|

ترجمه‌ای جدید از نقد فلسفه حق هگل و مقدمه آن

نقد دولت و جامعه مدنی از منظر مارکس

کتاب «عناصر کلی فلسفه حق یا خطوط کلی حقوق طبیعی و علوم دولتی» اثر اصلی هگل در فلسفه سیاسی و مهم‌ترین متن فلسه حقوق و حقوق سیاسی تا آن زمان بود که در 1821 در اوج فعالیت فکری خویش نگاشت. نظام فلسفی عظیم و پیچیده هگل از آخرین نظام‌های فلسفی است و پس از او کمتر فیلسوفی دست به خلق نظامی فلسفی زد.

علی سالم
کتاب «عناصر کلی فلسفه حق یا خطوط کلی حقوق طبیعی و علوم دولتی» اثر اصلی هگل در فلسفه سیاسی و مهم‌ترین متن فلسه حقوق و حقوق سیاسی تا آن زمان بود که در 1821 در اوج فعالیت فکری خویش نگاشت. نظام فلسفی عظیم و پیچیده هگل از آخرین نظام‌های فلسفی است و پس از او کمتر فیلسوفی دست به خلق نظامی فلسفی زد. هگل در این اثر تلاش دارد اخلاق، اجتماع، حقوق و سیاست و رابطه بین آنها را از منظری فلسفی مورد تحلیل و کنکاش قرار دهد. او همه این بحث‌ها را با عنوان «علم فلسفی حق» بررسی می‌کند. مفهوم حق، مفهومی مشترک در اخلاق، سیاست و حقوق است. در این کتاب هگل به طور مفصل اندیشه‌های خود درباره زمامداری، حقوق اجتماعی و سیاسی و آزادی را توضیح داده است. واژه «حق» در عنوان کتاب به دو معنا به کار رفته است. در موارد زیادی منظور هگل از «حق» مفاهیم هنجاری و بینشی است اما در موارد دیگری واژه «حق» به معنای حقوقی و نظام‌نامه‌ای کلمه به کار برده شده است. فلسفه حق از این مباحث تشکیل شده است: پیشگفتاری درباره علل نگارش کتاب، توضیحاتی درباره مفاهیم بخردانگی، واقعیت و فعلیت، توضیحاتی درباره مفهوم فلسفی «حق» که در آن روشن می‌کند که فهم فلسفه حق ما را به مباحث مهم سیاست و اخلاق می‌کشاند، فصلی درباره حقوق تجریدی، فصلی درباره اخلاق، فصلی درباره خانواده، عشق، ازدواج، حقوق خانواده، آموزش کودکان و تفاوت جنس‌ها، فصلی درباره جامعه مدنی، فصلی درباره دولت و قانون اساسی و قوه قانون‌گذاری.
مارکس اولین‌بار در نامه‌ای به آرنولد روگه در 1842 قصد خود را برای نقد همه‌جانبه نظریات هگل در این کتاب و به‌خصوص مسئله سلطنت مشروطه به‌عنوان «دورگه‌ای در خود متناقض و خودویران‌کننده» ابراز کرد. او در بیست‌و‌پنج سالگی طی اقامت در کروزناخ، طی چند ماه به تحقیقات گسترده‌ای در زمینه نظریه سیاسی و تاریخ دست زد که ماحصل آن پنج دفترچه یادداشت بود که بعدها «دفترچه‌های یادداشت کروزناخ» نامیده شد. در همین ماه‌ها بود که مارکس متن دست‌نویس اولیه خود از نقد بخش «دولت» از فلسفه حق هگل را نوشت و هرچند در آغاز تصمیم داشت آن را پس از بازبینی برای چاپ آماده کند، هرگز به این کار نپرداخت. این نوشته در طول عمر مارکس چاپ نشد و فقط متنی که بعدتر با عنوان «به سوی نقد فلسفه حق هگل-مقدمه» نوشت در سالنامه آلمانی-فرانسوی در 1844 در فرانسه چاپ شد. «مقدمه» با این جمله معروف آغاز می‌شود: «نقد دین در آلمان اساسا به پایان رسیده است و نقد دین پیش‌شرط هر نقدی است». نوشته مارکس علاوه بر نقد مذهب به مباحثی دیگر از‌جمله انتزاعی‌بودن استدلال هگل درباره دیالکتیک، ‌از‌خودبیگانگی و تفاوت جامعه مدنی و جامعه سیاسی می‌پردازد.
