«یاسمین مقبلی»؛ سرهنگ یا سفیر
تحلیلی بر حواشی رسانهای و اجتماعی فضانورد جدید ناسا
محمدرضا رضائی- نویسنده فناوری فضایی:ماجرا چیست؟ فضانوردی به نام «جاسمین مقبلی»، از سوی ناسا به فرماندهی یکی از مأموریتهای فضاپیمای دراگون کرو، به مقصد ایستگاه فضایی بینالمللی انتخاب شده است. یک اتفاق عادی و معمول در جهان فضانوردی، اما یک خبر ویژه و خارقالعاده، برای جامعه ایرانی. چرا؟ چون خانم «مقبلی» از والدینی ایرانی متولد شده است. پس گروهی از ایرانیان به «جاسمین» به چشم یک هموطن نگاه کرده و او را افتخاری برای خود میدانند. دراینمیان رسانههای داخلی و برخی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، او را دومین فضانورد ایرانیتبار (بعد از خانم «انوشه انصاری») معرفی میکنند و بر آتش قهرمانسازی از او برای جامعه ایرانی میدمند.
ماجرا چیست؟ فضانوردی به نام «جاسمین مقبلی»، از سوی ناسا به فرماندهی یکی از مأموریتهای فضاپیمای دراگون کرو، به مقصد ایستگاه فضایی بینالمللی انتخاب شده است. یک اتفاق عادی و معمول در جهان فضانوردی، اما یک خبر ویژه و خارقالعاده، برای جامعه ایرانی. چرا؟ چون خانم «مقبلی» از والدینی ایرانی متولد شده است. پس گروهی از ایرانیان به «جاسمین» به چشم یک هموطن نگاه کرده و او را افتخاری برای خود میدانند. دراینمیان رسانههای داخلی و برخی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، او را دومین فضانورد ایرانیتبار (بعد از خانم «انوشه انصاری») معرفی میکنند و بر آتش قهرمانسازی از او برای جامعه ایرانی میدمند. برای جامعه ایرانی بیشتر از آنکه بُعد علمی و فنی سفر قریبالوقوع «جاسمین مقبلی» به فضا اهمیت داشته باشد، بعد چسباندن او به ویترین افتخارات نمادین ایرانیان حائز اهمیت است. در این یادداشت در تلاشم نشان دهم اهمیت واقعی این خبر در جهان فضانوردی چیست؟ و اصولا چرا ما ایرانیان، به هر شکل در تلاشیم تا از چهرههای علمی جهانی، ارتباطی با خود بسازیم و از نَمَد آنها برای خود کلاهی بسازیم؟
تیمهای فضانوردی چگونه تشکیل میشوند؟
سالهاست در آمریکا و سایر کشورهای صاحب فناوری اعزام انسان به فضا، براساس پروتکلها و استانداردهای مشخصی، تیمهای فضانوردی برای شرکت در مأموریتهای فضایی تشکیل میشوند. ترکیب تیم هر مأموریت (با توجه به نوع فضاپیما) معمولا شامل فرمانده (خلبان)، کمکخلبان، مهندسان پرواز، متخصصان مأموریت و احتمالا سرنشینان غیرحرفهای مانند گردشگران فضایی است.
- فضانوردان حرفهای: اصولا خلبان و کمکخلبان فضاپیماهای سرنشیندار، از بین خلبانان برجسته جنگندهها انتخاب میشوند؛ زیرا وظیفه اصلی این دو نفر، هدایت فضاپیماست و به طور پیشفرض خلبانان جنگنده، مناسبترین افراد برای سپردن این مسئولیت خطیر هستند. مهندسان و متخصصان هم از بین افرادی انتخاب میشوند که پس از عبور از فیلترهای سرسخت گزینش، دورههای عمومی و تخصصی فضانوردی را طی کردهاند و همه آنها تحصیلاتی عالی در رشتههای مهندسی، علوم پایه و پزشکی دارند. این افراد با توجه به نیازهای هر مأموریت، برای پرواز به فضا انتخاب میشوند.
