|

فلسفه برای زندگی و بازخوانی ماکیاولی

جان سلرز، محقق تاریخ فلسفه و از استادان گروه فلسفه و علوم سیاسی کالج کینگ در لندن و کالج ولفسون در آکسفورد‌ و نیز از اعضای مؤسس مرکز فلسفه باستان در لندن است. او تحقیقات متعددی در زمینه فلسفه باستان و به‌خصوص فلسفه رواقی انجام داده که توسط انتشارات معتبری به چاپ رسیده است.

شرق: جان سلرز، محقق تاریخ فلسفه و از استادان گروه فلسفه و علوم سیاسی کالج کینگ در لندن و کالج ولفسون در آکسفورد‌ و نیز از اعضای مؤسس مرکز فلسفه باستان در لندن است. او تحقیقات متعددی در زمینه فلسفه باستان و به‌خصوص فلسفه رواقی انجام داده که توسط انتشارات معتبری به چاپ رسیده است. او در مطالعاتش به فلسفه به‌عنوان روشی برای زندگی توجه کرده؛ یعنی همان ایده‌ای که توسط پیر هادوت مطرح شد و میشل فوکو نیز به آن توجه داشت. کتاب «درس‌هایی برای زندگی بهتر» از‌جمله آثار مشهور او است که اخیرا با ترجمه علی‌اصغر منصوری در نشر اندیشمند منتشر شده است. آن‌طور که مترجم کتاب توضیح داده، موضوع این کتاب نقد و بررسی‌ یا ارائه تاریخ فلسفه به‌طور عام و رواقی‌گری به‌طور خاص نیست، بلکه هدف از تألیف این کتاب ارائه دستورالعمل‌هایی است که بتوان به وسیله آن با زندگی روزمره و مشکلات همیشگی آن به ‌گونه‌ای روبه‌رو شد که باعث شادی و خرسندی و زدودن ناآرامی‌ها از روح انسان شود و به این گونه فلسفه‌ نه به‌عنوان موضوعی غیرقابل فهم‌ یا مخصوص گروهی خاص، بلکه به‌عنوان درسی عملی برای زندگی بهتر و شادتر به کار گرفته شود. نویسنده در آغاز کتاب این پرسش را مطرح کرده که آیا هیچ‌گاه فکر کرده‌اید‌ بسیاری از رنج‌هایی که در زندگی متحمل می‌شوید، ممکن است مربوط به روش اندیشیدن شما در مورد مسائل گوناگون باشد؟ او می‌گوید البته بدیهی است منظور از این رنج‌ها، رنج‌های فیزیکی مانند درد یا گرسنگی نبوده و مواردی مانند اضطراب، ناامیدی، ترس، عصبانیت و نارضایتی‌هایی که زندگی را تیره و تار می‌کنند، مورد نظر است. با توجه به این، او می‌پرسد‌ آیا فکر کرده‌اید ممکن است کسی بتواند راهی برای رهایی از این رنج‌ها به شما معرفی کند؟ آیا فکر کرده‌اید ‌شاید تمام این رنج‌ها محصول نگاه شما به جهان از منظری اشتباه باشد؟ آیا فکر کرده‌اید شما می‌توانید به اختیار خود و به راحتی از همه این رنج‌ها خلاص شوید؟ جان سلرز می‌گوید اینها خلاصه دیدگاه‌های سه فیلسوف بزرگ رواقی روم باستان یعنی سنکا، اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس است که در قرون اول و دوم میلادی می‌زیسته‌اند. او تلاش کرده در این کتاب نشان دهد ‌چه چیزهایی را می‌توان کنترل کرد و چه چیزهایی از قدرت کنترل ما خارج است و خواهیم دید چگونه نحوه فکر‌کردن ما در مورد امور گوناگون، احساسات خطرناک و مضر ایجاد می‌‌کند. پس از آن درباره وابستگی‌هایمان به جهان خارج صحبت شده و نشان داده می‌شود که جایگاه ما در این جهان چیست؟ و در آخر نیز با تمرکز بر روی وابستگی‌هایمان به سایر انسان‌ها به نتایجی در مورد شکل‌گیری شادی‌ها و رنج‌های روحی‌مان خواهیم رسید. در این کتاب خواهیم دید که تصویر واقعی فلاسفه رواقی و تفکر غنی آنها بسیار متفاوت از آن چیزی است که به صورت متداول مفهوم شده و بر اساس آن، رواقیون انسان‌هایی بی‌عاطفه و جدا از مردم شناخته شده‌اند و پی خواهیم برد که هنوز هم انسان‌ها می‌توانند از افکار آنها، درس‌های مفیدی برای زندگی آموخته و به کمک این درس‌ها، زندگی بهتر و شادتری را تجربه کنند.