اگرچه مارکس در نقد فصل «دولت» از کتاب هگل توجه خود را تماما به نقد فلسفی-سیاسی آرای هگل و آن هم با به‌کار‌گرفتن تقریبا همان شیوه، زبان و رویکرد فلسفه هگلی معطوف داشته بود، در «مقدمه» بسیار فراتر از این رفت و علاوه بر نقد آرای هگل، نقد جریانات مختلف سیاسی- فلسفی در اروپا و به‌ویژه در آلمان را آن‌هم نه‌فقط در حوزه فلسفه و سیاست بلکه در حوزه دین و تحولات اجتماعی اروپای غربی و برای نخستین بار مسئله نقش پرولتاریا در تاریخ را مورد توجه قرار داد. او پرولتاریا را این‌گونه توصیف می‌کند: «پرولتاریا در آلمان تنها در نتیجه توسعه صنعت بالنده در حال پیدایش است؛ چرا‌که این طبقه ساخته فقر برخاسته از عوامل طبیعی نیست؛ بلکه نتیجه فقری است که مصنوعا ایجاد شده است. پرولتاریا آن توده انسانی نیست که زیر سنگینی جامعه به طور مکانیکی به وجود آمده باشد؛ بلکه آن توده انسان است که از انحلال حاد جامعه، به‌ویژه از انحلال طبقه متوسط پدید می‌آید. گرچه آشکار است که صفوف آن به‌تدریج، هم با پیوستن فقرایی که به طور طبیعی به وجود می‌آیند و هم با پیوستن سرف‌های مسیحی - آلمانی فشرده‌تر می‌شود. پرولتاریا با اعلام انحلال نظم موجود جهان، صرفا راز وجود خودش را بیان می‌کند؛ زیرا او به‌راستی انحلال بالفعل این نظم جهانی است. پرولتاریا با درخواست نفی مالکیت خصوصی، صرفا اصلی را برای جامعه وضع می‌کند که جامعه به‌عنوان یک اصل برای او وضع کرده است؛ اصلی که هم‌اکنون- و بدون مداخله او- به‌عنوان ماحصل منفی جامعه در وجود او تجسم یافته است» (34).
مارکس با همین «مقدمه» بود که گامی بزرگ در سیر تحولات فکری‌اش پیش گرفت. از متن «مقدمه» تاکنون ترجمه‌های مختلفی به فارسی منتشر شده است. به‌تازگی «مقدمه» به همراه متن اصلی نقد مارکس به هگل با ترجمه محمود عبادیان و حسن قاضی‌مرادی به همت نشر اختران منتشر شده است. مترجمان در مقدمه خود ذکر کرده‌اند که در ترجمه کتاب «عناصر فلسفه حق» هگل از ترجمه مهبد ایرانی‌طلب (نشر پروین) و در ترجمه «مقدمه» از ترجمه مرتضی محیط (نشر اختران) و نیز ترجمه رضا سلحشور استفاده کرده و کار خود را با آنها مطابقت داده‌اند.
مارکس در «مقدمه» بر اهمیت «عناصر فلسفه حق هگل» تأکید می‌کند و می‌نویسد هگل در این اثر خود «منسجم‌ترین، غنی‌ترین و کامل‌‌ترین روایت» از فلسفه دولت و حقوق آلمان را ارائه کرده است. درواقع، اثر هگل برجسته‌ترین صورت‌بندی فلسفه سیاسی در فلسفه کلاسیک آلمان، منسجم‌ترین انطباق نظام منطقی هگل با جهان بالفعل و فراگیرترین کاربرد روش دیالکتیکی اوست. مارکس جنبه‌های متفاوتی از نظریه سیاسی هگل را نقد می‌کند و به پشتوانه‌های فلسفه آرای سیاسی او و مشخصا ایدئالیسم مطلق هگلی و نقد آن توجه می‌کند. برای نمونه، او در سنجش آرای سیاسی هگل به جابه‌جایی موضوع و محمول که از ویژگی‌های مهم ایدئالیسم مطلق هگلی است، واکنش نشان می‌دهد و آن ‌را تحلیل می‌کند؛ همچنان‌ که به انطباق این اثر هگل در فلسفه سیاسی با کتاب «منطق» او توجه نشان می‌دهد. در این اثر مارکس دریافتی پیشرو از «نقد» را در ارتباط با بسیاری از موضوعات کتاب هگل به‌ کار می‌گیرد. این کتاب ضمیمه‌ای مفصل دارد که قاضی‌مرادی آن‌ را در توضیح فلسفه هگل (مشخصا در ارتباط با مطالب مطرح‌شده در کتاب «عناصر فلسفه حق») و نقد مارکس به آن نوشته است. او به‌علاوه موضوعات مهم مطرح در نظریه دولت در اثر هگل (مثلا نقش پادشاه، قوه مجریه و قوه مقننه) و چگونگی مواجهه انتقادی مارکس با آنها را توضیح می‌دهد.