- سرنشینان غیرحرفهای: سرنشینان غیرحرفهای، افرادی هستند که دوره عمومی فضانوردی را گذرانده و صلاحیت حضور در پروازهای فضایی را به دست آوردهاند. مانند گردشگران فضایی که با پرداخت پول در یک مأموریت فضایی حضور دارند تا سفر به فضا را تجربه کنند. خانم «انوشه انصاری» ازجمله این افراد بود. البته دایره تعریف سرنشینان غیرحرفهای به گردشگران محدود نمیشود. علت استفاده از اصطلاح «غیرحرفهای» این است که فضانوردی شغل و حرفه اصلی این افراد نیست. در دهههای گذشته ما شاهد سفر نزدیک به 20 فضانورد غیرحرفهای از ملیتهای مختلف به فضا بودهایم؛ از فضانوردان اروپایی و آمریکایی گرفته تا فضانوردانی از افغانستان، سوریه، آفریقای جنوبی، کره جنوبی، مغولستان و... . مثلا در سال 2007، آقای «شیخ مظفر شکور» از کشور مالزی با فضاپیمای روسی سایوز به ایستگاه فضایی بینالمللی سفر کرد. این سفر پورسانت یک قرارداد تجاری بزرگ بین مالزی و روسیه بود. پیشبینی میشود در سالهای آینده، ما شاهد حضور بیشتر این گروه از سرنشینان غیرحرفهای در پروازهای فضایی باشیم. به عبارتی صنایع فضایی در چند سال گذشته، تقریبا در مسیری حرکت میکند که صنایع هوایی چندین دهه پیش آن را آغاز کرده است. به شکلی که ما روزانه، شاهد جابهجایی میلیونها مسافر به کمک هواپیماها هستیم و امروزه هرکس حتی اگر بارها با هواپیما سفر کرده باشد، به او تنها اصطلاح مسافر هوایی اطلاق میشود؛ مثلا به او نمیگوییم «هوانورد». این موارد را شرح دادم تا شما جایگاه هرکدام از سرنشینان پروازهای فضایی، بهویژه «فرمانده» را بشناسید تا توضیحاتی که در ادامه میخوانید، برایتان ملموستر باشد.
«جاسمین مقبلی» کیست و چه میکند؟
«جاسمین» (یا همان یاسمین خودمان)، از پدر و مادری ایرانی در آلمان متولد شد و بعدها خانواده او به آمریکا مهاجرت کردند و پس از مدتی به شهروندی این کشور درآمدند. خانم «مقبلی» پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، از دانشگاه ماساچوست در رشته هوافضا فارغالتحصیل شد و سپس به ارتش آمریکا پیوست. در آنجا بهعنوان خلبان آزمایشگر، آموزشهایی طی کرد و تجربه بیش از دو هزار ساعت پرواز با هواپیماهای مختلف جنگنده و بمبافکن را در کارنامهاش دارد. همچنین او در بیش از 150 مأموریت جنگی در خارج از آمریکا، ازجمله افغانستان نیز حضور داشت. او در سال 2017 به جرگه بیستودومین گروه فضانوردان ناسا پیوست. این گروه بهطور ویژه برای حضور در مأموریتهای آتی انسان به ماه و حتی مریخ تربیت میشوند. به عبارتی بعید نیست خانم «مقبلی» در آینده بهعنوان نخستین فضانورد زن جهان، پا روی ماه بگذارد یا حتی بعدها سفر به مریخ را تجربه کند. هماکنون «جاسمین مقبلی» به دلیل سوابق خلبانیاش در نیروی دریایی آمریکا، از سوی ناسا بهعنوان فرمانده مأموریت هفتم فضاپیمای دراگونکرو متعلق به شرکت اسپیسایکس انتخاب شده است. او قرار است در مسیر حرفهای خود، برای نخستینبار سفر به فضا را تجربه کند؛ اتفاقی که پیش از این نزدیک به 600 نفر در سراسر جهان نیز تجربه کردهاند. سفر او به فضا، حتی بهعنوان فرمانده مأموریت، اتفاق غیرعادی و ویژهای در تاریخ فضانوردی جهان محسوب نمیشود، اما قطعا در کارنامه فعالیتهای حرفهای او، نقطه عطف مهمی است. پس ما تا اینجای کار با یک فضانورد حرفهای روبهرو هستیم که طبق برنامهریزی و هدفی از پیش تعیینشده باید برای انجام وظایفش به فضا سفر کند. احتمالا او در آینده چند بار دیگر نیز در چارچوب فعالیتهای شغلیاش به فراسوی زمین میرود. اما از آنجایی که امکان فضانوردی برای عده خاصی از انسانها وجود دارد، به همین دلیل کسانیکه فضانورد میشوند، در نگاه جامعه، انسانهایی با تواناییهای ذهنی، جسمی و روانی با استانداردهای بسیار بالا هستند که البته واقعا هم همینطور است.
