|

دلایل فرهنگی جنگ روسیه و اوکراین

فریدون مجلسی

با شروع مناقشه اوکراین، بسیاری بر این باور بودند که جنگی صورت نمی‌گیرد. با شروع یورش روسیه به اوکراین نیز گروهی گمان می‌کردند این نبرد خیلی زود خاتمه یابد، ولی حالا می‌بینیم جنگ در اوکراین فراتر از تصورات در حال ادامه پیداکردن است. دوستانی در روزنامه «شرق» از من پرسیدند چرا این جنگ به درازا کشیده و آیا باید منتظر یک نبرد کلاسیک قدیمی قرن نوزدهمی باشیم؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید کمی درباره وضعیت دو کشور بدانیم. اوکراین مادر روسیه است. کشور روسیه در کی‌یف تشکیل شد. بعد از چند قرن که توسعه پیدا کرد، این دولت از کی‌یف به مسکو رفت و دولت مسکو تشکیل شد. بعد از آن است دوران‌ ایوان مخوف، پتر و کاترین کبیر که روسیه را به کشوی معظم تبدیل کرد. در همه این تاریخ، همیشه اوکراین بخشی از این تاریخ بوده است. با‌این‌‌حال، در همه این سال‌ها اوکراین همیشه هویتی کشور‌گون داشت. در زمان خروشچف که خودش اوکراینی‌تبار بود، شبه‌جزیره کریمه نیز وارد نظام اداری اوکراین شد. از‌هم‌پاشیدگی شوروی و مستقل‌شدن کشورها موجب شد اوکراین نیز بر همان قالب اداری طراحی‌شده از سوی شوروی مستقل شود. در همه این سال‌ها اما روسیه نگاهی به اوکراین داشت؛ چرا‌که اوکراین از دو بخش تشکیل شده است. بخش‌های شرقی به روسیه نزدیک‌تر هستند و برای همین هم روسیه تلاش می‌کند آنها را از آنِ خود کند؛ چنان‌‌که در شبه‌جزیره کریمه این کار را کرد. اصرار روسیه بر اینکه آنها در حال «جنگ» نیستند و این تنها یک «عملیات ویژه» است نیز از این استدلال می‌آید که آنها می‌گویند کسی با کشور خودش نمی‌جنگد؛ در واقع توجیهی برای اینکه چهره زشت کلمه «جنگ» را بپوشانند. آنها اوکراین را عمق استراتژیک خود می‌دانند. فراموش نکنیم که اوضاع در اوکراین نیز به‌گونه‌ای است که اختلافاتی بین دو دسته ارتدوکس و کاتولیک به وجود آمده است. شاید برای مخاطب بیرونی این مسئله جدی نباشد، اما در دورن جامعه اوکراین این مسائل هم معنی دارد. مثل افغانستان یا سوریه که یک اختلاف مذهبی با دخالت نیروی نظامی به جنگ ختم شد، ممکن است این مسائل هم بر سرنوشت جنگ اوکراین اثر بگذارد. برای اینکه بدانیم این مسئله چقدر در سرنوشت اوکراین مؤثر است، باید بدانیم دو بار در اوکراین دولت نزدیک به روسیه بر سر کار آمد و دو بار هم با تحریک اروپا، کودتا شکل گرفت تا این دولت‌ها ساقط شوند. همه اینها اما به این معنا نیست که کشوری مثل روسیه به خودش اجازه دهد برای رسیدن به برخی حقوق، راه جنگ و ویرانی را در پیش بگیرد. اشکال روسیه امروز، کاربرد روش‌هایی است شبیه روش‌هایی که در سوریه، افغانستان و یمن به کار رفته است؛ آن‌هم با دستاویزهای فرهنگی! البته نباید فراموش کنیم که فشارهای متقابل هم این عمل را تشدید کرد. روسیه سال‌ها اعلام کرده که یک دولت کمونیستی نیست؛ پس چرا مثل یک کشور کمونیستی با او برخورد می‌شود و ناتو هم‌مرز او قرار گرفته است؟ همه این مسائل دست به دست هم داده‌اند تا خشونت‌ها در این منطقه تشدید شود. اکنون وظیفه اصلی جهان، ایجاد فضایی برای ترک مخاصمه و آتش‌بس است؛ با قول اینکه به حرف‌های دو طرف گوش داده شود. دوم اینکه همان‌طورکه شوروی با معیارهای قومی، مذهبی و نژادی تجزیه شد، اوکراین هم باید خودش را برای چنین اتفاقی آماده کند.

