سیاست خارجی ترامپ و خودمختاری استراتژیک اروپا
رویکارآمدن دوباره ترامپ بزنگاه شگفتیساز و پرفرازونشیبی را برای جامعه جهانی بهویژه اروپاییها به دنبال داشته است. این تحولات علاوه بر اتفاقها و رفتارهای بیسابقه در سطح جهانی در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، فرسودگی ائتلاف کشورهای عضو ناتو در مواجهه با جنگ اوکراین و تغییر موازنه جنگ به سود روسیه، این تصور را ایجاد کرد که جهان در آستانه جنگ جهانی سوم قرار گرفته است. سابقه ترامپ در خروج از پیمانها و توافقنامهها تردیدهای جدی در پایبندی آمریکا به هر توافقی حتی در قبال متحدان دیرینه خود را تقویت و رویکرد تهاجمیاش در سیاست خارجی با تکیه بر انگاره «اولبودن آمریکا» را با جدیت دنبال کرد.


ذبیحالله سعیدی: رویکارآمدن دوباره ترامپ بزنگاه شگفتیساز و پرفرازونشیبی را برای جامعه جهانی بهویژه اروپاییها به دنبال داشته است. این تحولات علاوه بر اتفاقها و رفتارهای بیسابقه در سطح جهانی در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، فرسودگی ائتلاف کشورهای عضو ناتو در مواجهه با جنگ اوکراین و تغییر موازنه جنگ به سود روسیه، این تصور را ایجاد کرد که جهان در آستانه جنگ جهانی سوم قرار گرفته است. سابقه ترامپ در خروج از پیمانها و توافقنامهها تردیدهای جدی در پایبندی آمریکا به هر توافقی حتی در قبال متحدان دیرینه خود را تقویت و رویکرد تهاجمیاش در سیاست خارجی با تکیه بر انگاره «اولبودن آمریکا» را با جدیت دنبال کرد.
در میانه این تحولات، نوع کنش و رفتار اروپاییها بهخصوص در قبال ایده تشکیل «ارتش اروپایی» یا تقویت ناتوی اروپایی به پرسشهایی درباره آینده نظم لیبرال مبتنی بر رهبری آمریکا دامن زده است. در این یادداشت میکوشم با تکیه بر نظریه رئالیسم ساختاری کنت والتز و شاخه رئالیسم تدافعی، به تحلیل انگیزه و روابط آمریکا و همپیمانانش بپردازم. در این مدعا و براساس نظریه رئالیسم ساختاری، نظام بینالملل در شرایط فقدان مرجعیت مرکزی و آنارشیسم نهادی، دولتها را مجبور میکند با اولویتدادن به نظریه بقا به دنبال افزایش قدرت و امنیت خود باشند. در بستر رئالیسم تدافعی، دولتها نه برای افزایش قدرت بلکه برای دستیابی به سطحی از امنیت میکوشند.
این نظریه تأکید دارد که رفتار دولتها در پاسخ به تهدیدهای ناشی از توزیع قدرت در سطح سیستم شکل میگیرد. به بیان دیگر، هرگاه تعهدات امنیتی یک قدرت بزرگ (مانند آمریکا) کاهش یابد، متحدان بهطور طبیعی و برای جبران خلأ امنیتی به سمت «موازنهسازی» حرکت خواهند کرد. ترامپ پس از ریاستجمهوری خود همچون دوره اول با طرح شعار «اول آمریکا»، رویکردی رادیکال نسبت به نهادهای بینالمللی در پیش گرفته و خروج از تعهدات چندجانبه مانند توافقنامه پاریس، برجام و پیمان INF با روسیه نشاندهنده بیاعتمادی او به مکانیسمهای جمعی است. او بارها سهم مالی متحدان اروپایی در ناتو را ناکافی خوانده و حتی تهدید کرده است از این پیمان خارج میشود. این مسئله باعث کاهش اعتماد به تعهد بلندمدت آمریکا در تأمین امنیت اروپا شد. ترامپ با خودداری از تحریمهای جدیتر علیه روسیه پس از الحاق کریمه و تعلیق کمکهای نظامی به اوکراین نشان داد حاضر است برای کاهش هزینههای آمریکا از متحدان خود در مناطق بحرانی دست بکشد.