«جاسمین مقبلی» اهل کدام کشور است؟
همانطور که گفتیم «جاسمین مقبلی» متولد آلمان و بزرگشده آمریکاست و هیچگاه حتی بازدیدی هم از سرزمین اجدادش نداشته است. احتمالا او میتواند به زبان فارسی صحبت کند و به واسطه زندگی در خانوادهای ایرانی، با برخی سنتهای این سرزمین، ازجمله نوروز آشناست. بهطوریکه در چند سال گذشته، در زمان نوروز، تصویری از سفره هفتسین خانهاش را در شبکههای اجتماعیاش برای کاربران منتشر میکند. به نظر میرسد «مقبلی» به دلیل زندگی در یک خانواده برخاسته از ایران، به ملیت پدر و مادرش احساس تعلق دارد و فرهنگ ایرانی برای او از جذابیتهایی برخوردار است. با تمام این تفاسیر، «جاسمین مقبلی» از نظر قانونی شهروند آمریکایی است. ولی چرا جامعه ایرانی و رسانههای فارسیزبان (و احتمالا خودش)، او را فردی با تبار ایرانی میدانند؟ علت این مسئله را باید در ریشههای تاریخی تعریف تابعیت در ایران دانست. اصولا تابعیت افراد در کشورهای جهان براساس یکی از این دو اصل یا ترکیب هر دو تعیین میشود؛ اصل خون و اصل خاک.
تابعیت بر اساس اصلِ خون
هرکس از هر پدر و مادری که به دنیا آمده، به دلیل ارتباط خونی با آنها، تابعیت کشور مطبوع والدینش را میگیرد. تابعیت در ایران از این اصل پیروی میکند. فقط کافی است من از پدر و مادری ایرانی به دنیا آمده باشم؛ حتی اگر این اتفاق در جزیرهای دورافتاده در میان اقیانوس اطلس رخ داده باشد. البته در ایران اصل خون یک استثنا هم دارد؛ اینکه مادر تابعیت چه کشوری را داشته باشد، اهمیتی ندارد. مهم این است که تابعیت پدر فرزند حتما ایرانی باشد. در غیر این صورت حکومت ایران به فرزندانی که از مادری ایرانی و پدری غیرایرانی هستند، تابعیت ایرانی نمیدهد. به همین دلیل است که در سالهای گذشته، تابعیت صدها کودک با مادر ایرانی و پدر افغانستانی که در ایران به دنیا آمدهاند، در هالهای از ابهام است و آنها از بسیاری از حقوق شهروندی چه در ایران و چه در افغانستان محروم هستند. هرچند بهتازگی قوانینی برای حل این معضل وضع شده یا در حال تصویب است. با تمام این تفاسیر، به نظر میرسد خانم «جاسمین مقبلی» شرایط دریافت تابعیت ایرانی را دارد؛ اگرچه زاده آلمان و بزرگشده آمریکاست.
تابعیت براساس اصل خاک
قوانین تابعیت برخی کشورها بر اصل خاک استوار است؛ یعنی هرکسی در خاک آن کشور زاده شود، واجد شرایط تابعیت آن کشور است. البته این قوانین تبصرههایی هم دارند که شاید شامل حال برخی نشود، اما پایه قانون، تابع اصل خاک است؛ مانند کشور کانادا و برخی کشورهای اروپایی. به همین دلیل است که مثلا شاهد هستیم برخی زوجهای ایرانی ترجیح میدهند فرزندشان در کشوری دیگر متولد شود تا بتوانند تابعیت آنجا را برای فرزندشان به دست بیاورند تا از موهبات شهروندی آن سرزمین بهرهمند شوند. اما تابعیت کشور محل تولد «جاسمین مقبلی» (آلمان)، بر اصل خون است و تحت شرایطی خاص برخی افراد بر اساس اصل خاک به تابعیت این کشور درآمدهاند.
اصل خاک و خون
قوانین تابعیت برخی کشورها، ازجمله آمریکا، همزمان بر اصل خاک و خون تأکید دارند و قانونگذاران آمریکایی بر اساس شرایطی برای تابعیت افراد تصمیمگیری میکنند. با این توضیحات، آنچه در حال حاضر کاملا مسجل است، این است که «جاسمین مقبلی» با آنکه از پدر و مادری ایرانی در خاک آلمان زاده شده، به دلایل مختلف، تابعیت آمریکایی دارد و در اسناد ملی و بینالمللی، او را شهروند آمریکایی میشناسیم.