با شروع مناقشه اوکراین، بسیاری بر این باور بودند که جنگی صورت نمی‌گیرد. با شروع یورش روسیه به اوکراین نیز گروهی گمان می‌کردند این نبرد خیلی زود خاتمه یابد، ولی حالا می‌بینیم جنگ در اوکراین فراتر از تصورات در حال ادامه پیداکردن است. دوستانی در روزنامه «شرق» از من پرسیدند چرا این جنگ به درازا کشیده و آیا باید منتظر یک نبرد کلاسیک قدیمی قرن نوزدهمی باشیم؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید کمی درباره وضعیت دو کشور بدانیم. اوکراین مادر روسیه است. کشور روسیه در کی‌یف تشکیل شد. بعد از چند قرن که توسعه پیدا کرد، این دولت از کی‌یف به مسکو رفت و دولت مسکو تشکیل شد. بعد از آن است دوران‌ ایوان مخوف، پتر و کاترین کبیر که روسیه را به کشوی معظم تبدیل کرد. در همه این تاریخ، همیشه اوکراین بخشی از این تاریخ بوده است. با‌این‌‌حال، در همه این سال‌ها اوکراین همیشه هویتی کشور‌گون داشت. در زمان خروشچف که خودش اوکراینی‌تبار بود، شبه‌جزیره کریمه نیز وارد نظام اداری اوکراین شد. از‌هم‌پاشیدگی شوروی و مستقل‌شدن کشورها موجب شد اوکراین نیز بر همان قالب اداری طراحی‌شده از سوی شوروی مستقل شود. در همه این سال‌ها اما روسیه نگاهی به اوکراین داشت؛ چرا‌که اوکراین از دو بخش تشکیل شده است. بخش‌های شرقی به روسیه نزدیک‌تر هستند و برای همین هم روسیه تلاش می‌کند آنها را از آنِ خود کند؛ چنان‌‌که در شبه‌جزیره کریمه این کار را کرد. اصرار روسیه بر اینکه آنها در حال «جنگ» نیستند و این تنها یک «عملیات ویژه» است نیز از این استدلال می‌آید که آنها می‌گویند کسی با کشور خودش نمی‌جنگد؛ در واقع توجیهی برای اینکه چهره زشت کلمه «جنگ» را بپوشانند. آنها اوکراین را عمق استراتژیک خود می‌دانند. فراموش نکنیم که اوضاع در اوکراین نیز به‌گونه‌ای است که اختلافاتی بین دو دسته ارتدوکس و کاتولیک به وجود آمده است. شاید برای مخاطب بیرونی این مسئله جدی نباشد، اما در دورن جامعه اوکراین این مسائل هم معنی دارد. مثل افغانستان یا سوریه که یک اختلاف مذهبی با دخالت نیروی نظامی به جنگ ختم شد، ممکن است این مسائل هم بر سرنوشت جنگ اوکراین اثر بگذارد. برای اینکه بدانیم این مسئله چقدر در سرنوشت اوکراین مؤثر است، باید بدانیم دو بار در اوکراین دولت نزدیک به روسیه بر سر کار آمد و دو بار هم با تحریک اروپا، کودتا شکل گرفت تا این دولت‌ها ساقط شوند. همه اینها اما به این معنا نیست که کشوری مثل روسیه به خودش اجازه دهد برای رسیدن به برخی حقوق، راه جنگ و ویرانی را در پیش بگیرد. اشکال روسیه امروز، کاربرد روش‌هایی است شبیه روش‌هایی که در سوریه، افغانستان و یمن به کار رفته است؛ آن‌هم با دستاویزهای فرهنگی! البته نباید فراموش کنیم که فشارهای متقابل هم این عمل را تشدید کرد. روسیه سال‌ها اعلام کرده که یک دولت کمونیستی نیست؛ پس چرا مثل یک کشور کمونیستی با او برخورد می‌شود و ناتو هم‌مرز او قرار گرفته است؟ همه این مسائل دست به دست هم داده‌اند تا خشونت‌ها در این منطقه تشدید شود. اکنون وظیفه اصلی جهان، ایجاد فضایی برای ترک مخاصمه و آتش‌بس است؛ با قول اینکه به حرف‌های دو طرف گوش داده شود. دوم اینکه همان‌طورکه شوروی با معیارهای قومی، مذهبی و نژادی تجزیه شد، اوکراین هم باید خودش را برای چنین اتفاقی آماده کند.