فراتر از یک ارزش اقتصادی است. از پشت شیشههای اتاق مدیرکل حوزه شهردار تهران منظرهای باز از جنوب به شمال تهران در برابر است؛ چشم از گستره باز بالای پارک شهر عبور میکند، ساختمان سازمان بهزیستی را پشت سر میگذارد و به اغتشاش فضایی و نبود خط افق در مرکز و شمال شهر میرسد. تا چشم کار میکند ساختمان است، انگار تهران بیانیهای باشد از بتون و سیمان و در این وضعیت مشاورعالی شهردار تهران میگوید ارزش زمین برای ما معماران بهواسطه نقشی که در کیفیت زندگی شهری ایفا میکند مهم است. مصطفی کاظمی دانشآموخته معماری است، عمده فعالیت و سابقهاش هم درزمینه همین رشته بوده است، سمتهای مختلفی را در شهرداری تهران در دورههای مختلف پشت سر گذاشته و مدت نسبتاً طولانی در شهرداری نبوده است، اما هیچگاه از موضوعات شهری دور نبوده است و اکنون در موقعیتی است که فرصتی فراهم آمده برای پیادهسازی ایدههای خلاق و همراهی برای تبدیل شهر و فرصتی برای حضور طبقه خلاق. او جزو آن دسته از کسانی است که باور دارد شهر را باید اهل شهراداره کنند به این معناکه کسانی که اهلیت دارند، چون «کلاه گذاشتن سر آنها سختتر است»، «چون به ارزش ذاتی زمین واقفند» و «چون شهر را همچون کالایی نمیبینند». کاظمی بدون شک فراتر از مدیرکل دفتر شهردار تهران نقش ایفا میکند و این از ورودی دفتر پیداست؛ از جایی که روی وایتبرد دفترش برنامه روزانه یا هفتگی نوشته شده است. او بدون تردید یکی از افراد مؤثر در میراث بهجای مانده از این دوره شهرداری خواهد بود. خوب یا بد مصطفی کاظمی نقشی فراتر از مدیرکل حوزه در سیاستهای شهرداری این دوره دارد و شاید بتوان برای نخستینبار وجوه اجرایی مدیرکل حوزه شهردار را بر وجوه اداری او ارجح دانست. گفتوگوی شرق را با او میخوانید.
جدیترین انتقادی که به شهرداری میشود این است که کار نمیکند، انتقاد روشن و گویایی است اما از آن طرف شهرداری میگوید اینطور نیست و به شکل مستند گزارش فعالیتها را منتشر میکند، فارغ از اینکه ثابت کنیم کار میکند یا نه به نظر من میرسد ابتدابهساکن باید تعریف شهرداری از کار را بفهمیم؛ چون اینطور به نظر میرسد که تغییراتی در این تعریف باعث این مجادله شده است؟
واقعیت این است که من حتی در جلسات خودمان به این اشاره میکنم که از ما نپرسید چهکارهایی کردید. از ما بپرسید چهکارهایی نکردید؟ به این معنا که خیلی اوقات انجام ندادن کار غلط و جلوگیری از تصمیمهای نادرست مهمتر از انجام دادن برخی کارهایی میشود که در درستی آنها تردید جدی وجود دارد.
مثلاً اینکه میگویید تراکم نمیفروشیم؟
یک مورد همین است که شما میگویید. ما یعنی شورا و شهرداری بلند شعار دادهایم که شهر فروشی نمیکنیم؛ ما وفادار به طرح تفصیلی شهریم یعنی هر آنچه که طرح تفصیلی معین کرده است؛ به عبارتی وفادار به قانونیم، چون طرح تفصیلی اینجا قانون است. اگر جایی اجازه دادهباشد، میسازیم و اگر جایی اجازه نداده باشد، نمیسازیم.
فکر نمیکنید این شعار کمی باورنکردنی است؟
نه نیست؛ چون اطلاعات و ارقام مستندش مشخص است و البته تأکید میکنم حرف ما به این معنا نیست که تراکم نمیفروشیم بلکه بهجد و قرص و محکم فروش تراکم را روی طرح تفصیلی شهر نشاندهایم، این کاری است که ما کردهایم و به معنای آن است که تراکمفروشی غیرقانونی نکردهایم. تأکید میکنم اینجا آن کارنکرده از کارکرده مهمتر است. کافی است بهصورت مقایسهای به میزان پروانههای صادره در دورههای مختلف مدیریت شهری مراجعه کنید.
به عبارتی شما ایجابی به این نتیجه رسیدهاید که شهر به سازه بیشتری نیاز ندارد؟
اعتقاد ما بر این است که شهرنبایدبه کارگاه ساختمانی تبدیل شود لذا به سازه سنگین بیش از این، دیگر نیاز ندارد؛ مگر اینکه همانطور که شما اشاره کردید، ضرورت ایجاب کند. وگرنه بهاندازه کافی سازه سنگین در این شهر احداث شده است؛ نظیر مالها، تونل و بزرگراه و.... گر چه نسبت به بعضی از اینها هم انتقاداتی وجود دارد. کار ازنظر ما، الزاماً کار فیزیکی و وقت گذاشتن زیاد نیست. بهعنوان مثال زمانی مد شده بود که فلان مسئول دریک جلسه که از صبح زود تا آخر شب طول کشیده بیش از 500تصمیم وصورتجلسه مصوب کرده است. خب طبیعی است که وقتی در چنین فشردگی زمان این همه مصوبه تولید شود، باید ازنظر محتوای کارشناسی بودن به آنها شک کرد. ما در زندگی شخصی و خانوادگیمان جسارت و جرات تصمیمگیریهای مهم در زمان کوتاه را داریم که حال برای مردم و با امکانات بیتالمال اینگونه تصمیم بگیریم؟
بیایید برخی پروژههای عمرانی غیر ضرور احداث شده را با معادل ارزی در بازه های زمانی قبل، بخصوص بعداز دوران کوتاه توافق هسته ای مقایسه کنیم، ببینیم میتوانستیم چقدر مترو ایجاد کنیم؟ چقدر میشد واگن وارد کرد؟ چقدر میشد اتوبوس نو وارد کرد؟ چون در آن زمان اگر یادتان باشد در بحثهای ارتباطات بینالملل گشایشی ایجاد شده بود. با این مبلغ چقدر میتوانستیم تسهیلاتی را که مخصوص عموم مردم باشد، برای همه شهر تهیه کنیم. به عبارتی حرف ما این است، در تعریف مگاپروژه ها باید منفعت عمومی شهر و همه مردم را محاسبه کرد بهعنوان مثال وقتی خطوط مترو را افزایش دهیم و تکمیل کنیم یا واگن قطار مترو را تأمین کنیم بهگونهای که سرفاصله حرکت قطارها را کاهش دهیم خدمت بیشتری کردهایم یا اینکه یک پل یا سازه سنگین دیگری را در نقطهای از شهر ایجاد کنیم منظور من نفی هیچکدام نیست بلکه تحلیل هزینه فایده پروژههاست .
بههرحال برگردیم سر بحث اولیهای که ما گفتیم؛ یعنی آقای شهردار و اعضای شورای شهر گفته و میگویند که ما منافع عمومی شهر را به گروه خاص نمیفروشیم. اینها کارهایی است که ما نکردیم و اتفاقاً همینهاست که کسی به آن خیلی توجه نکرده و نمیکند اما تأثیری روی کار ما ندارد؛ چون مطمئنیم آثار خودش را در بازه زمانی طولانیتر نشان خواهدداد و آنوقت میتوان فهمید که چه اتفاقاتی افتاده است. کما اینکه میتوان هماکنون فاجعه شهر سازانهای که در منطقه 22 رخ داده است را مشاهده کرد، اینها نتیجه تصمیماتی است که قبلا گرفته شده و امروز و آینده بیشتر از پیش خود را نمایان خواهند کرد. نمونه دیگری بگویم، یکی از چیزهایی که من از اطراف و اکناف شنیدم؛ نه از داخل شهرداری از دوستانی که از بیرون ما را رصد میکنند، این است که میگویند احساس میشود که شهر آرام است. بخشی از این آرامش شهر از نظر روانی و رسانهای است که اصرار کردهایم ما گروه سیاسی نبوده و به دنبال دستیابی به اهداف سیاسی یا مناصب دیگر نیستیم بلکه متخصصیم، بخش دیگر آرامشی است که به خاطر کاهش ساختوساز مگاپروژهها بهاستثناء مترو عمرانی است و اینکه همه جای شهر را به کارگاههای
ساختمانی تبدیل نکنیم. یکی از دستورات ابتدایی آقای دکتر حناچی جمعآوری کارگاههای ساختمانی راکد غیرضروری بود تا فضای شهر در اختیار مردم قرار بگیرد.
درون این چارچوبی که ما داریم باهم حرف میزنیم و شما راهبریاش میکنید، آرزوی شما برای تهران چیست؟ یعنی آرزوی مدیریت شهری اعم از شما، شهردار و تیمی که این ایده را راهبری میکند، چیست؟
واقعیت این است وقتی مجموعه مدیریت شهری را خطاب قرار میدهید یعنی وجود یکچشم انداز مشترک بین شهرداری و شورای شهر با همه اجزا و بخشهای آنها. من تردید دارم که در این زمینه چشمانداز مشترک در همه ادوار مدیریت شهری وجود داشته است، به این معنا که این چشمانداز در همه اجزای سازمانی و برنامهای بین شورا و شهرداری اعتماد فکری بوجودآوردهباشد. ولی چشمانداز اعلام شده آقای دکتر حناچی همان «تهران شهری برای همه است» که در همان جهت هم کار میکند. برایش مصداق هم داریم؛ مثلاً اینکه میگوییم منافع شهر در اختیار گروهی خاص قرار نگیرد؛ یعنی تهران مال همه است و همه باید از آن استفاده کنند و نباید منافع شهر را به یک گروه خاص فروخت. مثلاً اقداماتی که در حوزه مناسبسازی برای افراد معلول و کمتوان رخ میدهد، با اینکه ممکن است حجمش نسبت به مقیاس کل شهر خیلی زیاد نباشد اما بههرحال باید حقوق آنها را در شهر تأمین کرد مثلاً آدمی که ۵۰ سال در کهریزک به دلیل معلولیت محبوس شده؛ بهاینعلت که فضای شهری به او اجازه نمیدهد در فضای شهر حرکت بکند. او هم نسبت به این شهر حق دارد. اینها همه مصادیقش هستند. ولی این چیزی که میگویم تهران شهری
برای همه باشد واقعاً آرزوی من هم هست که این اتفاق بیفتد بااینکه میدانم سخت و دشوار است ولی اگر شخصی بخواهم به موضوع نگاه کنم آرزوی من آشتی مردم با شهر است.چون معتقدم اگر مردم با شهرشان آشتی کرده و در صلح باشند، به آن آسیب نمیزنند و محیطی سالمتر و بهتر برای زندگی فراهم میکنند، اداره شهر فقط توسط شهرداری میسر نیست بلکه باید همه مردم، نهادها و دولت هریک نقش خود را ایفا کنند، دولت سالهاست سهم حضور خود در پایتخت را نمیپردازد.
حالا اگر در مورد همین ایدهها بخواهیم عینیتر بحث کنیم، چطور ترجمه میشوند؛ در کدام پروژه، طرح یا ایده روی زمین میتوان نشانشان داد؟
قبل از پرداختن به مصادیق، به این نکته اشارهکنم تهران بهعنوان پایتخت یک کشور اسلامی فاقد ویژگیها و شاخصهای یک شهر اسلامی است و شاخصهای یک شهر اسلامی علاوه بر جنبههای ظاهری باید واجد ویژگیهای انسانی باشد، بهگونهای که ما به مردم فرصت بدهیم فضای شهری را لمس و تجربه کنند، به عبارتی احساس امنیت و آرامش و رفاه را زندگی کنند. اتفاقاتی که در دوره قبل هم رخ داده و ما تأییدش کرده و میگوییم باید تداوم یابند. در جلساتی که با همکاران داشتهام بارها تأکید کردهام که دوره مدیریت آقای قالیباف را صفر و یک نکنید، در دوره آقای قالیباف کارهای بسیار مثبتی انجام شده است که میشود واقعاً آنها را ستود و در کنار آن کارهایی هم انجام شده که باعث نگرانی و تاسف است. یعنی میتوان شاهد هر دو بود. در این زمینه از هر دو دوست فقط یک پروژه را مثال میزنم، واقعاً نمیتوان درک کرد که با چه منطق و استدلالی شهرداری در دورهای به بیمارستان شهدای تجریش واقع در خیابان شهرداری اجازه توسعه بیمارستان را میدهد که تبدیل به بیمارستان 1000 تخت خوابی بشود در موقعیتی که همینالان و قبل از تکمیل بخش توسعهای بیمارستان و آن محدوده دچار معضل ترافیکی
و ازدحام جمعیت و دهها مسئله دیگر است، علاوه بر اینکه احداث بخش جدید بیمارستان دید به کوه را از بین برده است، درحالیکه میشد موقعیت دیگری را که نزدیک شبکه بزرگراهی باشد به این کار اختصاص داد و از سوی دیگر توسعه عرصه عمومی شهر و ایجاد فضاهای عمومی پیاده، امن و راحت به وجود آمده است که ازجمله کارهایی است که میشود برای آنها خوشحال بود نظیر میدان مشق، چنین فضاهایی میتوانند مردم را با شهر آشتی دهند.
همینکه به آن میگوییم قلمروی عمومی؟
بله، توسعه قلمرو عمومی که مردم بتوانند با خانوادههایشان در این فضاها بیایند و آن را حس کنند، حال خوب داشته باشند، ساعاتی را بگذرانند و بهدوراز جنجالهای شهری و خودرو و ترافیک ساعاتی را سپری کنند.
درواقع اینکه تک نقطههایی که در دورههای قبلی انجام شده برای شما محور اصلی و جهت کلی حرکت است.
بله تک ایدههای گذشته برای ما خط فکری اصلی است بهعلاوه اینکه ما معتقدیم به این اتفاقات باید مقیاس محلهای داد؛ یعنی فرصت تجربه شهر را در همان محلهای که فرد زندگی میکند به او بدهید؛ نه اینکه او مسافتی طی کند تا برسد مثلاً به پارک نیاوران، جمشیدیه یا دریاچه چیتگر و از شهر لذت ببرد. باید کارها و ایدهها مقیاس محلهای پیدا کند و به آدمها در محلهشان لذت تجربه شهر را داد.
قاعدتاً ممکن است برای من جذابیت داشته باشد که از محله خودمان به محله دیگری سفر کنم تا فضای شهری متفاوتی را تجربه کنم؛ اما نکته اینجاست که این سفر نباید برای رفع نیاز فضای گردشگری و تفریحی باشد و باید فقط برای دیدن و تجربهای تازه باشد. اینطور است که ما میتوانیم در مردم حس تعلق به محلهشان را ایجاد کنیم. از طرف دیگر مردم ترجیح میدهند در وهله نخست اشکالات و نیازهای محلهشان برطرف بشود، یعنی آسفالت خیابان و کوچهشان درست باشد، فضای سبز کافی در منطقه خودشان داشته باشند، پیادهرو کافی و مناسبسازی شده داشته باشند، اینها مواردی است که آقای شهردار در این دوره مورد تأکید قرار دادهاند و جهتگیری بودجه سال 99 شهرداری نیز در همین راستا بوده است .
آقای کاظمی یک نکته هست -حالا شاید بحثمان طولانی بشود ولی فکر میکنم لازم باشد به شما بگویم- اینکه سنت شهرنشینی ما هم در همین راستاست، اگر بخواهم از ادبیات مثال بیاورم مثلاً جایی که امثال بالزاک در رمانهایشان شهر را در کلیت به تصویر میکشند ما در ایران اساساً محله را بهعنوان مرکز و محله رخدادها میبینیم حال چه در رمانهای بزرگ علوی یا تعدادی از کارهای هدایت و حتی محمود....
جمالزاده.
بله جمالزاده و از همه مهمتر اسماعیل فصیح، این را گفتم که نشان دهم ایده شما بهدرستی روی سنتهای زیستی این شهر بنا شده است؛ اما نکتهای که برای من سؤال است، این است که آیا این حرفها به بدنه شهرداری هم تسری پیدا کرده است؟ آن هم بدنه صلبی که سالها عادت کرده به اینکه این حرفها چیست و حتی اینطور نگاهها را لوسبازی و کار شهرداری را ساختن برج و بارو و پل و تونل میداند که در کنارش ممکن است بخواهد فرهنگسرایی هم بساز.
واقعیتش این است آنطور که ما میخواهیم نشده است، هم میشود راجع به دلایل نشدن حرف بزنیم و هم میشود راجع به چگونگی و اینکه چطور میشود این را ایجاد کرد. در مورد هر دو میشود صحبت کرد ولی فعلاً در پاسخ به سؤالتان میگویم نه نشده است.
خب چرا نشده؟
شما جایی گفتید پارادایم شیفت و طبیعتاً بهتر میدانید این مسئله زمانبر است. آنهم در بدنه سنگینی مثل شهرداری تهران که بیشتر از 60 هزار نفر پرسنل دارد.
این را به نشانه تسلیم تلقی بکنم؟
اصلاً، این فقط توصیف بود وگرنه ما در این زمینه هم برنامههای اجرایی را پیگیری میکنیم و این را نیز بگویم به اعتقاد من بر اساس تجربه مدیریت شهری، اداره شهر توسط کسانی که نسبت به شهر اهلیت دارند نظیر شهر سازان ومعماران به لحاظ مدیریتی بهمراتب کمهزینهتر از اداره شهر توسط سیاستمداران و افراد غیرمتخصص است. چون شاکله ذهنی آدمی که اهلیت داشته باشد، جوری شکل گرفته که شهر را بهتر میفهمد. منظورم را با مثال روشنتری میرسانم، ببینید من و شما موسیقی گوش میدهیم و ممکن است ازنظر حسی با یک موسیقی ارتباط هم برقرار کنیم ولی ازنظر تکنیکی و تخصصی ممکن است نفهمیم که چه اتفاقی دارد میافتد. مثلاً یکبار با آقای کلهر در مورد شخصی صحبت به میان آمد، من گفتم که جایی خواندهام این فرد استعداد موسیقیاییاش خیلی متوسط است. گفت کاملاً اشتباه است، استعداد این فرد اتفاقاً عالی است. با او کارکردهام و میدانم چه اعجوبهای است. نکته من هم اینجاست که درکی که او از موسیقی دارد با درک من کاملاً متفاوت است. در شهر هم همین قاعده استوار است. شهر همریتم دارد، هارمونی دارد و اگر کسی این ریتم و هارمونی را درک نکند یا آن را به هم بریزد ماحصلش
میشود همین آشفتگی که در شهر میبینیم. بنابراین مدیریت شهری از رأس تا ذیل باید روی مفاهیم اصلی درک مشترک داشته باشند، بر همین اساس معتقدیم از ناحیه و شهرداران ناحیه شروع کنیم.بعنوان مثال وقتی شهرداران نواحی در مورد اهداف کلان یا چشم اندازواهداف عملیاتی اشراف داشته باشند ودر مصادیق اجرایی آنها را پیاده کنند، شهر درست می شود « چون آنها بامردم » ارتباط مستقیم دارند وچشم توچشم میشوند، « هم » می توانند با انجام کارهای درست و درست انجام دادن کارها، کیفیت لازم را به فضای شهری اعطا کنند. چندی پیش یکی از شهرداران نواحی یکی از مناطق در بافت محروم این شهر، با مشارکت اهالی یک کوچه که از ساختمانهای فرسوده رنج می برد واکثراً نماهای سیمانی داشتند دیواره های کوچه وخانه های مردم را رنگ آمیزی کرده بودند به رنگی که خود مردم دوست داشتند، وقتی من از آن کوچه بازدید کردم، شوق و اشتیاق و زبان شکرآمیز اهالی کوچه باعث خوشحالی زایدالوصفی میشد، وقتی شهردارناحیه در خیابان ناحیه عبور می کرد، اهالی وکسبه به او سلام می کردند و احترام میگذاشتند نه از روی ترس بلکه بدلیل توجهی که به آنها شده بود، شهردار ناحیه مربوطه هرجا توانسته بود
درختی کاشته بود، این یعنی حرکت در جهت تحقق « شهری برای همه ». شک نکنید محصول چنین اقدامی چند سال بعد و شاید در زمان نبودن ما خودش را نشان بدهد، اما خب چه باک که تمام هدف ما از پارادایم شیفت پیش بردن اصالت کیفیت است؛ چه در زمانه خودمان و چه بعد از ما.
قدمهایی هم در این زمینه برداشته شده است؟
بله، عدهای را شناسایی کردهایم، معاونت برنامهریزی و منابع انسانی تلاش کرده است در این رابطه، زمینه جذب کسانی را فراهم کند که مقوم این نگاه و فهم از شهر باشند.
فکر میکنید این اقدام کی عملی بشود؟ برآوردتان چیست؟
در بخشهایی اقدام شروع شده ولی تا رسیدن به نقطه هدف گامهای مختلفی باید برداشته شود که امیدوارم تا پایان این دوره بخشهایی از آن محقق شده باشد.
به قول شما این از برنامههای آینده و آرزوهای در دسترس؛ اما ما یک وضعیت موجود هم داریم که مثلاً بودجه سال آینده است که بهنوعی سمتوسوی اجرایی این قبیل ایدهها را روشن میکند، در آنجا چه اتفاقی افتاده است؟
رویکرد اصلی ما در بودجه 99 اجرای پروژههای کوچک مقیاس محلهای بوده است بهگونهای که حدود ۲ هزار میلیارد تومان برای پروژههای محلی کوچکمقیاس اختصاص دادهایم. در بودجه سال آینده هم سهم قابلتوجهی را برای موضوعات اجتماعی و فرهنگی میگذاریم اینها باید به هم گره بخورد. برمیگردد به همان بحث اول ما؛ این شهر دیگر به کارهای عمرانی سنگینی کمتر نیاز دارد بلکه نیاز به کارهایی دارد که مردم را به فضای شهری پیوند بزند؛ البته در اینجا به این نکته هم اشارهکنم که این پارادایم شیفت باید در نظر مردم هم اتفاق بیفتد. حقیقت موجود این است که به نظر میرسد هنوز مردمدوست دارند سازههای سنگینی را در شهر شاهد باشند و وقتی مقایسه کار در ادوار مدیریت شهری هم صورت میگیرد از همین منظر مقایسه میکنند در صورتی که ما تعریفمان از کار با شاخصهای قبلی نیست ولی نیاز داریم که این عادت تغییر کند، باید یاد بگیریم شهر را جوری دیگر ببینیم.
من حتی فکر میکنم جا انداختن این موضوع هم جزء کارهای شماست و البته که اعتراف میکنم سختترین بخش کار شماست.
تغییر نگاه زمانبر است، ما علیه یک باور خیلی قدیمی در شهر دست به عمل زدهایم، شهرداری از بدو تأسیس روی سازه بنا شده است، نگاه مردم هم همینطور تربیت شده است؛ فارغ از اینکه توجه کنند ساختن آن برج و بارو و پل و زیرگذر نباید به فروختن قسمت دیگری از شهر و خراب کردن آن بینجامد. حالا فکر کنید چطور میشود این باور را در کوتاهمدت تغییر داد.
نگران زمان نیستید؟
نه.
یعنی پروژهای که شروع کردید، عقیم بماند؟
نمیماند؛ فقط مسئله این است که ما چقدر در تحقق آن عجله به خرج بدهیم؛ چون باور داریم عجله کردن در این کار ماجرا را به سمت تبلیغاتی و خراب کردنش پیش میبرد اما اگر مقصود شما از نگرانی همین باشد، نه ما هیچ نگرانی نداریم چون برایمان شهر و آیندهاش مهم است نه نام و نشان خودمان.
ما دنبال تبلیغ خودمان نبودیم و نیستیم و گاهی تعمداً خودمان را دور از هیاهو و جنجال و پروپاگاندا نگه میداریم. ما همیشه اعلام کردهایم که گروه سیاسی نیستیم، ولی معنیاش نداشتن گرایش سیاسی نیست ولی ما خودمان را یکسری آدم حرفهای متخصص میدانیم. بنابراین دغدغهمان بیشتر از اینکه تبلیغات باشد، لذت بردن از ساختن فضایی است که مردم از آن بهره میبرند. البته این هم به معنای مخالفت با اصل تبلیغات و فرهنگسازی نیست فقط معتقدیم ما دنبال شخصیتسازی نیستیم و دنبال تبلیغ و ترویج فضاهای شهری هستیم؛ مثلاً اگر شهردار دوچرخهسواری میکند، قصدش ژست گرفتن نیست. ایشان میخواهد این فرهنگ را جا بیندازد. حتی اوایل و همچنان برخی نسبت به این رفتار آقای شهردار واکنشهای منفی نشان میدهند اما ایشان با استمرار این حرکت در سهشنبههای بدون خودرو به دنبال فرهنگسازی است .حالا ممکن است این سبک مدیریتی ازنظر بعضی بد هم باشد یا فکر کنند که حناچی حرکتی نمیکند درحالیکه حناچی دارد حرکت میکند ولی حرکتش بطئی است و در طی زمان خودش را نشان میدهد، سبک مدیریت آقای دکتر حناچی مبتنی بر احترام و اعتماد است اوایل که من آمده بودم خیلیها با ذکر نام
یکی از مدیران سابق میگفتند وقتی فلانی از گوشه چشم به کسی نگاه میکرد افراد به خود میلرزیدند تا اگر تلفنی به شخصی میزد آن شخص از ترس ایستاده حرف میزند در پاسخ میگفتم این منشی آقای حناچی نیست.
نکته همینجاست که تصویر این شهرداری خیلی متکثر شده است از بسیار بد در آن هست تا بسیار خوب و عالی.
به نظر من کاملاً طبیعی است. شاید باید یکزمانی بگذرد که به شهرداری لیبلی بخورد. اجازه بدهید جملهای را از استاد شفیعی کدکنی ذکر کنم. ایشان در جایی میفرمودند، هیچگاه نمیتوان عملکرد یک سیاستمدار را در دوره خودش ارزیابی کرد. باید سالها بگذرد و سالها بعد ارزیابی انجام شود، بهنظرم این جمله اینجا هم کاربرد دارد.
اما سؤال اینجاست که سرنوشت این دانهای که دارید میکارید، چه میشود؟
من قبل از اینکه به این سؤال جواب بدهم، باید بگویم همهجا وقتی صحبت مقایسه این دو سال میشود، میگویم که ما را باید در دو سال خودمان مقایسه کنید؛ نه در چهار سال دوره اصلاحطلبان. هر جا در این مورد صحبت میشود، میگویم بروید دو سال اول آقای قالیباف و آقای کرباسچی را بیاورید تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است. دو سال مرحوم آقای نبی حبیبی و دیگران را بیاورید، نه اینکه ۹ سال آقای کرباسچی و ۱۲ سال آقای قالیباف را با دو سال ما مقایسه کنید. آثارشان همه شهرداران تقریباً در شهر قابل مشاهده است. شما وقتی آثار آقای کرباسچی را بخواهید ببینید -با اینکه من خودم آن موقع در یکی از مناطق مسئولیت داشتم- رواج تراکم فروشی و در کنار آن ایجاد فرهنگسراها و برداشتن نردههای پارکها را میبینید، هر دورهای با یک یا چند ویژگی شناخته میشود یکبار در جلسهای با همکاران و معاونین شهردار گفتم من یک نام میگویم، شما مقابلش یک توصیف شهری بگذارید، آقای کرباسچی را اشاره کردم، گفتند ایجاد فرهنگسراها و برداشتن نرده پارکها و تراکمفروشی. در مقابل آقای ملک مدنی هم گفتند افزایش چشمگیر عوارض تراکم آقای احمدینژاد! دوربرگردان در اتوبانها (از بین
بردن مفهوم اتوبان) و احداث سقاخانه، آقای الویری: انضباط مالی(بهواسطه حضور دکتر خالقی)، آقای قالیباف اتوبان و پل و تونل، در دوره آقایان نجفی و افشانی هم به دلیل کوتاه بودن دوره مدیریتشان نمیتوان به عنصر شاخص اشاره کرد اما معتقدیم این دو سال آقای حناچی شهر انسان محور در تقابل شهر خودرو محور در دستور کار قرار گرفته است.که ازمصادیق آن می توان به توسعه قلمروهای عمومی وتاکید بردوچرخه بعنوان یک سیستم حمل ونقلی اشاره کرد بعنوان مثال میدان هفتتیر بعد از حدود 35 سال کارگاه ساختمانیاش جمع میشود و یک پلازای شهری به وجود میآید. میدان امام خمینی در آینده نزدیک تبدیل به یک قلمرو عمومی جدی میشود، گذرگاه امیرکبیر و دهها پروژه تمام شده دیگر را نیز میتوان نام برد که در همین دوره دوساله کار شده است اما بهرغم همه اینها به نظر من مهمترین ویژگی این دوره را میتوان در یک عنوان خلاصه کرد، شهر هوشمند، شهر آرام و شهر انسانمحور. به این نکته نیز توجه کنید که در دوران اقتصادی تحریمی شدید کشور و دوران کرونا به سر میبریم در حالی که نگهداشت شهر حتی دچار اختلال نشده است. بگذارید اقلاً از این دوره چند سال بگذرد بعد اگر همچنان
گفتند شهرداری تنبل است، بیایید تا باهم حرف بزنیم. البته ببینیم آنوقت اصلاً این حرفها زده میشود یا نه چون بههرحال باید جنبههای سیاسی ماجرا را هم در نظر داشته باشید. بگذارید مثالی بزنم ما زیرگذر گیشا را احداث کردیم ولی نقد وارد شد که چرا ورودی گیشا را بستید؟ یکی از نهادهای نظارتی گزارشی برای معاونت عمران تهیه کرده که شما تخلف کردید. خود مردم هم شاید ناراضی باشند که چرا این زیرگذر بسته شده است ولی به لحاظ شهرسازی اتفاقاً این به نفع گیشاست که الان زیرگذر ایجاد نشده.
به نفع گیشاست؟چطور بهتر است؟ به نظر بهترین نمونه برای نمایش ایده شما و تفاوتش با آن مباحث سازه محور اتفاقاً همینجاست؟
مهمترین ویژگی گیشا چیست؟
محلی بودنش.
در توقف اجرای آن بخش از زیرگذر تقویت همین محلی بودن مهم است؛ اینکه محلی بودن در اولویت قرار بگیرد. درواقع ما راه دسترسی به گیشا را نبستیم؛ چون دورادور گیشا راههای دسترسی وجود دارد اما آن راهی که به ویژگیهای محلی بودن لطمه میزد را اجرا نکردیم. الان از شما میپرسم در این وضعیت آیا نمیشود به پیاده راه کردن بهتر و دقیقتر فکر کرد.
اگر این اتفاق بیفتد ویژگیهای محلی بیشتر دیده میشود؛ یعنی انسانیتر میشود؛ اما توجه کنید که اگر آن دسترسی اجرا میشد عملاً این امکان از بین میرفت و به بار نشستن این تصمیم امروز ما زمان میبرد. حالآنکه برای ما بهتر و راحتتر بود که آن را اجرا و فردا هم بهعنوان کارنامه ارائه میکردیم؛ در این صورت هم آن منتقدان را ساکت کرده بودیم و هم با نگاه حاکم سازه محور همراه شده بودیم اما ما نمیخواهیم این راه را ادامه بدهیم؛ چون اعتقاد داریم این راه بلای بدی سر شهر میآورد.
نکته من هم همینجاست که عینیت این موضوع کجاست؟ مخالفان شما میگویند این دسترسی نداشتن باعث کاهش قیمت زمین و ملک در پاییندست گیشا میشود و این اتفاق روی کاربری و تغییر بافت محلی اثر منفی میگذارد و حتی به فرسودگی آن کمک میکند.
ولی اگر در درازمدت به خاطر دنج و آرام بودن ارزش آن قسمت افزایش پیدا کرد چه؟
آنوقت طبیعتاً نظرها مثبت خواهد بود.
بله، اما الان چون نمیتوانند تبعاتش را ببینند، صرفاً مخالفت میکنند؛ در کتابی میخواندم ما ایرانیها آدمهای عجولی هستیم و کمتر گامهای لازم برای رسیدن به یک مقصد را اندازهگیری میکنیم. ما واقعاً صبور نیستیم، عجولیم، میخواهیم زود برسیم، کمال طلبیم. اگر یکذره به خودمان مجال بدهیم، پتانسیلهای حیرتانگیزی در تهران وجود دارد.
برای باور این ایده به عینیت هم نیاز داریم؛ به چیزی که محصول نهایی آن ایده رانشانمان بدهد.
شما خیابان ایرانشهر که قبلا کار شده یا خیابان لالهزار که الان در دست اقدام است را دیدهاید؟
پیاده راه شدنش را میگویید؟
فقط بحث پیاده راه نیست؛ اولاً پیادهروها و عرض خیابان تغییر کرده است. مهم جنس کارهایی است که مثلا در خیابان ایرانشهر در حال تغییر است. قبلاً شما وقتی میخواستید ماشینهای اداری بخرید به ایرانشهر میرفتید ولی الان وقتی میخواهید به گالری یا کافه بروید به خیابان ایرانشهر میروید؛ یعنی جنس تأثیر خانه هنرمندان روی خیابان ایرانشهر به طرز آشکاری قابلرؤیت است. شما میبینید که انواع کافهها و گالریها شکل گرفته است، انواع دفاتر هنری شکل گرفته است یا مثلاً در مورد کریمخان ما با یکی از ناشران صحبت میکردیم. او میگفت که همه ناشران معروف خیابان انقلاب میخواهند به اینجا بیایند. جنس آنجا دارد تغییر میکند، حالا ما بهعنوان شهرداری در آنجا چه کردیم؟ فقط رویکرد به فضای شهری را تغییر دادیم باقی آن بهوسیله خود مردم رخ میدهد. نمونه بعدی خیابان ویلاست که ما حتی یک وقتی به سمت پیاده راه کردن آنجا رفتیم که البته مخالفتهایی شد و نشد. ولی خیابان ویلا الان آماده این است که تبدیل به خیابان پیادهمحور جدی بشود که محور صنایعدستی و... در آن شکل گرفته است. حالا اینها از جنس دیگری هستند اما جنس گیشا سکونت است. سکونت محلی که در
واقع میتواند کاربریهای آنجا، ویژگیهای محلی پیدا کند. پروژه دیگری داریم که بوستان گفتگو را بهصورت پیاده با محورهای بالادستی و سمت خیابان امیرآباد و کارگر ارتباط میدهد؛ اگر الان شما نسبت به طرح کلی آنجا اطلاع ندارید، قضاوت متفاوتی هم دارید، حق هم دارید ولی ما داریم این را در یک طرح بزرگتر میبینیم و در این طرح بزرگتر داریم به بخش دیگری از نیاز مردم و ساکنان آن توجه میکنیم. الان مهمترین فاکتور برای شما این است که با ماشین بتوانید راحتتر در گیشا بروید و بچرخید اما این موضوع با آن شهر انسانمحوری که ما میگوییم خیلی متفاوت است.
یکی دیگر از این جنس پروژهها، پروژه «خیالستان زندگی» است. اتوبان امامعلی یکی از محلات متراکم شهری را دو پاره کرده است که بخشی از منطقه ۸ است. جالب است که در آنجا عدهای با هم فامیل هستند که بخشی آن طرف و بخشی این طرف اتوبان ماندهاند و این افراد با همدیگر ارتباطشان قطع شده است؛ چون اهمیت را به محله ندادیم بلکه به اتوبان دادیم؛ اتوبان آمده آن را بریده است. حالا ما پروژهای تعریف کرده و اسم آن را «خیالستان زندگی» گذاشتیم و داریم این دو محله را از روی اتوبان به هم وصل میکنیم.
چیزی مثل پل طبیعت؟
تقریباً اما گذشته از اینکه دو محله را به هم وصل میکند، حالت تفریحی دارد.
ما این را شروع کردیم ولی کی به بهرهبرداری میرسد؟ مثلاً یک سال دیگر. پلازای پل باغ نیایش. اتصال بلوار فرهنگ به سعادتآباد. روی نیایش این پل باغ ایجاد میشود. ببینید همه آن عرصه عمومی است؛ یعنی ما نیامدیم یک پل عابر بزنیم. ما میگوییم پل صرفاً اتصال این نقطه به آن نقطه نیست، پل مسیر زندگی است. مفهوم این کارها این است که باید به آدمها بیشتر اهمیت بدهیم؛ بهگونهای که شما که ساکن گیشا هستید، پس از مدتی احساس کنید که میتوانید ماشینتان را در پارکینگ خانهتان هم بگذارید و کمی پیاده با خانواده پیاده بروید و چرخی بزنید و لذتی از فضا ببرید. چگونه است که این ماشین باید تا جلوی در خانه حتماً بیاید؟ ما در یک جهنم خودساختهای داریم زندگی میکنیم. بعد از این بلایی که خودمان داریم سرخودمان میآوریم برای اینکه به آرامش برسیم به شمال یا جای دیگری میرویم. ما این شهر را باید به شهری آرام تبدیل کنیم که در همین فضا احساس آرامش و حال خوب و کیفیت زندگی داشته باشیم و آن را تجربه کنیم؛ در کنار فضای کارمان. مگر شما سالی چند بار میتوانید بهجاهای دیگر برای رسیدن به آرامش بروید؟ حالا بگذریم که برخی هر هفته راهی شمال و جاهای
دیگر میشوند، ولی اگر شما کیفیت زندگی را برای همه مردم بهتر کنید، شرایط عادلانهای را برای همه ساکنین شهر فراهم آورده، حق دوستداشتن و تعلق را افزایش دادهاید.... من و شما میتوانیم سوار ماشین بشویم و بهجاهای دیگر برویم اما خیلی از افراد نمیتوانند این کار را انجام بدهند. خب ما باید کیفیت زندگی را در این شهر برای این افراد افزایش بدهیم. مردم جنوب شهر در این شهر سهم دارند، آنها باید فرصت فراغت و گردش و تفریح سالم را در محلات خودشان تجربه کنند، ما ناگزیریم مقصد سفر را از نقطهای به نقطه دیگر شهر، به درون محلات معطوف کنیم و وسیله سفر را هم از اتومبیل شخصی به پیاده و دوچرخه و وسایل حملونقل عمومی تغییر دهیم، به عبارت بهتر باید سهم حملونقل عمومی را نسبت به اتومبیل شخصی و موتورسیکلت افزایش دهیم.
و کلام آخر
ـ هیچ دوره مدیریت شهری در تهران نمیتواند ادعا کند که بهترین دوره بوده است و عملکرد دورههای قبلی خود را بهطورکلی نفی کند.
ـ دوره مدیریت سلسله مراتبی و حکمرانی بالا به پایین در مدیریت شهری گذشته ونمی تواند پاسخگوی نیازها و حلال مشکلات باشدو نیاز به تغییرات جدی دارد، مشارکت دولت و مردم در اداره امور شهر رکن اساسی تغییر رویکرد است دولت باید هزینه استقرار خود در پایتخت را بپردازد تا مردم از کیفیتِ بهتر ِزندگی در تهران برخوردار شوند.
ـ مدیریت یکپارچه شهر اگر قبلاً یک شعاربود امروز یک ضرورت است.
ـ برای مقابله با فساد و رعایت حقوق شهروندی، وجودشهرداری شفاف و شیشهای الزامی است.
ـ شهر فروشی به هر بهانهای مذموم است باید درآمد پایدار برای شهر به وجود آورد.
ـ اداره شهر توسط کسانی که اهلیت دارند پرفایدهتر و کمهزینهتر است تا اداره توسط سیاستمداران و سیاستبازان.
ـ تغییر ریل از یک شهر خودرو محور به یک شهر انسانمحور سلیقه یک گروه نیست، نیاز جدی آینده شهر است.
ـ شهر هوشمند، شهر آرام، شهر انسانمحور زمینهساز تحقق" تهران شهری برای همه" است.
شرق: مصطفی کاظمی، مشاور عالی و مدیرکل حوزه شهردار تهران ، جان ایدههای مدیران فعلی شهرداری تهران را در یک جمله خلاصه میکند. او میگوید برای ما زمین ارزشمند و متعلق به همه است و تأکید دارد که این ارزش فراتر از یک ارزش اقتصادی است. از پشت شیشههای اتاق مدیرکل حوزه شهردار تهران منظرهای باز از جنوب به شمال تهران در برابر است؛ چشم از گستره باز بالای پارک شهر عبور میکند، ساختمان سازمان بهزیستی را پشت سر میگذارد و به اغتشاش فضایی و نبود خط افق در مرکز و شمال شهر میرسد. تا چشم کار میکند ساختمان است، انگار تهران بیانیهای باشد از بتون و سیمان و در این وضعیت مشاورعالی شهردار تهران میگوید ارزش زمین برای ما معماران بهواسطه نقشی که در کیفیت زندگی شهری ایفا میکند مهم است. مصطفی کاظمی دانشآموخته معماری است، عمده فعالیت و سابقهاش هم درزمینه همین رشته بوده است، سمتهای مختلفی را در شهرداری تهران در دورههای مختلف پشت سر گذاشته و مدت نسبتاً طولانی در شهرداری نبوده است، اما هیچگاه از موضوعات شهری دور نبوده است و اکنون در موقعیتی است که فرصتی فراهم آمده برای پیادهسازی ایدههای خلاق و همراهی برای تبدیل شهر و فرصتی برای حضور طبقه خلاق. او جزو آن دسته از کسانی است که باور دارد شهر را باید اهل شهراداره کنند به این معناکه کسانی که اهلیت دارند، چون «کلاه گذاشتن سر آنها سختتر است»، «چون به ارزش ذاتی زمین واقفند» و «چون شهر را همچون کالایی نمیبینند». کاظمی بدون شک فراتر از مدیرکل دفتر شهردار تهران نقش ایفا میکند و این از ورودی دفتر پیداست؛ از جایی که روی وایتبرد دفترش برنامه روزانه یا هفتگی نوشته شده است. او بدون تردید یکی از افراد مؤثر در میراث بهجای مانده از این دوره شهرداری خواهد بود. خوب یا بد مصطفی کاظمی نقشی فراتر از مدیرکل حوزه در سیاستهای شهرداری این دوره دارد و شاید بتوان برای نخستینبار وجوه اجرایی مدیرکل حوزه شهردار را بر وجوه اداری او ارجح دانست. گفتوگوی شرق را با او میخوانید.
جدیترین انتقادی که به شهرداری میشود این است که کار نمیکند، انتقاد روشن و گویایی است اما از آن طرف شهرداری میگوید اینطور نیست و به شکل مستند گزارش فعالیتها را منتشر میکند، فارغ از اینکه ثابت کنیم کار میکند یا نه به نظر من میرسد ابتدابهساکن باید تعریف شهرداری از کار را بفهمیم؛ چون اینطور به نظر میرسد که تغییراتی در این تعریف باعث این مجادله شده است؟
واقعیت این است که من حتی در جلسات خودمان به این اشاره میکنم که از ما نپرسید چهکارهایی کردید. از ما بپرسید چهکارهایی نکردید؟ به این معنا که خیلی اوقات انجام ندادن کار غلط و جلوگیری از تصمیمهای نادرست مهمتر از انجام دادن برخی کارهایی میشود که در درستی آنها تردید جدی وجود دارد.
مثلاً اینکه میگویید تراکم نمیفروشیم؟
یک مورد همین است که شما میگویید. ما یعنی شورا و شهرداری بلند شعار دادهایم که شهر فروشی نمیکنیم؛ ما وفادار به طرح تفصیلی شهریم یعنی هر آنچه که طرح تفصیلی معین کرده است؛ به عبارتی وفادار به قانونیم، چون طرح تفصیلی اینجا قانون است. اگر جایی اجازه دادهباشد، میسازیم و اگر جایی اجازه نداده باشد، نمیسازیم.
فکر نمیکنید این شعار کمی باورنکردنی است؟
نه نیست؛ چون اطلاعات و ارقام مستندش مشخص است و البته تأکید میکنم حرف ما به این معنا نیست که تراکم نمیفروشیم بلکه بهجد و قرص و محکم فروش تراکم را روی طرح تفصیلی شهر نشاندهایم، این کاری است که ما کردهایم و به معنای آن است که تراکمفروشی غیرقانونی نکردهایم. تأکید میکنم اینجا آن کارنکرده از کارکرده مهمتر است. کافی است بهصورت مقایسهای به میزان پروانههای صادره در دورههای مختلف مدیریت شهری مراجعه کنید.
به عبارتی شما ایجابی به این نتیجه رسیدهاید که شهر به سازه بیشتری نیاز ندارد؟
اعتقاد ما بر این است که شهرنبایدبه کارگاه ساختمانی تبدیل شود لذا به سازه سنگین بیش از این، دیگر نیاز ندارد؛ مگر اینکه همانطور که شما اشاره کردید، ضرورت ایجاب کند. وگرنه بهاندازه کافی سازه سنگین در این شهر احداث شده است؛ نظیر مالها، تونل و بزرگراه و.... گر چه نسبت به بعضی از اینها هم انتقاداتی وجود دارد. کار ازنظر ما، الزاماً کار فیزیکی و وقت گذاشتن زیاد نیست. بهعنوان مثال زمانی مد شده بود که فلان مسئول دریک جلسه که از صبح زود تا آخر شب طول کشیده بیش از 500تصمیم وصورتجلسه مصوب کرده است. خب طبیعی است که وقتی در چنین فشردگی زمان این همه مصوبه تولید شود، باید ازنظر محتوای کارشناسی بودن به آنها شک کرد. ما در زندگی شخصی و خانوادگیمان جسارت و جرات تصمیمگیریهای مهم در زمان کوتاه را داریم که حال برای مردم و با امکانات بیتالمال اینگونه تصمیم بگیریم؟
بیایید برخی پروژههای عمرانی غیر ضرور احداث شده را با معادل ارزی در بازه های زمانی قبل، بخصوص بعداز دوران کوتاه توافق هسته ای مقایسه کنیم، ببینیم میتوانستیم چقدر مترو ایجاد کنیم؟ چقدر میشد واگن وارد کرد؟ چقدر میشد اتوبوس نو وارد کرد؟ چون در آن زمان اگر یادتان باشد در بحثهای ارتباطات بینالملل گشایشی ایجاد شده بود. با این مبلغ چقدر میتوانستیم تسهیلاتی را که مخصوص عموم مردم باشد، برای همه شهر تهیه کنیم. به عبارتی حرف ما این است، در تعریف مگاپروژه ها باید منفعت عمومی شهر و همه مردم را محاسبه کرد بهعنوان مثال وقتی خطوط مترو را افزایش دهیم و تکمیل کنیم یا واگن قطار مترو را تأمین کنیم بهگونهای که سرفاصله حرکت قطارها را کاهش دهیم خدمت بیشتری کردهایم یا اینکه یک پل یا سازه سنگین دیگری را در نقطهای از شهر ایجاد کنیم منظور من نفی هیچکدام نیست بلکه تحلیل هزینه فایده پروژههاست .
بههرحال برگردیم سر بحث اولیهای که ما گفتیم؛ یعنی آقای شهردار و اعضای شورای شهر گفته و میگویند که ما منافع عمومی شهر را به گروه خاص نمیفروشیم. اینها کارهایی است که ما نکردیم و اتفاقاً همینهاست که کسی به آن خیلی توجه نکرده و نمیکند اما تأثیری روی کار ما ندارد؛ چون مطمئنیم آثار خودش را در بازه زمانی طولانیتر نشان خواهدداد و آنوقت میتوان فهمید که چه اتفاقاتی افتاده است. کما اینکه میتوان هماکنون فاجعه شهر سازانهای که در منطقه 22 رخ داده است را مشاهده کرد، اینها نتیجه تصمیماتی است که قبلا گرفته شده و امروز و آینده بیشتر از پیش خود را نمایان خواهند کرد. نمونه دیگری بگویم، یکی از چیزهایی که من از اطراف و اکناف شنیدم؛ نه از داخل شهرداری از دوستانی که از بیرون ما را رصد میکنند، این است که میگویند احساس میشود که شهر آرام است. بخشی از این آرامش شهر از نظر روانی و رسانهای است که اصرار کردهایم ما گروه سیاسی نبوده و به دنبال دستیابی به اهداف سیاسی یا مناصب دیگر نیستیم بلکه متخصصیم، بخش دیگر آرامشی است که به خاطر کاهش ساختوساز مگاپروژهها بهاستثناء مترو عمرانی است و اینکه همه جای شهر را به کارگاههای
ساختمانی تبدیل نکنیم. یکی از دستورات ابتدایی آقای دکتر حناچی جمعآوری کارگاههای ساختمانی راکد غیرضروری بود تا فضای شهر در اختیار مردم قرار بگیرد.
درون این چارچوبی که ما داریم باهم حرف میزنیم و شما راهبریاش میکنید، آرزوی شما برای تهران چیست؟ یعنی آرزوی مدیریت شهری اعم از شما، شهردار و تیمی که این ایده را راهبری میکند، چیست؟
واقعیت این است وقتی مجموعه مدیریت شهری را خطاب قرار میدهید یعنی وجود یکچشم انداز مشترک بین شهرداری و شورای شهر با همه اجزا و بخشهای آنها. من تردید دارم که در این زمینه چشمانداز مشترک در همه ادوار مدیریت شهری وجود داشته است، به این معنا که این چشمانداز در همه اجزای سازمانی و برنامهای بین شورا و شهرداری اعتماد فکری بوجودآوردهباشد. ولی چشمانداز اعلام شده آقای دکتر حناچی همان «تهران شهری برای همه است» که در همان جهت هم کار میکند. برایش مصداق هم داریم؛ مثلاً اینکه میگوییم منافع شهر در اختیار گروهی خاص قرار نگیرد؛ یعنی تهران مال همه است و همه باید از آن استفاده کنند و نباید منافع شهر را به یک گروه خاص فروخت. مثلاً اقداماتی که در حوزه مناسبسازی برای افراد معلول و کمتوان رخ میدهد، با اینکه ممکن است حجمش نسبت به مقیاس کل شهر خیلی زیاد نباشد اما بههرحال باید حقوق آنها را در شهر تأمین کرد مثلاً آدمی که ۵۰ سال در کهریزک به دلیل معلولیت محبوس شده؛ بهاینعلت که فضای شهری به او اجازه نمیدهد در فضای شهر حرکت بکند. او هم نسبت به این شهر حق دارد. اینها همه مصادیقش هستند. ولی این چیزی که میگویم تهران شهری
برای همه باشد واقعاً آرزوی من هم هست که این اتفاق بیفتد بااینکه میدانم سخت و دشوار است ولی اگر شخصی بخواهم به موضوع نگاه کنم آرزوی من آشتی مردم با شهر است.چون معتقدم اگر مردم با شهرشان آشتی کرده و در صلح باشند، به آن آسیب نمیزنند و محیطی سالمتر و بهتر برای زندگی فراهم میکنند، اداره شهر فقط توسط شهرداری میسر نیست بلکه باید همه مردم، نهادها و دولت هریک نقش خود را ایفا کنند، دولت سالهاست سهم حضور خود در پایتخت را نمیپردازد.
حالا اگر در مورد همین ایدهها بخواهیم عینیتر بحث کنیم، چطور ترجمه میشوند؛ در کدام پروژه، طرح یا ایده روی زمین میتوان نشانشان داد؟
قبل از پرداختن به مصادیق، به این نکته اشارهکنم تهران بهعنوان پایتخت یک کشور اسلامی فاقد ویژگیها و شاخصهای یک شهر اسلامی است و شاخصهای یک شهر اسلامی علاوه بر جنبههای ظاهری باید واجد ویژگیهای انسانی باشد، بهگونهای که ما به مردم فرصت بدهیم فضای شهری را لمس و تجربه کنند، به عبارتی احساس امنیت و آرامش و رفاه را زندگی کنند. اتفاقاتی که در دوره قبل هم رخ داده و ما تأییدش کرده و میگوییم باید تداوم یابند. در جلساتی که با همکاران داشتهام بارها تأکید کردهام که دوره مدیریت آقای قالیباف را صفر و یک نکنید، در دوره آقای قالیباف کارهای بسیار مثبتی انجام شده است که میشود واقعاً آنها را ستود و در کنار آن کارهایی هم انجام شده که باعث نگرانی و تاسف است. یعنی میتوان شاهد هر دو بود. در این زمینه از هر دو دوست فقط یک پروژه را مثال میزنم، واقعاً نمیتوان درک کرد که با چه منطق و استدلالی شهرداری در دورهای به بیمارستان شهدای تجریش واقع در خیابان شهرداری اجازه توسعه بیمارستان را میدهد که تبدیل به بیمارستان 1000 تخت خوابی بشود در موقعیتی که همینالان و قبل از تکمیل بخش توسعهای بیمارستان و آن محدوده دچار معضل ترافیکی
و ازدحام جمعیت و دهها مسئله دیگر است، علاوه بر اینکه احداث بخش جدید بیمارستان دید به کوه را از بین برده است، درحالیکه میشد موقعیت دیگری را که نزدیک شبکه بزرگراهی باشد به این کار اختصاص داد و از سوی دیگر توسعه عرصه عمومی شهر و ایجاد فضاهای عمومی پیاده، امن و راحت به وجود آمده است که ازجمله کارهایی است که میشود برای آنها خوشحال بود نظیر میدان مشق، چنین فضاهایی میتوانند مردم را با شهر آشتی دهند.
همینکه به آن میگوییم قلمروی عمومی؟
بله، توسعه قلمرو عمومی که مردم بتوانند با خانوادههایشان در این فضاها بیایند و آن را حس کنند، حال خوب داشته باشند، ساعاتی را بگذرانند و بهدوراز جنجالهای شهری و خودرو و ترافیک ساعاتی را سپری کنند.
درواقع اینکه تک نقطههایی که در دورههای قبلی انجام شده برای شما محور اصلی و جهت کلی حرکت است.
بله تک ایدههای گذشته برای ما خط فکری اصلی است بهعلاوه اینکه ما معتقدیم به این اتفاقات باید مقیاس محلهای داد؛ یعنی فرصت تجربه شهر را در همان محلهای که فرد زندگی میکند به او بدهید؛ نه اینکه او مسافتی طی کند تا برسد مثلاً به پارک نیاوران، جمشیدیه یا دریاچه چیتگر و از شهر لذت ببرد. باید کارها و ایدهها مقیاس محلهای پیدا کند و به آدمها در محلهشان لذت تجربه شهر را داد.
قاعدتاً ممکن است برای من جذابیت داشته باشد که از محله خودمان به محله دیگری سفر کنم تا فضای شهری متفاوتی را تجربه کنم؛ اما نکته اینجاست که این سفر نباید برای رفع نیاز فضای گردشگری و تفریحی باشد و باید فقط برای دیدن و تجربهای تازه باشد. اینطور است که ما میتوانیم در مردم حس تعلق به محلهشان را ایجاد کنیم. از طرف دیگر مردم ترجیح میدهند در وهله نخست اشکالات و نیازهای محلهشان برطرف بشود، یعنی آسفالت خیابان و کوچهشان درست باشد، فضای سبز کافی در منطقه خودشان داشته باشند، پیادهرو کافی و مناسبسازی شده داشته باشند، اینها مواردی است که آقای شهردار در این دوره مورد تأکید قرار دادهاند و جهتگیری بودجه سال 99 شهرداری نیز در همین راستا بوده است .
آقای کاظمی یک نکته هست -حالا شاید بحثمان طولانی بشود ولی فکر میکنم لازم باشد به شما بگویم- اینکه سنت شهرنشینی ما هم در همین راستاست، اگر بخواهم از ادبیات مثال بیاورم مثلاً جایی که امثال بالزاک در رمانهایشان شهر را در کلیت به تصویر میکشند ما در ایران اساساً محله را بهعنوان مرکز و محله رخدادها میبینیم حال چه در رمانهای بزرگ علوی یا تعدادی از کارهای هدایت و حتی محمود....
جمالزاده.
بله جمالزاده و از همه مهمتر اسماعیل فصیح، این را گفتم که نشان دهم ایده شما بهدرستی روی سنتهای زیستی این شهر بنا شده است؛ اما نکتهای که برای من سؤال است، این است که آیا این حرفها به بدنه شهرداری هم تسری پیدا کرده است؟ آن هم بدنه صلبی که سالها عادت کرده به اینکه این حرفها چیست و حتی اینطور نگاهها را لوسبازی و کار شهرداری را ساختن برج و بارو و پل و تونل میداند که در کنارش ممکن است بخواهد فرهنگسرایی هم بساز.
واقعیتش این است آنطور که ما میخواهیم نشده است، هم میشود راجع به دلایل نشدن حرف بزنیم و هم میشود راجع به چگونگی و اینکه چطور میشود این را ایجاد کرد. در مورد هر دو میشود صحبت کرد ولی فعلاً در پاسخ به سؤالتان میگویم نه نشده است.
خب چرا نشده؟
شما جایی گفتید پارادایم شیفت و طبیعتاً بهتر میدانید این مسئله زمانبر است. آنهم در بدنه سنگینی مثل شهرداری تهران که بیشتر از 60 هزار نفر پرسنل دارد.
این را به نشانه تسلیم تلقی بکنم؟
اصلاً، این فقط توصیف بود وگرنه ما در این زمینه هم برنامههای اجرایی را پیگیری میکنیم و این را نیز بگویم به اعتقاد من بر اساس تجربه مدیریت شهری، اداره شهر توسط کسانی که نسبت به شهر اهلیت دارند نظیر شهر سازان ومعماران به لحاظ مدیریتی بهمراتب کمهزینهتر از اداره شهر توسط سیاستمداران و افراد غیرمتخصص است. چون شاکله ذهنی آدمی که اهلیت داشته باشد، جوری شکل گرفته که شهر را بهتر میفهمد. منظورم را با مثال روشنتری میرسانم، ببینید من و شما موسیقی گوش میدهیم و ممکن است ازنظر حسی با یک موسیقی ارتباط هم برقرار کنیم ولی ازنظر تکنیکی و تخصصی ممکن است نفهمیم که چه اتفاقی دارد میافتد. مثلاً یکبار با آقای کلهر در مورد شخصی صحبت به میان آمد، من گفتم که جایی خواندهام این فرد استعداد موسیقیاییاش خیلی متوسط است. گفت کاملاً اشتباه است، استعداد این فرد اتفاقاً عالی است. با او کارکردهام و میدانم چه اعجوبهای است. نکته من هم اینجاست که درکی که او از موسیقی دارد با درک من کاملاً متفاوت است. در شهر هم همین قاعده استوار است. شهر همریتم دارد، هارمونی دارد و اگر کسی این ریتم و هارمونی را درک نکند یا آن را به هم بریزد ماحصلش
میشود همین آشفتگی که در شهر میبینیم. بنابراین مدیریت شهری از رأس تا ذیل باید روی مفاهیم اصلی درک مشترک داشته باشند، بر همین اساس معتقدیم از ناحیه و شهرداران ناحیه شروع کنیم.بعنوان مثال وقتی شهرداران نواحی در مورد اهداف کلان یا چشم اندازواهداف عملیاتی اشراف داشته باشند ودر مصادیق اجرایی آنها را پیاده کنند، شهر درست می شود « چون آنها بامردم » ارتباط مستقیم دارند وچشم توچشم میشوند، « هم » می توانند با انجام کارهای درست و درست انجام دادن کارها، کیفیت لازم را به فضای شهری اعطا کنند. چندی پیش یکی از شهرداران نواحی یکی از مناطق در بافت محروم این شهر، با مشارکت اهالی یک کوچه که از ساختمانهای فرسوده رنج می برد واکثراً نماهای سیمانی داشتند دیواره های کوچه وخانه های مردم را رنگ آمیزی کرده بودند به رنگی که خود مردم دوست داشتند، وقتی من از آن کوچه بازدید کردم، شوق و اشتیاق و زبان شکرآمیز اهالی کوچه باعث خوشحالی زایدالوصفی میشد، وقتی شهردارناحیه در خیابان ناحیه عبور می کرد، اهالی وکسبه به او سلام می کردند و احترام میگذاشتند نه از روی ترس بلکه بدلیل توجهی که به آنها شده بود، شهردار ناحیه مربوطه هرجا توانسته بود
درختی کاشته بود، این یعنی حرکت در جهت تحقق « شهری برای همه ». شک نکنید محصول چنین اقدامی چند سال بعد و شاید در زمان نبودن ما خودش را نشان بدهد، اما خب چه باک که تمام هدف ما از پارادایم شیفت پیش بردن اصالت کیفیت است؛ چه در زمانه خودمان و چه بعد از ما.
قدمهایی هم در این زمینه برداشته شده است؟
بله، عدهای را شناسایی کردهایم، معاونت برنامهریزی و منابع انسانی تلاش کرده است در این رابطه، زمینه جذب کسانی را فراهم کند که مقوم این نگاه و فهم از شهر باشند.
فکر میکنید این اقدام کی عملی بشود؟ برآوردتان چیست؟
در بخشهایی اقدام شروع شده ولی تا رسیدن به نقطه هدف گامهای مختلفی باید برداشته شود که امیدوارم تا پایان این دوره بخشهایی از آن محقق شده باشد.
به قول شما این از برنامههای آینده و آرزوهای در دسترس؛ اما ما یک وضعیت موجود هم داریم که مثلاً بودجه سال آینده است که بهنوعی سمتوسوی اجرایی این قبیل ایدهها را روشن میکند، در آنجا چه اتفاقی افتاده است؟
رویکرد اصلی ما در بودجه 99 اجرای پروژههای کوچک مقیاس محلهای بوده است بهگونهای که حدود ۲ هزار میلیارد تومان برای پروژههای محلی کوچکمقیاس اختصاص دادهایم. در بودجه سال آینده هم سهم قابلتوجهی را برای موضوعات اجتماعی و فرهنگی میگذاریم اینها باید به هم گره بخورد. برمیگردد به همان بحث اول ما؛ این شهر دیگر به کارهای عمرانی سنگینی کمتر نیاز دارد بلکه نیاز به کارهایی دارد که مردم را به فضای شهری پیوند بزند؛ البته در اینجا به این نکته هم اشارهکنم که این پارادایم شیفت باید در نظر مردم هم اتفاق بیفتد. حقیقت موجود این است که به نظر میرسد هنوز مردمدوست دارند سازههای سنگینی را در شهر شاهد باشند و وقتی مقایسه کار در ادوار مدیریت شهری هم صورت میگیرد از همین منظر مقایسه میکنند در صورتی که ما تعریفمان از کار با شاخصهای قبلی نیست ولی نیاز داریم که این عادت تغییر کند، باید یاد بگیریم شهر را جوری دیگر ببینیم.
من حتی فکر میکنم جا انداختن این موضوع هم جزء کارهای شماست و البته که اعتراف میکنم سختترین بخش کار شماست.
تغییر نگاه زمانبر است، ما علیه یک باور خیلی قدیمی در شهر دست به عمل زدهایم، شهرداری از بدو تأسیس روی سازه بنا شده است، نگاه مردم هم همینطور تربیت شده است؛ فارغ از اینکه توجه کنند ساختن آن برج و بارو و پل و زیرگذر نباید به فروختن قسمت دیگری از شهر و خراب کردن آن بینجامد. حالا فکر کنید چطور میشود این باور را در کوتاهمدت تغییر داد.
نگران زمان نیستید؟
نه.
یعنی پروژهای که شروع کردید، عقیم بماند؟
نمیماند؛ فقط مسئله این است که ما چقدر در تحقق آن عجله به خرج بدهیم؛ چون باور داریم عجله کردن در این کار ماجرا را به سمت تبلیغاتی و خراب کردنش پیش میبرد اما اگر مقصود شما از نگرانی همین باشد، نه ما هیچ نگرانی نداریم چون برایمان شهر و آیندهاش مهم است نه نام و نشان خودمان.
ما دنبال تبلیغ خودمان نبودیم و نیستیم و گاهی تعمداً خودمان را دور از هیاهو و جنجال و پروپاگاندا نگه میداریم. ما همیشه اعلام کردهایم که گروه سیاسی نیستیم، ولی معنیاش نداشتن گرایش سیاسی نیست ولی ما خودمان را یکسری آدم حرفهای متخصص میدانیم. بنابراین دغدغهمان بیشتر از اینکه تبلیغات باشد، لذت بردن از ساختن فضایی است که مردم از آن بهره میبرند. البته این هم به معنای مخالفت با اصل تبلیغات و فرهنگسازی نیست فقط معتقدیم ما دنبال شخصیتسازی نیستیم و دنبال تبلیغ و ترویج فضاهای شهری هستیم؛ مثلاً اگر شهردار دوچرخهسواری میکند، قصدش ژست گرفتن نیست. ایشان میخواهد این فرهنگ را جا بیندازد. حتی اوایل و همچنان برخی نسبت به این رفتار آقای شهردار واکنشهای منفی نشان میدهند اما ایشان با استمرار این حرکت در سهشنبههای بدون خودرو به دنبال فرهنگسازی است .حالا ممکن است این سبک مدیریتی ازنظر بعضی بد هم باشد یا فکر کنند که حناچی حرکتی نمیکند درحالیکه حناچی دارد حرکت میکند ولی حرکتش بطئی است و در طی زمان خودش را نشان میدهد، سبک مدیریت آقای دکتر حناچی مبتنی بر احترام و اعتماد است اوایل که من آمده بودم خیلیها با ذکر نام
یکی از مدیران سابق میگفتند وقتی فلانی از گوشه چشم به کسی نگاه میکرد افراد به خود میلرزیدند تا اگر تلفنی به شخصی میزد آن شخص از ترس ایستاده حرف میزند در پاسخ میگفتم این منشی آقای حناچی نیست.
نکته همینجاست که تصویر این شهرداری خیلی متکثر شده است از بسیار بد در آن هست تا بسیار خوب و عالی.
به نظر من کاملاً طبیعی است. شاید باید یکزمانی بگذرد که به شهرداری لیبلی بخورد. اجازه بدهید جملهای را از استاد شفیعی کدکنی ذکر کنم. ایشان در جایی میفرمودند، هیچگاه نمیتوان عملکرد یک سیاستمدار را در دوره خودش ارزیابی کرد. باید سالها بگذرد و سالها بعد ارزیابی انجام شود، بهنظرم این جمله اینجا هم کاربرد دارد.
اما سؤال اینجاست که سرنوشت این دانهای که دارید میکارید، چه میشود؟
من قبل از اینکه به این سؤال جواب بدهم، باید بگویم همهجا وقتی صحبت مقایسه این دو سال میشود، میگویم که ما را باید در دو سال خودمان مقایسه کنید؛ نه در چهار سال دوره اصلاحطلبان. هر جا در این مورد صحبت میشود، میگویم بروید دو سال اول آقای قالیباف و آقای کرباسچی را بیاورید تا ببینیم چه اتفاقی افتاده است. دو سال مرحوم آقای نبی حبیبی و دیگران را بیاورید، نه اینکه ۹ سال آقای کرباسچی و ۱۲ سال آقای قالیباف را با دو سال ما مقایسه کنید. آثارشان همه شهرداران تقریباً در شهر قابل مشاهده است. شما وقتی آثار آقای کرباسچی را بخواهید ببینید -با اینکه من خودم آن موقع در یکی از مناطق مسئولیت داشتم- رواج تراکم فروشی و در کنار آن ایجاد فرهنگسراها و برداشتن نردههای پارکها را میبینید، هر دورهای با یک یا چند ویژگی شناخته میشود یکبار در جلسهای با همکاران و معاونین شهردار گفتم من یک نام میگویم، شما مقابلش یک توصیف شهری بگذارید، آقای کرباسچی را اشاره کردم، گفتند ایجاد فرهنگسراها و برداشتن نرده پارکها و تراکمفروشی. در مقابل آقای ملک مدنی هم گفتند افزایش چشمگیر عوارض تراکم آقای احمدینژاد! دوربرگردان در اتوبانها (از بین
بردن مفهوم اتوبان) و احداث سقاخانه، آقای الویری: انضباط مالی(بهواسطه حضور دکتر خالقی)، آقای قالیباف اتوبان و پل و تونل، در دوره آقایان نجفی و افشانی هم به دلیل کوتاه بودن دوره مدیریتشان نمیتوان به عنصر شاخص اشاره کرد اما معتقدیم این دو سال آقای حناچی شهر انسان محور در تقابل شهر خودرو محور در دستور کار قرار گرفته است.که ازمصادیق آن می توان به توسعه قلمروهای عمومی وتاکید بردوچرخه بعنوان یک سیستم حمل ونقلی اشاره کرد بعنوان مثال میدان هفتتیر بعد از حدود 35 سال کارگاه ساختمانیاش جمع میشود و یک پلازای شهری به وجود میآید. میدان امام خمینی در آینده نزدیک تبدیل به یک قلمرو عمومی جدی میشود، گذرگاه امیرکبیر و دهها پروژه تمام شده دیگر را نیز میتوان نام برد که در همین دوره دوساله کار شده است اما بهرغم همه اینها به نظر من مهمترین ویژگی این دوره را میتوان در یک عنوان خلاصه کرد، شهر هوشمند، شهر آرام و شهر انسانمحور. به این نکته نیز توجه کنید که در دوران اقتصادی تحریمی شدید کشور و دوران کرونا به سر میبریم در حالی که نگهداشت شهر حتی دچار اختلال نشده است. بگذارید اقلاً از این دوره چند سال بگذرد بعد اگر همچنان
گفتند شهرداری تنبل است، بیایید تا باهم حرف بزنیم. البته ببینیم آنوقت اصلاً این حرفها زده میشود یا نه چون بههرحال باید جنبههای سیاسی ماجرا را هم در نظر داشته باشید. بگذارید مثالی بزنم ما زیرگذر گیشا را احداث کردیم ولی نقد وارد شد که چرا ورودی گیشا را بستید؟ یکی از نهادهای نظارتی گزارشی برای معاونت عمران تهیه کرده که شما تخلف کردید. خود مردم هم شاید ناراضی باشند که چرا این زیرگذر بسته شده است ولی به لحاظ شهرسازی اتفاقاً این به نفع گیشاست که الان زیرگذر ایجاد نشده.
به نفع گیشاست؟چطور بهتر است؟ به نظر بهترین نمونه برای نمایش ایده شما و تفاوتش با آن مباحث سازه محور اتفاقاً همینجاست؟
مهمترین ویژگی گیشا چیست؟
محلی بودنش.
در توقف اجرای آن بخش از زیرگذر تقویت همین محلی بودن مهم است؛ اینکه محلی بودن در اولویت قرار بگیرد. درواقع ما راه دسترسی به گیشا را نبستیم؛ چون دورادور گیشا راههای دسترسی وجود دارد اما آن راهی که به ویژگیهای محلی بودن لطمه میزد را اجرا نکردیم. الان از شما میپرسم در این وضعیت آیا نمیشود به پیاده راه کردن بهتر و دقیقتر فکر کرد.
اگر این اتفاق بیفتد ویژگیهای محلی بیشتر دیده میشود؛ یعنی انسانیتر میشود؛ اما توجه کنید که اگر آن دسترسی اجرا میشد عملاً این امکان از بین میرفت و به بار نشستن این تصمیم امروز ما زمان میبرد. حالآنکه برای ما بهتر و راحتتر بود که آن را اجرا و فردا هم بهعنوان کارنامه ارائه میکردیم؛ در این صورت هم آن منتقدان را ساکت کرده بودیم و هم با نگاه حاکم سازه محور همراه شده بودیم اما ما نمیخواهیم این راه را ادامه بدهیم؛ چون اعتقاد داریم این راه بلای بدی سر شهر میآورد.
نکته من هم همینجاست که عینیت این موضوع کجاست؟ مخالفان شما میگویند این دسترسی نداشتن باعث کاهش قیمت زمین و ملک در پاییندست گیشا میشود و این اتفاق روی کاربری و تغییر بافت محلی اثر منفی میگذارد و حتی به فرسودگی آن کمک میکند.
ولی اگر در درازمدت به خاطر دنج و آرام بودن ارزش آن قسمت افزایش پیدا کرد چه؟
آنوقت طبیعتاً نظرها مثبت خواهد بود.
بله، اما الان چون نمیتوانند تبعاتش را ببینند، صرفاً مخالفت میکنند؛ در کتابی میخواندم ما ایرانیها آدمهای عجولی هستیم و کمتر گامهای لازم برای رسیدن به یک مقصد را اندازهگیری میکنیم. ما واقعاً صبور نیستیم، عجولیم، میخواهیم زود برسیم، کمال طلبیم. اگر یکذره به خودمان مجال بدهیم، پتانسیلهای حیرتانگیزی در تهران وجود دارد.
برای باور این ایده به عینیت هم نیاز داریم؛ به چیزی که محصول نهایی آن ایده رانشانمان بدهد.
شما خیابان ایرانشهر که قبلا کار شده یا خیابان لالهزار که الان در دست اقدام است را دیدهاید؟
پیاده راه شدنش را میگویید؟
فقط بحث پیاده راه نیست؛ اولاً پیادهروها و عرض خیابان تغییر کرده است. مهم جنس کارهایی است که مثلا در خیابان ایرانشهر در حال تغییر است. قبلاً شما وقتی میخواستید ماشینهای اداری بخرید به ایرانشهر میرفتید ولی الان وقتی میخواهید به گالری یا کافه بروید به خیابان ایرانشهر میروید؛ یعنی جنس تأثیر خانه هنرمندان روی خیابان ایرانشهر به طرز آشکاری قابلرؤیت است. شما میبینید که انواع کافهها و گالریها شکل گرفته است، انواع دفاتر هنری شکل گرفته است یا مثلاً در مورد کریمخان ما با یکی از ناشران صحبت میکردیم. او میگفت که همه ناشران معروف خیابان انقلاب میخواهند به اینجا بیایند. جنس آنجا دارد تغییر میکند، حالا ما بهعنوان شهرداری در آنجا چه کردیم؟ فقط رویکرد به فضای شهری را تغییر دادیم باقی آن بهوسیله خود مردم رخ میدهد. نمونه بعدی خیابان ویلاست که ما حتی یک وقتی به سمت پیاده راه کردن آنجا رفتیم که البته مخالفتهایی شد و نشد. ولی خیابان ویلا الان آماده این است که تبدیل به خیابان پیادهمحور جدی بشود که محور صنایعدستی و... در آن شکل گرفته است. حالا اینها از جنس دیگری هستند اما جنس گیشا سکونت است. سکونت محلی که در
واقع میتواند کاربریهای آنجا، ویژگیهای محلی پیدا کند. پروژه دیگری داریم که بوستان گفتگو را بهصورت پیاده با محورهای بالادستی و سمت خیابان امیرآباد و کارگر ارتباط میدهد؛ اگر الان شما نسبت به طرح کلی آنجا اطلاع ندارید، قضاوت متفاوتی هم دارید، حق هم دارید ولی ما داریم این را در یک طرح بزرگتر میبینیم و در این طرح بزرگتر داریم به بخش دیگری از نیاز مردم و ساکنان آن توجه میکنیم. الان مهمترین فاکتور برای شما این است که با ماشین بتوانید راحتتر در گیشا بروید و بچرخید اما این موضوع با آن شهر انسانمحوری که ما میگوییم خیلی متفاوت است.
یکی دیگر از این جنس پروژهها، پروژه «خیالستان زندگی» است. اتوبان امامعلی یکی از محلات متراکم شهری را دو پاره کرده است که بخشی از منطقه ۸ است. جالب است که در آنجا عدهای با هم فامیل هستند که بخشی آن طرف و بخشی این طرف اتوبان ماندهاند و این افراد با همدیگر ارتباطشان قطع شده است؛ چون اهمیت را به محله ندادیم بلکه به اتوبان دادیم؛ اتوبان آمده آن را بریده است. حالا ما پروژهای تعریف کرده و اسم آن را «خیالستان زندگی» گذاشتیم و داریم این دو محله را از روی اتوبان به هم وصل میکنیم.
چیزی مثل پل طبیعت؟
تقریباً اما گذشته از اینکه دو محله را به هم وصل میکند، حالت تفریحی دارد.
ما این را شروع کردیم ولی کی به بهرهبرداری میرسد؟ مثلاً یک سال دیگر. پلازای پل باغ نیایش. اتصال بلوار فرهنگ به سعادتآباد. روی نیایش این پل باغ ایجاد میشود. ببینید همه آن عرصه عمومی است؛ یعنی ما نیامدیم یک پل عابر بزنیم. ما میگوییم پل صرفاً اتصال این نقطه به آن نقطه نیست، پل مسیر زندگی است. مفهوم این کارها این است که باید به آدمها بیشتر اهمیت بدهیم؛ بهگونهای که شما که ساکن گیشا هستید، پس از مدتی احساس کنید که میتوانید ماشینتان را در پارکینگ خانهتان هم بگذارید و کمی پیاده با خانواده پیاده بروید و چرخی بزنید و لذتی از فضا ببرید. چگونه است که این ماشین باید تا جلوی در خانه حتماً بیاید؟ ما در یک جهنم خودساختهای داریم زندگی میکنیم. بعد از این بلایی که خودمان داریم سرخودمان میآوریم برای اینکه به آرامش برسیم به شمال یا جای دیگری میرویم. ما این شهر را باید به شهری آرام تبدیل کنیم که در همین فضا احساس آرامش و حال خوب و کیفیت زندگی داشته باشیم و آن را تجربه کنیم؛ در کنار فضای کارمان. مگر شما سالی چند بار میتوانید بهجاهای دیگر برای رسیدن به آرامش بروید؟ حالا بگذریم که برخی هر هفته راهی شمال و جاهای
دیگر میشوند، ولی اگر شما کیفیت زندگی را برای همه مردم بهتر کنید، شرایط عادلانهای را برای همه ساکنین شهر فراهم آورده، حق دوستداشتن و تعلق را افزایش دادهاید.... من و شما میتوانیم سوار ماشین بشویم و بهجاهای دیگر برویم اما خیلی از افراد نمیتوانند این کار را انجام بدهند. خب ما باید کیفیت زندگی را در این شهر برای این افراد افزایش بدهیم. مردم جنوب شهر در این شهر سهم دارند، آنها باید فرصت فراغت و گردش و تفریح سالم را در محلات خودشان تجربه کنند، ما ناگزیریم مقصد سفر را از نقطهای به نقطه دیگر شهر، به درون محلات معطوف کنیم و وسیله سفر را هم از اتومبیل شخصی به پیاده و دوچرخه و وسایل حملونقل عمومی تغییر دهیم، به عبارت بهتر باید سهم حملونقل عمومی را نسبت به اتومبیل شخصی و موتورسیکلت افزایش دهیم.
و کلام آخر
ـ هیچ دوره مدیریت شهری در تهران نمیتواند ادعا کند که بهترین دوره بوده است و عملکرد دورههای قبلی خود را بهطورکلی نفی کند.
ـ دوره مدیریت سلسله مراتبی و حکمرانی بالا به پایین در مدیریت شهری گذشته ونمی تواند پاسخگوی نیازها و حلال مشکلات باشدو نیاز به تغییرات جدی دارد، مشارکت دولت و مردم در اداره امور شهر رکن اساسی تغییر رویکرد است دولت باید هزینه استقرار خود در پایتخت را بپردازد تا مردم از کیفیتِ بهتر ِزندگی در تهران برخوردار شوند.
ـ مدیریت یکپارچه شهر اگر قبلاً یک شعاربود امروز یک ضرورت است.
ـ برای مقابله با فساد و رعایت حقوق شهروندی، وجودشهرداری شفاف و شیشهای الزامی است.
ـ شهر فروشی به هر بهانهای مذموم است باید درآمد پایدار برای شهر به وجود آورد.
ـ اداره شهر توسط کسانی که اهلیت دارند پرفایدهتر و کمهزینهتر است تا اداره توسط سیاستمداران و سیاستبازان.
ـ تغییر ریل از یک شهر خودرو محور به یک شهر انسانمحور سلیقه یک گروه نیست، نیاز جدی آینده شهر است.
ـ شهر هوشمند، شهر آرام، شهر انسانمحور زمینهساز تحقق" تهران شهری برای همه" است.