از منظر دیگر واکنش رهبران اروپایی به سیاستهای ترامپ بهخصوص بعد از بحران اوکراین بیانگر تحولی ساختاری است. مکرون، رئیسجمهور فرانسه، از «مرگ مغزی ناتو» سخن گفت و خواستار ایجاد «ارتش اروپایی» برای کاهش وابستگی به آمریکا شد. مرکل، صدراعظم سابق آلمان اعلام کرد: «اروپا باید سرنوشت خود را به دست گیرد». طرحهای عملیاتی مانند همکاری ساختار دفاعی دائمی اروپا (PESCO) و افزایش بودجه نظامی مشترک در چارچوب اتحادیه اروپا، گامهایی بود که در این راستا برداشته شد.
از نگاه رئالیسم تدافعی، اینگونه اقدامات مصداق «موازنهسازی نرم» (Soft Balancing) در برابر کاهش نقشآفرینی آمریکا تلقی میشود. اروپا نه به دنبال رقابت با آمریکا بلکه در پی پرکردن خلأ امنیتی ناشی از بیثباتی در تعهدات آمریکاست. کنت والتز تأکید میکند که در سیستم آنارشیک بینالملل، دولتها نمیتوانند به تعهدات دیگران اعتماد مطلق داشته باشند. براساس این گزاره، رفتار آمریکا موجب فعالشدن مکانیسمهای خودیاری (Self-Help) در اروپا شده است. دو نکته کلیدی در این تحلیل وجود دارد که در دو راهبرد صورتبندی میشود. نخست، گذار از اتحاد مبتنی بر ارزشها به اتحاد مبتنی بر ضرورت که اروپاییها براساس آن دریافتهاند اتکای صرف به آمریکا در شرایطی که اولویتهای واشنگتن به سرعت تغییر میکند، ریسک امنیتی بالایی دارد. دومین سطح این رویکرد هم تأثیر ساختاری توزیع قدرت است که با کاهش نقشپذیری آمریکا در بحرانهایی مانند اوکراین سبب شده اروپا خود را در خط مقدم تقابل با روسیه ببیند و لزوم سرمایهگذاری مستقل در حوزه دفاعی را درک کند.
دولتهای اروپایی در قبال آمریکا وضعیتی متناقص و پیچیده دارند. روند رو به رشد رقابت تجاری با آمریکا، احتمال خروج آمریکا از ناتو یا بیاثرکردن مؤلفههای دفاعی آن، موضع تند و تحقیرآمیز ترامپ در قبال اوکراین که خود را در جنگ لفظی با زلنسکی مقابل دوربینهای خبری نشان داد و نیز واکنش فعالانه مکرون که گویای عزم جدی او برای رهبری اروپاست، ابهامها و سؤالهایی را ایجاد میکند که پاسخ آن را در فرصتی دیگر بیان میکنم.
بدیهی است سناریوهای مختلفی در این زمینه وجود دارد که ممکن است قدرتهای اروپایی با متحملشدن یک شرایط سخت همچنان به روند کنونی ادامه دهند و منتظر تغییر موقعیت در اوکراین به ضرر پوتین و روی کار آمدن رئیسجمهوری مدافع اروپا در کاخ سفید طی چهار سال آینده بمانند، اما دومین دوره زمامداری ترامپ و تغییر دائمی سیاستها و اولویتهای کاخ سفید در کنار چشمانداز ناامیدکننده اوکراین و کمبود منابع مالی برای پرکردن شکاف نظامی در صورت خروج آمریکا از ناتو، احتمال ترغیب اروپاییها برای همراهشدن با تغییر دائمی سیاستها و اولویتهای واشنگتن را افزایش میدهد.
واقعیت این است که آینده نظام بینالملل و نقش هژمون سیاستهای ترامپ نشاندهنده تغییراتی ساختاری در نقش آمریکا بهعنوان هژمون لیبرال است. از دیدگاه رئالیسم تدافعی، این تغییرات اروپا را به سمت خودبسندگی استراتژیک سوق داده است. اگر روند کاهش تعهدات آمریکا ادامه پیدا کند، تشکیل ناتوی اروپایی یا ارتش مستقل یک ضرورت استراتژیک خواهد بود. در چنین سناریویی نظم بینالملل به سمت چندقطبیسازی پیش میرود تا جایی که حتی متحدان سابق نیز راه خود را جدا میکنند. والتز در این خصوص بر این باور است که «در نظام بینالملل، دوام اتحادها نه بر پایه دوستی، بلکه براساس محاسبات سرد قدرت است».