«ماکیاولی در آوردگاه تاریخ» عنوان کتابی است نوشته سیامک موسیوند که این نیز توسط نشر اندیشمند منتشر شده است. نویسنده در این کتاب پرسش‌هایی درباره ماکیاولی و آرای او مطرح کرده از‌جمله این پرسش‌ها که چرا ماکیاولی در آثارش این‌گونه سخن می‌گوید؟ آیا جغرافیای خاص سیاسی زادگاه او موجب شکل‌گیری این افکار شده است؟ آیا وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی ایتالیا در آن دوران، تعیین‌کننده چگونگی رویکرد او به مسائل سیاسی بوده است؟ آیا شکل‌گیری این نوع اندیشه به دوران ابتدایی رشد و شکوفایی سرمایه‌داری مربوط می‌شود؟ آیا می‌توان ماکیاولی را از بنیان‌گذاران مدرنیته نامید؟ شاکله این نظرات برآمده از رویکردهای سیاسی است یا برگرفته از خلق‌و‌خوی یک ذهن بیمار؟ آیا ماکیاولی یک تئوریسین سیاسی است یا روان‌پریشی که خشونت و پلشتی را توجیه می‌کند؟ اصولا آیا پسندیده است روان‌شناسان و برخی اندیشمندان دیگر عبارتی با عنوان اخلاق ماکیاولیستی را به کار برند؟ آیا اندیشه‌های او می‌بایست در چارچوب اخلاق فردی بررسی شود یا اخلاق سیاسی؟ آیا اندیشه‌های او مبدع این نگرش خاص بوده یا بر نظرات پیشینیان افزوده است؟ نویسنده می‌گوید جواب این پرسش‌ها هرچه باشد و هر نظری چه مثبت و چه منفی درباره ماکیاولی داشته باشیم، به آرای بسیاری از اندیشمندان حوزه‌های سیاسی و اجتماعی باید عرصه‌ سیاست را به دوران‌‌ قبل و بعد از او تقسیم کرد. پس از او است که سیاست به‌عنوان یک علم، آن‌هم علمی مستقل، مطرح می‌شود. گرچه بخشی از کار ماکیاولی جمع‌آوری و توضیح و تفسیر آرای پیشینیان و طبقه‌بندی آنها بوده، اما او خود نیز به آنها بسیار افزوده است. او درباره این وجه از کار ماکیاولی نوشته: «به هر روی بخش مهم و اساسی کار او علمی‌کردن و قاعده‌مند‌کردن سیاست است. این قاعده‌مندی در قالب رهنمودها ارائه می‌شود. در میانه هزاره دوم میلادی اندیشمندان دوران رنسانس با مراجعه به آثار کلاسیک و احیا و بسط اندیشه‌های پیشینیان، کاخ عظیم مدرنیته را بنیان نهادند، ماکیاولی نیز با چنین رویکردی به دنیای سیاست می‌نگرد. در نگاهی اجمالی شاید به نظر برسد ماکیاولی مبدع هیچ اندیشه جدیدی نیست و همان اندرزهای کاتیلیا و توسیدید و لیوی را بیان کرده و در بسیاری موارد تنها آنچه را پیشینیان گفته‌اند شرح و بسط داده، اما با واکاوی اندیشه‌هایش درمی‌یابیم که کار شگرف او تنها محدود به این امر نبوده است. آنچه اندیشه‌های ماکیاولی را درخور اهمیت کرده، تأثیر این اندیشه‌ها بر روند تحولات اجتماعی و سیاسی به‌خصوص در دوران مهم رنسانس و عصر روشنگری است. در این میان مهم‌ترین دستاورد ماکیاولی قاعده‌مند‌کردن سیاست است. شاید بتوان اندیشه ماکیاولی را تکمیل‌کننده نگاه واقع‌گرایانه به سیاست دانست؛ دیدگاهی که آرام‌آرام در طول تاریخ شکل گرفته بود. شایان ذکر است قبل از ماکیاولی و در همین راستا اندیشمندان بزرگی به سیاست کمابیش همین‌گونه نگریسته بودند اما کار ماکیاولی از این نظر ارزشمند است که او نخستین کسی است که سیاست را به‌عنوان یک علم مستقل مطرح کرد و مورد ارزیابی قرار داد‌».

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها