|

درباره قتل‌های ناموسی و رواج آن در ایران

قیصرهایی که آرزو می کُشند

دریا قدرتی‌پو‌ر: پشت هزاران پیکسل که چهره مرد قمه به دست را به آسانی به نمایش می‌گذارد، تنها چیزی که بین خشونتی بی‌امان نظرت را جلب می‌کند، لبخندی است که با سر بریده‌شده در دستان او تناقض فاحش دارد. پس از آن، واگویه‌هایی است که به شکلی مبهم به فضای پرتنش جنگ خونین تعصب و غیرت دامن می‌زند. حکایت کهنه و دنباله‌داری که این‌بار هم با انتشار فیلم کوتاهی از باب تلنگر به قوانین وایرال شد.‌ به بهانه واکاوی قتل‌های ناموسی یکی، دو سال اخیر با مصطفی مهرآیین در دفتر کارش قرار گذاشتیم. پژوهشگری که سال‌هاست در حوزه آسیب‌های اجتماعی کار می‌کند. به استقبالمان که می‌آید، می‌گوید: «اول خانم‌ها» تا از همان ابتدا متوجه شویم با انسانی روبه‌رو هستیم که گویا چندان موافق جامعه مردسالار نیست. آسیب‌شناسی كه ابا ندارد حرف‌هایش را با صراحت بگوید و استدلال بیاورد اما لحن كلامش وقتی که می‌خواهد از قتل‌های ناموسی حرف بزند، تغییر محسوسی دارد. به قول خودش باید محافظه‌کارانه‌تر باشد تا از سخنانش برداشت سیاسی نشود. این استاد دانشگاه، مشاور خانواده و فعال فرهنگی، قبل از شروع مصاحبه و زمانی که به گپ‌زدن و نوشیدن چای عطردار ایرانی می‌گذرد می‌گوید: «کشتن، فقط سربریدن نیست، کافی است که روح یک نفر را بکشی و به احساسات یک خانم اهمیت ندهی، این می‌شود سربریدن آرزوهای او. بزرگ‌ترین جنایتی که هیچ‌وقت رسانه‌ای نمی‌شود».‌
در یک بعدازظهر سرد، توی اتاق کار هفت‌متری او نشستیم تا از لایه‌های به‌سوگ‌نشسته جامعه و قتل‌هایی بگوید که تمام‌شدنی نیستند.‌

‌مردی ناموس‌پرست با سر سلاخی‌شده‌ همسرش در یک دست و قمه‌ای در دست دیگر پیروزمندانه در خیابان راه می‌رود و لبخند افتخار می‌زند! این صحنه، مستندی از یک نمونه قتل ناموسی است که به شکل‌های مختلف هر‌بار اتفاق می‌افتد و البته تنها به کشور ما هم ختم نمی‌شود، قتل‌هایی که با وجود تغییرات زمانه و ارتقای حق و حقوق زنان هنوز هم اتفاق می‌افتد. به نظر شما چرا با وجود این‌همه تغییر، باز‌هم با قیصرهایی روبه‌رو هستیم که با نام غیرت مبادرت به قتل می‌کنند؟‌
اگر بخواهم به این سؤال پاسخ بدهم، باید برگردم به ریشه‌های خانواده که کوچک‌ترین واحد اجتماعی محسوب می‌شود. پدر، همسر و برادرانی که همواره در خانواده نقش مدیر و رئیس را بازی می‌کنند. در این شرایط به پدر و پسر خانواده القا می‌شود که مالک جان و مال و آینده بچه‌هایت هستی. مردان در این خانواده‌ها تبدیل به دیکتاتورهایی می‌شوند که جایگاهی برای گفت‌وگو و ابراز نظر برای همسران و به‌خصوص فرزندان دخترشان قائل نیستند. در این نوع خانواده‌ها، پدرِ «نسل قدیم»، نمی‌تواند مشاجراتش را با فرزندِ «نسل جدیدش» حل کند و کارشان به دلخوری و کینه کشیده می‌شود. به تعبیری در این خانواده‌ها ما با دو نسل متفاوت روبه‌رو هستیم. از یک طرف پدری که با اصول، دیدگاه‌ها و تفکرات خودش می‌خواهد خانواده را مديريت کند و از سویی دیگر فرزندانی که در فضای مجازی و مدارس، الگوهایشان را انتخاب می‌کنند و قطعا بین این دو، برخوردهایی به وجود می‌آید و تبدیل به آتشفشانی از خشم می‌شود که نتیجه‌اش همین قتل‌هاست.‌