کتاب «عناصر کلی فلسفه حق یا خطوط کلی حقوق طبیعی و علوم دولتی» اثر اصلی هگل در فلسفه سیاسی و مهم‌ترین متن فلسه حقوق و حقوق سیاسی تا آن زمان بود که در 1821 در اوج فعالیت فکری خویش نگاشت. نظام فلسفی عظیم و پیچیده هگل از آخرین نظام‌های فلسفی است و پس از او کمتر فیلسوفی دست به خلق نظامی فلسفی زد. هگل در این اثر تلاش دارد اخلاق، اجتماع، حقوق و سیاست و رابطه بین آنها را از منظری فلسفی مورد تحلیل و کنکاش قرار دهد. او همه این بحث‌ها را با عنوان «علم فلسفی حق» بررسی می‌کند. مفهوم حق، مفهومی مشترک در اخلاق، سیاست و حقوق است. در این کتاب هگل به طور مفصل اندیشه‌های خود درباره زمامداری، حقوق اجتماعی و سیاسی و آزادی را توضیح داده است. واژه «حق» در عنوان کتاب به دو معنا به کار رفته است. در موارد زیادی منظور هگل از «حق» مفاهیم هنجاری و بینشی است اما در موارد دیگری واژه «حق» به معنای حقوقی و نظام‌نامه‌ای کلمه به کار برده شده است. فلسفه حق از این مباحث تشکیل شده است: پیشگفتاری درباره علل نگارش کتاب، توضیحاتی درباره مفاهیم بخردانگی، واقعیت و فعلیت، توضیحاتی درباره مفهوم فلسفی «حق» که در آن روشن می‌کند که فهم فلسفه حق ما را به مباحث مهم سیاست و اخلاق می‌کشاند، فصلی درباره حقوق تجریدی، فصلی درباره اخلاق، فصلی درباره خانواده، عشق، ازدواج، حقوق خانواده، آموزش کودکان و تفاوت جنس‌ها، فصلی درباره جامعه مدنی، فصلی درباره دولت و قانون اساسی و قوه قانون‌گذاری.
مارکس اولین‌بار در نامه‌ای به آرنولد روگه در 1842 قصد خود را برای نقد همه‌جانبه نظریات هگل در این کتاب و به‌خصوص مسئله سلطنت مشروطه به‌عنوان «دورگه‌ای در خود متناقض و خودویران‌کننده» ابراز کرد. او در بیست‌و‌پنج سالگی طی اقامت در کروزناخ، طی چند ماه به تحقیقات گسترده‌ای در زمینه نظریه سیاسی و تاریخ دست زد که ماحصل آن پنج دفترچه یادداشت بود که بعدها «دفترچه‌های یادداشت کروزناخ» نامیده شد. در همین ماه‌ها بود که مارکس متن دست‌نویس اولیه خود از نقد بخش «دولت» از فلسفه حق هگل را نوشت و هرچند در آغاز تصمیم داشت آن را پس از بازبینی برای چاپ آماده کند، هرگز به این کار نپرداخت. این نوشته در طول عمر مارکس چاپ نشد و فقط متنی که بعدتر با عنوان «به سوی نقد فلسفه حق هگل-مقدمه» نوشت در سالنامه آلمانی-فرانسوی در 1844 در فرانسه چاپ شد. «مقدمه» با این جمله معروف آغاز می‌شود: «نقد دین در آلمان اساسا به پایان رسیده است و نقد دین پیش‌شرط هر نقدی است». نوشته مارکس علاوه بر نقد مذهب به مباحثی دیگر از‌جمله انتزاعی‌بودن استدلال هگل درباره دیالکتیک، ‌از‌خودبیگانگی و تفاوت جامعه مدنی و جامعه سیاسی می‌پردازد.