موطن آدمی کجاست؟
تاکنون اندیشمندان تعاریف متعددی از مفهوم Nationality که آن را به فارسی برخی «تابعیت» و برخی «ملیت» ترجمه میکنند، ارائه کردهاند. از این رو تعریف واحد و همهپسندی برای آن نمییابیم. اما بهطورکلی تابعیت در معنای لغوی بهمعنای پیروی و اطاعتکردن است که اینگونه تعریف شده است: «رابطهای معنوی، سیاسی، حقوقی و بینالمللی بین شخص حقیقی و دولت در یک قلمرو جغرافیایی (کشور)». در جهانِ حاضر، نزدیک به 200 کشور وجود دارد که تقریبا همه انسانها حداقل تابعیت یکی از آنها را دارند. شناسنامه یا کارت شناسایی و گذرنامه، مهمترین اسنادی هستند که بهکمک آنها افراد میتوانند نشان دهند، تحت تابعیت کدام کشور و دولت هستند. اما وقتی حداقل در زبان فارسی از مفاهیمی به نام «ملیت» و «وطن» صحبت میکنیم، درباره مفاهیمی فراتر از «تابعیت» و حتی «قومیت» بحث میکنیم. به نظر میرسد تابعیت مفهومی است که تا حدود زیادی به قلمرو جغرافیایی کشورها، قوانین دولتها و تفاهمنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی وابسته است. برای مثال در صد سال گذشته، ما شاهد نابودی و تولد کشورها و دولتهای بسیاری بودهایم. مثلا ما سالهاست در مناسبات جهانی کشوری به اسم «یوگسلاوی» نداریم و از آن طرف، تا همین چند دهه پیش، کشوری به نام «بحرین» اصلا وجود نداشت. اما ملیت و وطن، اینگونه نیست. به نظر من ریشههای این دو مفهوم را باید در دل همزیستیهای بزرگ اجتماعی، فرهنگ، زبان، جغرافیا و احساس تعلق شخصی افراد به جامعهای خاص جستوجو کرد. که بازهم این مفاهیم در گذر قرنها، بسیار تغییر کردهاند. شاید مفهومی که امروزه از ملیت ایرانی و وطن در ذهن ساکنان قلمرو فعلی کشور ایران نقش بسته است، در 200 سال گذشته بهگونهای دیگر بود و ممکن است نوادگان ما در صد سال آینده، به شکل دیگری فکر کنند. اما آنچه به نظر میرسد طی قرنها، ثابت مانده، میل انسانها به احساس تعلق به یک جامعه بزرگ، (فراتر از قوم و نژاد خود) است. حال افراد این جامعه برای حفظ بقا، وحدت، رشد و حتی سرپوشگذاشتن روی برخی کمبودهایش، به قهرمانان، مفاخر و نمادهایی نیاز دارند. این موضوع برای جامعه ایرانی در سالهای گذشته، در هر برهه و حوزهای، خودش را بهشکلی خاص نشان داده است. مثلا جامعه ایرانی در چند دهه گذشته، نقش قابلاعتنایی در رشد علمی و صنعتی جهان ایفا نکرده است. یعنی نتوانسته در این حوزهها، مؤسسات و اشخاص قابلتوجه و تأثیرگذاری در سطح جهانی خلق، تربیت و معرفی کند. حال اگر فردی که بهنوعی میتوان او را به جامعه ایرانی وصل کرد، در گوشهای از جهان، به دلیل شرایط و امکانات خاص کشور میزبان، به توفیقات علمی و فناوری خاصی نائل شود، برای جامعه ما اگر نگوییم یک قهرمان، حداقل به شخصی تبدیل شده است که ایرانیها به او احساس تعلق پیدا کرده و او را هموطن خود دانسته و به او افتخار میکنند. حتی اگر کسی مثل «جاسمین مقبلی» باشد که احتمالا دایره ارتباطات ایرانی او محدود به چند ده نفر است.
کلام آخر
به نظر من افرادی مانند «جاسمین مقبلی»، «انوشه انصاری»، «فیروز نادری»، «ابوالقاسم غفاری»، «بابک فردوسی» و صدها نفر دیگر میتوانند برای هر شهروند ایرانی، الگوها و افراد الهامبخشی باشند اما برای جامعه ایرانی، نباید به قهرمان و نمادهای افتخارآمیز تبدیل شوند. زیرا بستر ایران برای هیچکدام از آنها محلی برای رشد و ارتقا نبوده و صرف داشتن یک ارتباط خونی با جامعه ایرانی، نمیتوان آنها را یک دانشمند، کارآفرین و پژوهشگر ایرانی دانست. مهمترین استدلال من در ارائه چنین گزارهای این است که چنین تصوری، اجازه نمیدهد تصویر روشن و نزدیک به واقعیتی از نقاط قوت و ضعف جامعهمان داشته باشیم و ما را به ورطههایی مانند سرخوردگی یا توهم افراطی میکشاند. به همین دلیل من بهعنوان یک شهروند ایرانی به «جاسمین مقبلی»ها، احساس تعلق دارم و از آنها الهام میگیرم اما بهعنوان عضوی از بدنه چندده میلیونی جامعه ایرانی، از آنها قهرمان و افتخارات ایرانی نمیسازم.