اما اکنون ما با قاتلان جوان و پدرها و برادرهایی سروکار داریم که نسل جدید هستند و در دهه 30 و 40 زندگی‌شان به سر می‌برند. این تناقض بارزی است که شاید ربطی به نسل جدید و قدیم نداشته باشد.‌
درست است. ما با همسران جوانی روبه‌رو هستیم که نگاه پدران و برادرانشان را حمل می‌کنند. آنها با عقبه‌ای که از گذشته دارند، بزرگ می‌شوند و همان کاری را می‌کنند که پدرانشان انجام داده‌اند؛ چون مهارت‌های زندگی را آموزش ندیده‌اند. این قشر پدران و مادرانی می‌شوند که مهارت ارتباطی درستی ندارند. وقتی یک کودک پسر در خانواده، صدها و هزاران بار کلمه «آبرو» را می‌شنود، بدون اینکه از لایه‌های پنهان آن آگاه باشد، وقتی که او همیشه غیرت و تعصب پدرش را دیده و الگوی او شده است، از او انتظار نمی‌رود که وقتی خودش دارای فرزند شد، منطقی عمل کند. او میراث‌دار خانواده‌ای است که شاید در لایه‌های رویی مترقی جلوه می‌کنند اما در لایه‌های زیرین و ریشه‌های ذهنی، همواره با غیرت و تعصبی روبه‌رو است که در ذهنش نهادینه شده و با پوست و گوشت و استخوانش آن را لمس کرده است. در‌عین‌حال در کنار این مردان، با زنانی روبه‌رو هستیم که در چرخه قراردادهای یک‌طرفه افتاده‌اند. مردان این جامعه این حق را بر خود واجب می‌دانند که اگر همسرشان به‌عنوان کنیز و کلفت آنها تمکین نکند و سرکشی از او سر بزند، بدون اینکه به علل و عوامل آن بیندیشند او را به قتل برسانند و حقش را کف دستش بگذارند. این موضوع ربطی به پیشرفت جامعه و پیشرفت تکنولوژی ندارد به این خاطر که قطعا تا زمانی که نگاه‌ها نسبت به نوع مالکیت یا روابط بین زوجین یا خواهر و برادر یا مادر و فرزند تغییر پیدا نکند و مردان حقی مساوی را در نکاح با زن و همسر خود نپذیرند و مانند پدرانشان عمل کنند، هر نوع رفتار خشونت‌آمیزی از آنها سر خواهد زد، حالا چه امروزی باشند و چه از نسل دیروز.‌
‌اگر پسری هم از خانه فرار می‌کرد او را می‌کشتند؟ چرا در نگاه جامعه ما فقط رومیناها و غزل‌ها گناهکار محسوب می‌شوند؟‌
(با تحکم می‌گوید) هرگز. هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتاد. به این خاطر که مردان جوامع سنتی هنوز هم در یک قرارداد یک‌طرفه به همسرانشان می‌نگرند و تا زمانی که برخی از مردان فکر کنند آبرویشان رفته است، این قتل‌ها اتفاق می‌افتد.‌
‌شما گفتید خشم ترجیع‌بند قتل‌هایی است که اتفاق می‌افتد و می‌دانیم که در مقوله قتل و خشونت تعقل جایگاهی ندارد و از طرفی گفتید که قاتلان همواره روی آبرو به‌عنوان دلیل خشونت‌ورزی‌شان تأکید می‌کنند. جمع این دو چگونه ممکن است؟‌
به مقوله خوبی اشاره کردید. خشونت و آبرو در این قتل‌ها امور جدا از همی نیست، به این خاطر که این قاتلان غیرت را توأمان با آبرو می‌دانند و این دو را از هم جدا نمی‌کنند. به تعبیر دیگر اکثر این قتل‌ها به علت فاصله بین نسل‌ها، اعتقادات و تعصبات عمیق و تفکراتی رخ می‌دهد که به نام آبرو نسل به نسل انتقال پیدا می‌کند و حاصلش می‌شود سنت‌های غلط. بنابراین، چیزی به اسم «آبرو» را نمی‌شود از مقوله تعصبات جدا کرد و این دو تنیده در هم هستند که به شکل تعصبات اشتباه خود را نشان می‌دهد و باعث عملکردها و عکس‌العمل‌هایی می‌شود که هیچ توضیحی برایش وجود ندارد. در‌ حادثه اخیر هم همین موضوع پیش آمده است. موضوع مشابهی که در رابطه با فاطمه برحی، رومینا اشرفی و ریحانه عامری هم در خرداد 99 پیش آمد. خانواده این قربانیان توجیه یکسانی برای این قتل‌ها داشتند. اینکه آبرویشان رفته است. در این خانواده‌ها «آبرو» ابزار قدرتمندی است که خشم زیادی تولید می‌کند و تعصبی که مثل یک کهن‌الگو و ابزار قدرت از گذشته باقی مانده و باعث می‌شود قصه قتل‌های ناموسی ادامه‌دار شود.‌
‌و ابزار این «قدرت» در دست کدام‌یک از این موارد است؟ عرف، آبرو، فرهنگ سنتی یا تعصبات؟ کدام‌یک مقصرترند؟‌
هر‌کدام از این موارد به خودی خود یک ابزار هستند. به هر حال بسیاری از خانواده‌هایی که در جوامع سنتی زندگی می‌کنند، از گذشته فرهنگی عمیق را یدک کشیده‌اند و نمی‌توانند به‌راحتی آن را زیر پا بگذارند. فرهنگ مردان این خانواده‌ها با عرفی آغشته شده که همواره قدرتمند عمل کرده است. در کنار اینها باید اعتراف کنیم که نتوانسته‌ایم شکافی را که بین نسل‌ها ایجاد می‌شود، پر کنیم. فضای مجازی و تکنولوژی‌های جدید هم وقتی وارد کشور ما شده که هیچ برنامه مشخصی برایش نداشته‌ایم. همه اینها دست به دست هم داده‌اند و فرایند پیچیده‌ای را ایجاد کرده‌اند. کلاف سردرگمی که باعث شده همگی ابزاری برای قربانی‌شدن زنان شوند و ما در برابر آن یاد گرفته‌ایم که سکوت کنیم. برای گریه‌کردن آماده‌‌تریم، به غم‌ها عادت کرده‌ایم و برای هر کار اشتباهی خودمان دادگاه‌های شخصی می‌گیریم و تمام اینها پازل قتل‌های ناموسی را کامل کرده‌اند.‌
‌فضای مجازی چگونه در به‌وجود‌آوردن چنین فضایی مقصر است و آیا باید برای حل این مشکل، استفاده از فضای مجازی را تعطیل کرد؟‌
خب نمی‌شود صورت‌مسئله را پاک کرد و گفت فضای مجازی باید از ریشه و بُن برچیده شود. به هر حال ما در عصر تکنولوژی هستیم و در دورافتاده‌ترین روستاها هم دختران جوان با تلگرام و اینستاگرام آشنا هستند؛ با این تفاوت که برخلاف شهرها فرهنگ تکنولوژی هنوز در این مناطق کوچک جا نیفتاده است. مردان این جوامع فکر می‌کنند اگر زنان و فرزندانشان با فضای مجازی در ارتباط باشند، به قول معروف از راه به در شده‌اند و آبرویشان رفته است و هیچ تنبیهی به‌جز سر‌به‌نیست‌کردن و کشتن آنها جایز نیست. گرچه به نظر من کُشتن، فقط سر بریدن نیست، کافی است روح یک نفر را بکُشی و به احساسات یک خانم اهمیت ندهی، این می‌شود سربریدن آرزوهای او؛ بزرگ‌ترین جنایتی که هیچ‌وقت رسانه‌ای نمی‌شود و در عوض مسائلی پیش می‌آید که ربطی به ابعاد اجتماعی، روانی و علمی ماجرا ندارد و تنها به پیشروی خشونت کمک می‌کند.‌
‌‌تأثیرات جغرافیایی هم می‌تواند تشدید‌کننده این قتل‌ها باشد؟ به این خاطر این سؤال را می‌پرسم که در مناطق جنوبی این قتل‌ها شایع‌تر است و ما از سال 98 تاکنون شاهد 60 قتل ناموسی در جنوب کشور بوده‌ایم که بیشترین آمارها را نسبت به بقیه استان‌ها به خود اختصاص می‌دهد. چرا این قتل‌ها در مناطق جنوبی ایران شیوع بیشتری دارد؟‌
به‌هیچ‌وجه نمی‌شود تأثیرات جغرافیایی را نادیده گرفت؛ به این خاطر که این موضوع به جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنیم آن‌چنان گره خورده که باعث می‌شود تبعیض‌های جنسیتی بیشتر رخ بنمایاند. جغرافیا، نقش مهمی در این نوع قتل‌ها ایفا می‌کند. فرهنگ هر محیطی تعریف خاصی دارد؛ در شهرهای بزرگ شالوده ذهنی افراد متفاوت است. آنها اظهار می‌کنند که می‌خواهیم زندگی کنیم بدون اینکه به عقاید دیگران اهمیت دهیم؛ اما در یک شهر یا روستای کوچک، مردم یکدیگر را قضاوت می‌کنند و «آبرو»‌ بسیار پررنگ‌تر جلوه می‌کند و همین نقطه‌ضعفی می‌شود که نسل‌های جدید را هم با مشکل مواجه می‌کند. برای توضیح بیشتر باید بگویم که تعصب، غیرت و آبرو سه کلمه‌ای است که شاید برای من یک معنا و برای شما معنای دیگری داشته باشد. ممکن است این کلمه در یک شهرستان کوچک معنای متفاوتی نسبت به شهرهای بزرگ داشته باشد؛ بنابراین برمی‌گردیم به صحبت‌های قبل و دوباره به جامعه‌ای می‌پردازیم که پدر را مالک فرزند می‌داند؛ پدری که در شرایط حاضر زیر بار مشکلات اقتصادی و روانی هم هست و همین موضوع مزید بر علت می‌شود که دست به چنین کاری بزند.‌
‌پس در واقع ما در مناطقی از ایران با قاتل‌هایی روبه‌رو هستیم که در دهه‌های ۴۰ و 50 هم حضور داشته‌اند و اکنون در این بازه زمانی با لباسی جدید باز هم اقدام به خشونت می‌کنند؟‌
در پاسخ به این سؤال باید این مقوله را مد‌نظر داشته باشیم که شرایط امروز جامعه نسبت به گذشته تفاوت‌های بارزی داشته و نسبت به دهه ۴۰ و ۵۰ با فضای بازتری روبه‌رو است؛ اما این کشتارها فقط به دهه‌های قبل برنمی‌گردد. این قتل‌ها از زمان باستان تا به امروز در کشورهای مختلف هم اتفاق می‌افتاده، اما مسئله اصلی این است که آن زمان دسترسی به اطلاعات به این راحتی نبوده است. بماند که به واسطه شرایط گذشته، قبلا مردان با نافرمانی کمتری روبه‌رو بودند و زنان هم این شرایط را پذیرفته بودند که هر آنچه را سرنوشت برایشان رقم زده، قبول کنند. آنها باید با لباس سفید به خانه شوهر می‌رفتند و با همان لباس سفید به خاک سپرده می‌شدند و حق اعتراضی هم نبوده است؛ اما اکنون در بسیاری از خانواده‌ها دختران حق انتخاب دارند و متوجه شده‌اند که باید حق و حقوقشان را بگیرند، ولی به واسطه وجود ریشه‌هایی که هنوز وجود دارد، در جوامع کوچک‌تر، مردم هنوز هم از ریز زندگی یکدیگر با‌خبرند و فرهنگ تعصب و غیرت همچنان حکم‌فرمایی می‌کند و متأسفانه باعث خشونت می‌شود. دلیل آن هم نبود بازتعریف مناسب از کلمه «آبرو» است. این قشر هنوز نمی‌دانند که معنی زندگی‌کردن در ۵۰ سال گذشته با امروز متفاوت شده و متأسفانه به همان روال قبل و مانند پدران و برادرانشان عمل می‌کنند.‌

دریا قدرتی‌پو‌ر: پشت هزاران پیکسل که چهره مرد قمه به دست را به آسانی به نمایش می‌گذارد، تنها چیزی که بین خشونتی بی‌امان نظرت را جلب می‌کند، لبخندی است که با سر بریده‌شده در دستان او تناقض فاحش دارد. پس از آن، واگویه‌هایی است که به شکلی مبهم به فضای پرتنش جنگ خونین تعصب و غیرت دامن می‌زند. حکایت کهنه و دنباله‌داری که این‌بار هم با انتشار فیلم کوتاهی از باب تلنگر به قوانین وایرال شد.‌ به بهانه واکاوی قتل‌های ناموسی یکی، دو سال اخیر با مصطفی مهرآیین در دفتر کارش قرار گذاشتیم. پژوهشگری که سال‌هاست در حوزه آسیب‌های اجتماعی کار می‌کند. به استقبالمان که می‌آید، می‌گوید: «اول خانم‌ها» تا از همان ابتدا متوجه شویم با انسانی روبه‌رو هستیم که گویا چندان موافق جامعه مردسالار نیست. آسیب‌شناسی كه ابا ندارد حرف‌هایش را با صراحت بگوید و استدلال بیاورد اما لحن كلامش وقتی که می‌خواهد از قتل‌های ناموسی حرف بزند، تغییر محسوسی دارد. به قول خودش باید محافظه‌کارانه‌تر باشد تا از سخنانش برداشت سیاسی نشود. این استاد دانشگاه، مشاور خانواده و فعال فرهنگی، قبل از شروع مصاحبه و زمانی که به گپ‌زدن و نوشیدن چای عطردار ایرانی می‌گذرد می‌گوید: «کشتن، فقط سربریدن نیست، کافی است که روح یک نفر را بکشی و به احساسات یک خانم اهمیت ندهی، این می‌شود سربریدن آرزوهای او. بزرگ‌ترین جنایتی که هیچ‌وقت رسانه‌ای نمی‌شود».‌
در یک بعدازظهر سرد، توی اتاق کار هفت‌متری او نشستیم تا از لایه‌های به‌سوگ‌نشسته جامعه و قتل‌هایی بگوید که تمام‌شدنی نیستند.‌

‌مردی ناموس‌پرست با سر سلاخی‌شده‌ همسرش در یک دست و قمه‌ای در دست دیگر پیروزمندانه در خیابان راه می‌رود و لبخند افتخار می‌زند! این صحنه، مستندی از یک نمونه قتل ناموسی است که به شکل‌های مختلف هر‌بار اتفاق می‌افتد و البته تنها به کشور ما هم ختم نمی‌شود، قتل‌هایی که با وجود تغییرات زمانه و ارتقای حق و حقوق زنان هنوز هم اتفاق می‌افتد. به نظر شما چرا با وجود این‌همه تغییر، باز‌هم با قیصرهایی روبه‌رو هستیم که با نام غیرت مبادرت به قتل می‌کنند؟‌
اگر بخواهم به این سؤال پاسخ بدهم، باید برگردم به ریشه‌های خانواده که کوچک‌ترین واحد اجتماعی محسوب می‌شود. پدر، همسر و برادرانی که همواره در خانواده نقش مدیر و رئیس را بازی می‌کنند. در این شرایط به پدر و پسر خانواده القا می‌شود که مالک جان و مال و آینده بچه‌هایت هستی. مردان در این خانواده‌ها تبدیل به دیکتاتورهایی می‌شوند که جایگاهی برای گفت‌وگو و ابراز نظر برای همسران و به‌خصوص فرزندان دخترشان قائل نیستند. در این نوع خانواده‌ها، پدرِ «نسل قدیم»، نمی‌تواند مشاجراتش را با فرزندِ «نسل جدیدش» حل کند و کارشان به دلخوری و کینه کشیده می‌شود. به تعبیری در این خانواده‌ها ما با دو نسل متفاوت روبه‌رو هستیم. از یک طرف پدری که با اصول، دیدگاه‌ها و تفکرات خودش می‌خواهد خانواده را مديريت کند و از سویی دیگر فرزندانی که در فضای مجازی و مدارس، الگوهایشان را انتخاب می‌کنند و قطعا بین این دو، برخوردهایی به وجود می‌آید و تبدیل به آتشفشانی از خشم می‌شود که نتیجه‌اش همین قتل‌هاست.‌
اما اکنون ما با قاتلان جوان و پدرها و برادرهایی سروکار داریم که نسل جدید هستند و در دهه 30 و 40 زندگی‌شان به سر می‌برند. این تناقض بارزی است که شاید ربطی به نسل جدید و قدیم نداشته باشد.‌
درست است. ما با همسران جوانی روبه‌رو هستیم که نگاه پدران و برادرانشان را حمل می‌کنند. آنها با عقبه‌ای که از گذشته دارند، بزرگ می‌شوند و همان کاری را می‌کنند که پدرانشان انجام داده‌اند؛ چون مهارت‌های زندگی را آموزش ندیده‌اند. این قشر پدران و مادرانی می‌شوند که مهارت ارتباطی درستی ندارند. وقتی یک کودک پسر در خانواده، صدها و هزاران بار کلمه «آبرو» را می‌شنود، بدون اینکه از لایه‌های پنهان آن آگاه باشد، وقتی که او همیشه غیرت و تعصب پدرش را دیده و الگوی او شده است، از او انتظار نمی‌رود که وقتی خودش دارای فرزند شد، منطقی عمل کند. او میراث‌دار خانواده‌ای است که شاید در لایه‌های رویی مترقی جلوه می‌کنند اما در لایه‌های زیرین و ریشه‌های ذهنی، همواره با غیرت و تعصبی روبه‌رو است که در ذهنش نهادینه شده و با پوست و گوشت و استخوانش آن را لمس کرده است. در‌عین‌حال در کنار این مردان، با زنانی روبه‌رو هستیم که در چرخه قراردادهای یک‌طرفه افتاده‌اند. مردان این جامعه این حق را بر خود واجب می‌دانند که اگر همسرشان به‌عنوان کنیز و کلفت آنها تمکین نکند و سرکشی از او سر بزند، بدون اینکه به علل و عوامل آن بیندیشند او را به قتل برسانند و حقش را کف دستش بگذارند. این موضوع ربطی به پیشرفت جامعه و پیشرفت تکنولوژی ندارد به این خاطر که قطعا تا زمانی که نگاه‌ها نسبت به نوع مالکیت یا روابط بین زوجین یا خواهر و برادر یا مادر و فرزند تغییر پیدا نکند و مردان حقی مساوی را در نکاح با زن و همسر خود نپذیرند و مانند پدرانشان عمل کنند، هر نوع رفتار خشونت‌آمیزی از آنها سر خواهد زد، حالا چه امروزی باشند و چه از نسل دیروز.‌
‌اگر پسری هم از خانه فرار می‌کرد او را می‌کشتند؟ چرا در نگاه جامعه ما فقط رومیناها و غزل‌ها گناهکار محسوب می‌شوند؟‌
(با تحکم می‌گوید) هرگز. هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتاد. به این خاطر که مردان جوامع سنتی هنوز هم در یک قرارداد یک‌طرفه به همسرانشان می‌نگرند و تا زمانی که برخی از مردان فکر کنند آبرویشان رفته است، این قتل‌ها اتفاق می‌افتد.‌
‌شما گفتید خشم ترجیع‌بند قتل‌هایی است که اتفاق می‌افتد و می‌دانیم که در مقوله قتل و خشونت تعقل جایگاهی ندارد و از طرفی گفتید که قاتلان همواره روی آبرو به‌عنوان دلیل خشونت‌ورزی‌شان تأکید می‌کنند. جمع این دو چگونه ممکن است؟‌
به مقوله خوبی اشاره کردید. خشونت و آبرو در این قتل‌ها امور جدا از همی نیست، به این خاطر که این قاتلان غیرت را توأمان با آبرو می‌دانند و این دو را از هم جدا نمی‌کنند. به تعبیر دیگر اکثر این قتل‌ها به علت فاصله بین نسل‌ها، اعتقادات و تعصبات عمیق و تفکراتی رخ می‌دهد که به نام آبرو نسل به نسل انتقال پیدا می‌کند و حاصلش می‌شود سنت‌های غلط. بنابراین، چیزی به اسم «آبرو» را نمی‌شود از مقوله تعصبات جدا کرد و این دو تنیده در هم هستند که به شکل تعصبات اشتباه خود را نشان می‌دهد و باعث عملکردها و عکس‌العمل‌هایی می‌شود که هیچ توضیحی برایش وجود ندارد. در‌ حادثه اخیر هم همین موضوع پیش آمده است. موضوع مشابهی که در رابطه با فاطمه برحی، رومینا اشرفی و ریحانه عامری هم در خرداد 99 پیش آمد. خانواده این قربانیان توجیه یکسانی برای این قتل‌ها داشتند. اینکه آبرویشان رفته است. در این خانواده‌ها «آبرو» ابزار قدرتمندی است که خشم زیادی تولید می‌کند و تعصبی که مثل یک کهن‌الگو و ابزار قدرت از گذشته باقی مانده و باعث می‌شود قصه قتل‌های ناموسی ادامه‌دار شود.‌
‌و ابزار این «قدرت» در دست کدام‌یک از این موارد است؟ عرف، آبرو، فرهنگ سنتی یا تعصبات؟ کدام‌یک مقصرترند؟‌
هر‌کدام از این موارد به خودی خود یک ابزار هستند. به هر حال بسیاری از خانواده‌هایی که در جوامع سنتی زندگی می‌کنند، از گذشته فرهنگی عمیق را یدک کشیده‌اند و نمی‌توانند به‌راحتی آن را زیر پا بگذارند. فرهنگ مردان این خانواده‌ها با عرفی آغشته شده که همواره قدرتمند عمل کرده است. در کنار اینها باید اعتراف کنیم که نتوانسته‌ایم شکافی را که بین نسل‌ها ایجاد می‌شود، پر کنیم. فضای مجازی و تکنولوژی‌های جدید هم وقتی وارد کشور ما شده که هیچ برنامه مشخصی برایش نداشته‌ایم. همه اینها دست به دست هم داده‌اند و فرایند پیچیده‌ای را ایجاد کرده‌اند. کلاف سردرگمی که باعث شده همگی ابزاری برای قربانی‌شدن زنان شوند و ما در برابر آن یاد گرفته‌ایم که سکوت کنیم. برای گریه‌کردن آماده‌‌تریم، به غم‌ها عادت کرده‌ایم و برای هر کار اشتباهی خودمان دادگاه‌های شخصی می‌گیریم و تمام اینها پازل قتل‌های ناموسی را کامل کرده‌اند.‌
‌فضای مجازی چگونه در به‌وجود‌آوردن چنین فضایی مقصر است و آیا باید برای حل این مشکل، استفاده از فضای مجازی را تعطیل کرد؟‌
خب نمی‌شود صورت‌مسئله را پاک کرد و گفت فضای مجازی باید از ریشه و بُن برچیده شود. به هر حال ما در عصر تکنولوژی هستیم و در دورافتاده‌ترین روستاها هم دختران جوان با تلگرام و اینستاگرام آشنا هستند؛ با این تفاوت که برخلاف شهرها فرهنگ تکنولوژی هنوز در این مناطق کوچک جا نیفتاده است. مردان این جوامع فکر می‌کنند اگر زنان و فرزندانشان با فضای مجازی در ارتباط باشند، به قول معروف از راه به در شده‌اند و آبرویشان رفته است و هیچ تنبیهی به‌جز سر‌به‌نیست‌کردن و کشتن آنها جایز نیست. گرچه به نظر من کُشتن، فقط سر بریدن نیست، کافی است روح یک نفر را بکُشی و به احساسات یک خانم اهمیت ندهی، این می‌شود سربریدن آرزوهای او؛ بزرگ‌ترین جنایتی که هیچ‌وقت رسانه‌ای نمی‌شود و در عوض مسائلی پیش می‌آید که ربطی به ابعاد اجتماعی، روانی و علمی ماجرا ندارد و تنها به پیشروی خشونت کمک می‌کند.‌