اگرچه مارکس در نقد فصل «دولت» از کتاب هگل توجه خود را تماما به نقد فلسفی-سیاسی آرای هگل و آن هم با به‌کار‌گرفتن تقریبا همان شیوه، زبان و رویکرد فلسفه هگلی معطوف داشته بود، در «مقدمه» بسیار فراتر از این رفت و علاوه بر نقد آرای هگل، نقد جریانات مختلف سیاسی- فلسفی در اروپا و به‌ویژه در آلمان را آن‌هم نه‌فقط در حوزه فلسفه و سیاست بلکه در حوزه دین و تحولات اجتماعی اروپای غربی و برای نخستین بار مسئله نقش پرولتاریا در تاریخ را مورد توجه قرار داد. او پرولتاریا را این‌گونه توصیف می‌کند: «پرولتاریا در آلمان تنها در نتیجه توسعه صنعت بالنده در حال پیدایش است؛ چرا‌که این طبقه ساخته فقر برخاسته از عوامل طبیعی نیست؛ بلکه نتیجه فقری است که مصنوعا ایجاد شده است. پرولتاریا آن توده انسانی نیست که زیر سنگینی جامعه به طور مکانیکی به وجود آمده باشد؛ بلکه آن توده انسان است که از انحلال حاد جامعه، به‌ویژه از انحلال طبقه متوسط پدید می‌آید. گرچه آشکار است که صفوف آن به‌تدریج، هم با پیوستن فقرایی که به طور طبیعی به وجود می‌آیند و هم با پیوستن سرف‌های مسیحی - آلمانی فشرده‌تر می‌شود. پرولتاریا با اعلام انحلال نظم موجود جهان، صرفا راز وجود خودش را بیان می‌کند؛ زیرا او به‌راستی انحلال بالفعل این نظم جهانی است. پرولتاریا با درخواست نفی مالکیت خصوصی، صرفا اصلی را برای جامعه وضع می‌کند که جامعه به‌عنوان یک اصل برای او وضع کرده است؛ اصلی که هم‌اکنون- و بدون مداخله او- به‌عنوان ماحصل منفی جامعه در وجود او تجسم یافته است» (34).
مارکس با همین «مقدمه» بود که گامی بزرگ در سیر تحولات فکری‌اش پیش گرفت. از متن «مقدمه» تاکنون ترجمه‌های مختلفی به فارسی منتشر شده است. به‌تازگی «مقدمه» به همراه متن اصلی نقد مارکس به هگل با ترجمه محمود عبادیان و حسن قاضی‌مرادی به همت نشر اختران منتشر شده است. مترجمان در مقدمه خود ذکر کرده‌اند که در ترجمه کتاب «عناصر فلسفه حق» هگل از ترجمه مهبد ایرانی‌طلب (نشر پروین) و در ترجمه «مقدمه» از ترجمه مرتضی محیط (نشر اختران) و نیز ترجمه رضا سلحشور استفاده کرده و کار خود را با آنها مطابقت داده‌اند.
مارکس در «مقدمه» بر اهمیت «عناصر فلسفه حق هگل» تأکید می‌کند و می‌نویسد هگل در این اثر خود «منسجم‌ترین، غنی‌ترین و کامل‌‌ترین روایت» از فلسفه دولت و حقوق آلمان را ارائه کرده است. درواقع، اثر هگل برجسته‌ترین صورت‌بندی فلسفه سیاسی در فلسفه کلاسیک آلمان، منسجم‌ترین انطباق نظام منطقی هگل با جهان بالفعل و فراگیرترین کاربرد روش دیالکتیکی اوست. مارکس جنبه‌های متفاوتی از نظریه سیاسی هگل را نقد می‌کند و به پشتوانه‌های فلسفه آرای سیاسی او و مشخصا ایدئالیسم مطلق هگلی و نقد آن توجه می‌کند. برای نمونه، او در سنجش آرای سیاسی هگل به جابه‌جایی موضوع و محمول که از ویژگی‌های مهم ایدئالیسم مطلق هگلی است، واکنش نشان می‌دهد و آن ‌را تحلیل می‌کند؛ همچنان‌ که به انطباق این اثر هگل در فلسفه سیاسی با کتاب «منطق» او توجه نشان می‌دهد. در این اثر مارکس دریافتی پیشرو از «نقد» را در ارتباط با بسیاری از موضوعات کتاب هگل به‌ کار می‌گیرد. این کتاب ضمیمه‌ای مفصل دارد که قاضی‌مرادی آن‌ را در توضیح فلسفه هگل (مشخصا در ارتباط با مطالب مطرح‌شده در کتاب «عناصر فلسفه حق») و نقد مارکس به آن نوشته است. او به‌علاوه موضوعات مهم مطرح در نظریه دولت در اثر هگل (مثلا نقش پادشاه، قوه مجریه و قوه مقننه) و چگونگی مواجهه انتقادی مارکس با آنها را توضیح می‌دهد.