‌‌تأثیرات جغرافیایی هم می‌تواند تشدید‌کننده این قتل‌ها باشد؟ به این خاطر این سؤال را می‌پرسم که در مناطق جنوبی این قتل‌ها شایع‌تر است و ما از سال 98 تاکنون شاهد 60 قتل ناموسی در جنوب کشور بوده‌ایم که بیشترین آمارها را نسبت به بقیه استان‌ها به خود اختصاص می‌دهد. چرا این قتل‌ها در مناطق جنوبی ایران شیوع بیشتری دارد؟‌
به‌هیچ‌وجه نمی‌شود تأثیرات جغرافیایی را نادیده گرفت؛ به این خاطر که این موضوع به جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنیم آن‌چنان گره خورده که باعث می‌شود تبعیض‌های جنسیتی بیشتر رخ بنمایاند. جغرافیا، نقش مهمی در این نوع قتل‌ها ایفا می‌کند. فرهنگ هر محیطی تعریف خاصی دارد؛ در شهرهای بزرگ شالوده ذهنی افراد متفاوت است. آنها اظهار می‌کنند که می‌خواهیم زندگی کنیم بدون اینکه به عقاید دیگران اهمیت دهیم؛ اما در یک شهر یا روستای کوچک، مردم یکدیگر را قضاوت می‌کنند و «آبرو»‌ بسیار پررنگ‌تر جلوه می‌کند و همین نقطه‌ضعفی می‌شود که نسل‌های جدید را هم با مشکل مواجه می‌کند. برای توضیح بیشتر باید بگویم که تعصب، غیرت و آبرو سه کلمه‌ای است که شاید برای من یک معنا و برای شما معنای دیگری داشته باشد. ممکن است این کلمه در یک شهرستان کوچک معنای متفاوتی نسبت به شهرهای بزرگ داشته باشد؛ بنابراین برمی‌گردیم به صحبت‌های قبل و دوباره به جامعه‌ای می‌پردازیم که پدر را مالک فرزند می‌داند؛ پدری که در شرایط حاضر زیر بار مشکلات اقتصادی و روانی هم هست و همین موضوع مزید بر علت می‌شود که دست به چنین کاری بزند.‌
‌پس در واقع ما در مناطقی از ایران با قاتل‌هایی روبه‌رو هستیم که در دهه‌های ۴۰ و 50 هم حضور داشته‌اند و اکنون در این بازه زمانی با لباسی جدید باز هم اقدام به خشونت می‌کنند؟‌
در پاسخ به این سؤال باید این مقوله را مد‌نظر داشته باشیم که شرایط امروز جامعه نسبت به گذشته تفاوت‌های بارزی داشته و نسبت به دهه ۴۰ و ۵۰ با فضای بازتری روبه‌رو است؛ اما این کشتارها فقط به دهه‌های قبل برنمی‌گردد. این قتل‌ها از زمان باستان تا به امروز در کشورهای مختلف هم اتفاق می‌افتاده، اما مسئله اصلی این است که آن زمان دسترسی به اطلاعات به این راحتی نبوده است. بماند که به واسطه شرایط گذشته، قبلا مردان با نافرمانی کمتری روبه‌رو بودند و زنان هم این شرایط را پذیرفته بودند که هر آنچه را سرنوشت برایشان رقم زده، قبول کنند. آنها باید با لباس سفید به خانه شوهر می‌رفتند و با همان لباس سفید به خاک سپرده می‌شدند و حق اعتراضی هم نبوده است؛ اما اکنون در بسیاری از خانواده‌ها دختران حق انتخاب دارند و متوجه شده‌اند که باید حق و حقوقشان را بگیرند، ولی به واسطه وجود ریشه‌هایی که هنوز وجود دارد، در جوامع کوچک‌تر، مردم هنوز هم از ریز زندگی یکدیگر با‌خبرند و فرهنگ تعصب و غیرت همچنان حکم‌فرمایی می‌کند و متأسفانه باعث خشونت می‌شود. دلیل آن هم نبود بازتعریف مناسب از کلمه «آبرو» است. این قشر هنوز نمی‌دانند که معنی زندگی‌کردن در ۵۰ سال گذشته با امروز متفاوت شده و متأسفانه به همان روال قبل و مانند پدران و برادرانشان عمل می‌کنند.‌

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها